سر، سر هر چیز، سر انسان، رئیس و مهتر قوم، گروه مردم، در علم زیست شناسی اسب، جغد، پرنده ای وحشی و حرام گوشت با چهرۀ پهن و چشم های درشت، پاهای بزرگ و منقار خمیده که در برخی از انواع آن در دو طرف سرش دو دسته پر شبیه شاخ قرار دارد، بیشتر در ویرانه ها و غارها به سر می برد و شب ها از لانۀ خود خارج می شود و موش های صحرایی و پرندگان کوچک را شکار می کند به شومی و نحوست معروف است، بایقوش، مرغ حق، مرغ بهمن، چغو، کنگر، مرغ شباویز، پسک، کلک، پشک، پژ، شباویز، آکو، کوکن، کول، بوف، کوچ، کوف، بیغوش، پش، چوگک، کلیک، بوم، اشوزشت، مرغ شب آویز
سر، سر هر چیز، سر انسان، رئیس و مهتر قوم، گروه مردم، در علم زیست شناسی اسب، جُغد، پرنده ای وحشی و حرام گوشت با چهرۀ پهن و چشم های درشت، پاهای بزرگ و منقار خمیده که در برخی از انواع آن در دو طرف سرش دو دسته پَر شبیه شاخ قرار دارد، بیشتر در ویرانه ها و غارها به سر می برد و شب ها از لانۀ خود خارج می شود و موش های صحرایی و پرندگان کوچک را شکار می کند به شومی و نحوست معروف است، بایقوش، مُرغ حَق، مُرغ بَهمَن، چَغو، کُنگُر، مُرغ شَباویز، پَسَک، کَلِک، پَشک، پُژ، شَباویز، آکو، کوکَن، کول، بوف، کوچ، کوف، بَیغوش، پُش، چوگَک، کَلیک، بوم، اَشوزُشت، مُرغ شَب آویز
ابن عدی بن عبدمناف بن کنانه بن جمهمه بن عدی بن ربعه. این نام مصحف عنمه به عین مهمله است و صحیح عنمه است. رجوع به الاصابه ج 3 ص 200 شود ابن ثعلبه بن تیم الله. از اجداد عمرو بن عداء شاعر بود. (از منتهی الارب) (تاج العروس)
ابن عدی بن عبدمناف بن کنانه بن جمهمه بن عدی بن ربعه. این نام مصحف عنمه به عین مهمله است و صحیح عنمه است. رجوع به الاصابه ج 3 ص 200 شود ابن ثعلبه بن تیم الله. از اجداد عمرو بن عداء شاعر بود. (از منتهی الارب) (تاج العروس)
تره ای است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نوعی از تره. (ناظم الاطباء) ، دروش گوش گوسپند و شتر که پاره ای از گوش آن بریده، معلق گذارند و یفعل ذلک بالکرام من الابل و غیرها. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). - زنمتاالاذن، دوتندی متصل نرمۀ خرک گوش. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). - زنمتاالفوق، هر دو طرف سوفار تیرو یسکن نونه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هر طرف سوفار تیر و باین معنی به سکون نون هم آمده. (آنندراج). - هو العبد زنمه، مانند هو العبد زلمه است، در لغات و معانی که گذشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به زلمهشود. ، زنمهالشجر، تندی که پیش از خوشه یا برگ پدید آید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
تره ای است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نوعی از تره. (ناظم الاطباء) ، دروش گوش گوسپند و شتر که پاره ای از گوش آن بریده، معلق گذارند و یفعل ذلک بالکرام من الابل و غیرها. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). - زنمتاالاذن، دوتندی متصل نرمۀ خرک گوش. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). - زنمتاالفوق، هر دو طرف سوفار تیرو یسکن نونه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هر طرف سوفار تیر و باین معنی به سکون نون هم آمده. (آنندراج). - هو العبد زنمه، مانند هو العبد زلمه است، در لغات و معانی که گذشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به زلمهشود. ، زنمهالشجر، تندی که پیش از خوشه یا برگ پدید آید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
بومه. (اقرب الموارد) (محیط المحیط). و در بعض نسخ قاموس نومه آمده با نون و این غلط است. جمع واژۀ حنم. (از محیط المحیط). مؤلف منتهی الارب و ناظم الاطباء و پاره ای دیگر از لغت نامه ها آنرا نومه گرفته و به خواب ترجمه کرده اند
بومه. (اقرب الموارد) (محیط المحیط). و در بعض نسخ قاموس نومه آمده با نون و این غلط است. جَمعِ واژۀ حَنَم. (از محیط المحیط). مؤلف منتهی الارب و ناظم الاطباء و پاره ای دیگر از لغت نامه ها آنرا نومه گرفته و به خواب ترجمه کرده اند
زهر دار چون مار، خرفستر، خزنده هامه در فارسی سر سر هر چیز، تارک، پیشوا سردودمان، گروه گروه مردم، اسپ، چغد کوچ سرحیوان یاانسان، سرهر چیز، کاسه سر، بالای پیشانی، پیشانی، فرق سر تارک: (رهامه رهروان کنم پای همت زوجود برترآیم) (خاقانی) -7 رئیس قوم مهتر، جماعت مردم، اسب فرس، جغد بوم. هرجانوری که دارای زهرکشنده باشد مانندمار، جانورخزنده وگزنده، هرحشره کشنده مطلقا: (این نامه هفت عضومرا هفت هیکل است کایمن کند زهول سباع وشرهوام) (خاقانی)، جمع هوام
زهر دار چون مار، خرفستر، خزنده هامه در فارسی سر سر هر چیز، تارک، پیشوا سردودمان، گروه گروه مردم، اسپ، چغد کوچ سرحیوان یاانسان، سرهر چیز، کاسه سر، بالای پیشانی، پیشانی، فرق سر تارک: (رهامه رهروان کنم پای همت زوجود برترآیم) (خاقانی) -7 رئیس قوم مهتر، جماعت مردم، اسب فرس، جغد بوم. هرجانوری که دارای زهرکشنده باشد مانندمار، جانورخزنده وگزنده، هرحشره کشنده مطلقا: (این نامه هفت عضومرا هفت هیکل است کایمن کند زهول سباع وشرهوام) (خاقانی)، جمع هوام
گوشوارک در گیاهان، گوشور هر یک از دو برآمدگی کنار سوراخ گوش، سوفارو هریک از دو سوی سوفارتیر پاره ای از گوشت شتر یا گوسفند که بریده آویزان کنند تثنیه آن: زنمتان
گوشوارک در گیاهان، گوشور هر یک از دو برآمدگی کنار سوراخ گوش، سوفارو هریک از دو سوی سوفارتیر پاره ای از گوشت شتر یا گوسفند که بریده آویزان کنند تثنیه آن: زنمتان