جدول جو
جدول جو

معنی هنالک - جستجوی لغت در جدول جو

هنالک
(وَ صی یَ کَ دَ)
آنجا. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل). اسم اشاره برای مکان دور، مرکب از هنا + ک خطاب + لام برای افادۀ بعد مکان
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هالک
تصویر هالک
هلاک شونده، نیست شونده، هلاک کننده، نیست کننده
فرهنگ فارسی عمید
(هََ لِ)
جمع واژۀ هالک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ دِ)
جمع واژۀ هندکی. مردان هند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هندکی شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
مرده و هلاک شده. (ناظم الاطباء). مرده و نیست شونده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، هلاّ ک، هلّک، هلکی ̍، هوالک که شاذ است.
- امثال:
فلان هالک فی الهوالک. (اقرب الموارد).
، مفازه هالک، مهلکه، من تعرض لها هلک، الهالک من السحائب، التی تصوب بالمطر ثم تقلع فلایکون مطر. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
ابن عمرو بن اسد بن خزیمه. مردی بود آهنگر و گویند اول کسی که کار آهن کرد او بود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هنادک
تصویر هنادک
جمع هندکی، هندکیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هالک
تصویر هالک
نیستگرای نیست شونده هلاک شده مرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هالک
تصویر هالک
((لِ))
هلاک شونده، نیست شونده
فرهنگ فارسی معین
فانی، قاتل، کشنده، مهلک
متضاد: باقی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خرمالو، گلابی وحشی با میوه ی ریز
فرهنگ گویش مازندرانی
نهال پنبه
فرهنگ گویش مازندرانی
گوساله ای که تازه متولد شده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی