جدول جو
جدول جو

معنی همگین - جستجوی لغت در جدول جو

همگین
همه، برای مثال دادند به او سعادت کلی / از برج شرف ستارگان همگین (امیرمعزی - ۵۱۹)
تصویری از همگین
تصویر همگین
فرهنگ فارسی عمید
همگین
(هََ)
هم گین. همگن. مانند هم، دوست. قرین. نزدیک. رجوع به همگن و همگنان شود
لغت نامه دهخدا
همگین
دهی است از بخش حومه شهرستان شهرضا. 814 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و قنات و محصولش غله، پنبه، لبنیات، میوه، و کاردستی زنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
همگین
(هََ مَ / مِ / هََ)
همگی. همه. (از آنندراج) :
دل سپاه و رعیت بدوگرفت قرار
بدو فتاد امید جهانیان همگین.
فرخی.
زرّ تو و سیم تو همه خلق جهان راست
وین حال بدانند همه گیتی همگین.
فرخی.
بی گمان گردی اگر نیک بیندیشی
که بدل خفته ست این خلق همی همگین.
ناصرخسرو.
شاخها ازبرای خدمت را
کوژ کردند پشتها همگین.
مسعودسعد.
در هم شدند لشکر، بر هم زدند همگین
آن تاجهای زرین وآن تختهای سیمین.
امیرمعزی
لغت نامه دهخدا
همگین
همه همگان: گویی که فلان فقید گفتست آن فخر امام بلخ بامین کاین خلق خدای را ببیند برعش بروز حشر همگین. (ناصرخسرو) دادند با و سعادت کلی از برج شرف ستارگان همگین. (معزی)، جمع همگینان (همگنان) : در پیغمبران نبشته است که همگینان آموزنده خدا باشند. هر که شنیده باشد از پدر و آموخت پیش من بیاید
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سهمگین
تصویر سهمگین
خوفناک، ترسناک، ترس دار، ترس آور، برای مثال سهمگین آبی که مرغابی در او ایمن نبودی / کمترین موج آسیاسنگ از کنارش درربودی (سعدی - ۱۲۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همگان
تصویر همگان
همه، برای مثال از همگان بی نیاز و بر همه مشفق / وز همه عالم نهان و بر همه پیدا (سعدی۲ - ۳۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همگون
تصویر همگون
هم رنگ، همانند، شبیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمگین
تصویر نمگین
نمناک، نم دار، مرطوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غمگین
تصویر غمگین
آنکه غم و غصه دارد، اندوهگین، اندوهناک، غمناک، برای مثال غم آن کسی خوردن آیین بود / که او بر غمت نیز غمگین بود (اسدی - ۱۰۹)
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
خوفناک. ترسناک. ترس آور:
یکی سهمگین کار دارم بزرگ
کز آن خیره گردد دو چشم سترک.
فردوسی.
ز زابلستان رستم آید بجنگ
زیانی بود سهمگین زین درنگ.
فردوسی.
تیر بر پیل آزماید تیغ بر شیر ژیان
اینت مردانه سواری اینت مردی سهمگین.
فرخی.
همه جا یکی سهمگین چاه بود
که ژرفیش صد شاه رش راه بود.
اسدی.
ره درازت پیش است و سهمگین که در او
طعام و آب نشاید مگر ز علم و عمل.
ناصرخسرو.
نبودی در این سهمگین مرغزار
مگر عمرو و عنتر شکار علی.
ناصرخسرو.
گر جویی از ولایت انصاف دوست جوی
ورگیری از محبت و اخلاص یار گیر
یاران ز مار گرزه بسی سهمگین ترند
فرمان من بکن بدل یار مارگیر.
؟ (از مقامات حمیدی).
سهمگین آبی که مرغابی در او ایمن نبودی
کمترین موج آسیاسنگ از کنارش درربودی.
سعدی.
ترا سهمگین مردپنداشتند
به گرمابه در زشت بنگاشتند.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از سهمگین
تصویر سهمگین
خوفناک، ترسناک، ترس آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمگین
تصویر نمگین
نم دار مرطوب: آهن که در خاک نمگین بماند زنگار برآید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمگین
تصویر غمگین
اندوهناک، پژمان، غمنده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع همه و بهمان معنی همه مجموع: ازخل نهان زان شدن تا جمله ترا باشد گر هیچ پدیدستی زان همگانستی. (سنائی) حسن غریب تو مرا کرد غری دو جهان فردی تو چون نکند از همگان فرد مرا. (دیوان کبیر) گفتند (وزیررا) : رای ملک را چه مزیت دیدی بر فکر چندین حکیم ک گفت: بموجب آنکه انجام کار معلوم نیست ورای همگان در مشیت است که صواب آید یا خطا. پس موافقت رای پادشاه اختیار کردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمگین
تصویر غمگین
آن که دارای غم است، اندوهگین، مغموم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سهمگین
تصویر سهمگین
((سَ))
سهمگن، خوفناک، ترس آور، سهمناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همگان
تصویر همگان
((هَ مَ یا مِ))
جمع همه، همگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همگان
تصویر همگان
عموم، افراد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غمگین
تصویر غمگین
اندوهگین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سهمگین
تصویر سهمگین
شدید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همگنی
تصویر همگنی
تجانس
فرهنگ واژه فارسی سره
ترسناک، خوفناک، دلهره اور، دلهره زا، مخوف، مهیب، وحشت انگیز، مهیل، وهمناک، هراس انگیز، هراسناک، هولناک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از غمگین
تصویر غمگین
Brooding, Doleful, Dreary, Sad, Glum, Miserable, Morose, Mournful, Rueful, Somber, Somberly, Sorrowful, Sorrowfully, Unhappy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از غمگین
تصویر غمگین
pensif, triste, morne, sombre, misérable, morose, lugubre, désolé, d'une manière sombre, tristement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از غمگین
تصویر غمگین
उदास , दुखी , शोकाकुल , पश्चातापी , उदासी से , शोकपूर्वक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از غمگین
تصویر غمگین
somber, verdrietig, ellendig, treurig, berapologetisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از غمگین
تصویر غمگین
cupo, triste, tetro, miserabile, lamentoso, pentito, in modo cupo, tristemente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از غمگین
تصویر غمگین
düster, traurig, trübe, elend, reumatisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از غمگین
تصویر غمگین
sombrío, triste, miserable, lamentoso, arrepentido, sombríamente, tristemente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از غمگین
تصویر غمگین
sombrio, triste, miserável, lamentoso, arrependido, sombrimente, tristemente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از غمگین
تصویر غمگین
ponury, smutny, nieszczęśliwy, skruszony, ponuro, smutnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از غمگین
تصویر غمگین
похмурий , сумний , похмурий , похмурий , нещасний , похмурий , розкаюючий , похмурий , похмуро , сумно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از غمگین
تصویر غمگین
угрюмый , грустный , унылый , несчастный , мрачный , печальный , раскаивающийся , мрачно , с горечью
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از غمگین
تصویر غمگین
murung, sedih, suram, menyedihkan, menyesal, dengan sedih
دیکشنری فارسی به اندونزیایی