جدول جو
جدول جو

معنی هندلک - جستجوی لغت در جدول جو

هندلک
خرمالو، گلابی وحشی با میوه ی ریز
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هندوک
تصویر هندوک
هندوی خردسال، کنایه از غلام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هندل
تصویر هندل
میله ای دراز که با حرکت دادن و چرخاندن آن موتور را روشن می کنند
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ دِ)
میله ای است آهنی که در طول آن دو زاویۀ قائمه تشکیل شده و در سر بازوی بلند آن گیره ای تعبیه شده که به محور پروانۀ اتومبیل بند میشود و با گرداندن هندل پروانه به گردش درمی آید. این وسیله در اتومبیل های جدید به کار نمیرود. اصل کلمه در انگلیسی به فتح اول تلفظ میشود
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ لَ)
مصغر سندل که کفش و پای افزار است. (برهان) (آنندراج). سندل. سندله. صندل. نوعی کفش و پاافزار:
گرفتم بجایی رسیدی ز مال
که زرین کنی سندل و سندلک.
عنصری
لغت نامه دهخدا
(گَ دُ)
نام محلی است در هزارجریب. (متن انگلیسی سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 124 و ترجمه همان کتاب ص 167)
لغت نامه دهخدا
(وَ صی یَ کَ دَ)
آنجا. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل). اسم اشاره برای مکان دور، مرکب از هنا + ک خطاب + لام برای افادۀ بعد مکان
لغت نامه دهخدا
(هَِ دُ وَ)
مصغر هندو. (آنندراج) :
از چو من هندوک حلقه بگوش
گر کله نیست کمر بازمگیر.
خاقانی.
هم هندوکی بباید آخر
بر درگه تو غلام و دربان.
خاقانی.
هندوک لاله و ترک سمن
سهل عرب بود و سهیل یمن.
نظامی.
با اینکه از او سیاه رویم
هم هندوک سیاه اویم.
نظامی.
خورشیدپرست شد مسلمان
زین هندوکان ماه زاده.
امیرخسرو
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ)
خندق. کنده. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا
(هََ دِ)
گئورگ فریدریش. متولد 1685 و متوفی به سال 1759 میلادی موسیقی دان معروف آلمانی است. وی با اینکه پدرش اصرار داشت پزشک شود، به موسیقی علاقه نشان داد و مدتی در کلیسا نوازندۀ ارگ بود. در سال 1705 میلادی نخستین اپرای خود را به نام آلمیرا نوشت و دو سال پس ازآن به ایتالیا عزیمت کرد و در آنجا اپرای رودریگو را عرضه کرد و پس از آن چند اپرا و آهنگ معروف دیگر ساخت و به ریاست موزیک مخصوص دوک شاندوس و سرپرستی آکادمی موزیک امپراطوری رسید و در پایان عمر در انگلستان زیست و بر روی هم بیشتر عمر خود را در شهرت و محبوبیت و همراه با مقام ارجمند گذرانید. (از وبستر)
لغت نامه دهخدا
گیاهی است از تیره مرکبان و از دسته کاسنی ها دارای گلهایی زرد رنگ یا صورتی و میوه یی مخروطی شکل و پرز دار و کشیده. ریشه این گیاه مستقیم و ضخیم و نسبه طویل و محتوی مقادیری مواد اندوخته یی است و از این جهت مورد استعمال غذایی دارد. در ریشه مندلک بیشتر اینولین ذخیره میشود. علاوه بر ریشه برگها و جوانه های تازه گیاه مزبور نیز در تهیه نوعی سالاد مصرف میشوند و بعلاوه بجای برگ توت برگ این گیاه را میتوان بمصرف تغذیه کرم ابریشم رسانید سلسفی اسود دبح
فرهنگ لغت هوشیار
مصغرهندو هندوی خردو کوچک جثه، جمع هندوکان: شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری آن چنان کز دل و از عقل شدم جلمه بری. (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سندلک
تصویر سندلک
سندل کوچک کفش کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
((هِ دِ))
ابزاری فلزی که به وسیله چرخاندن آن اتومبیل هایی راکه استارت الکتریکی ندارد روشن می کنند
فرهنگ فارسی معین
پنبه ای که از غوزه ی نارس بیرون آورند
فرهنگ گویش مازندرانی
تپل چاق
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی واقع در منطقه ی آمل، از توابع بندرج واقع در شهرستان ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
اندک، کم
فرهنگ گویش مازندرانی