جدول جو
جدول جو

معنی همکاری - جستجوی لغت در جدول جو

همکاری
با هم کار کردن، به یکدیگر کمک کردن در کاری، هم پیشگی و شرکت در کاری
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
فرهنگ فارسی عمید
همکاری
(هََ)
هم پیشگی، شرکت در کاری. (آنندراج) :
از هم آرایشی و همکاری
هر یکی را دگر کند یاری.
نظامی.
، رقابت:
یک دم از رشک تو آرام ندارد خورشید
هیچ دردی بتر از غیرت همکاری نیست.
صائب
لغت نامه دهخدا
همکاری
مشارکت
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
فرهنگ واژه فارسی سره
همکاری
معاضدت، همراهی، همیاری، دستیار، شراکت، هم پیشگی، همدستی، هم شغلی، هم قطاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
همکاری
تعاونٌ
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
دیکشنری فارسی به عربی
همکاری
Collaborative, Cooperative, Collaboration, Cooperation, Cooperativeness
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
دیکشنری فارسی به انگلیسی
همکاری
collaboration, collaboratif, coopération, coopératif
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
دیکشنری فارسی به فرانسوی
همکاری
colaboração, colaborativo, cooperação, cooperativo
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
دیکشنری فارسی به پرتغالی
همکاری
colaboración, colaborativo, cooperación, cooperativo
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
همکاری
współpraca, współpracy
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
دیکشنری فارسی به لهستانی
همکاری
сотрудничество , совместный , кооперативный
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
دیکشنری فارسی به روسی
همکاری
співпраця , спільний , кооперативний
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
دیکشنری فارسی به اوکراینی
همکاری
samenwerking, samenwerkend, coöperatief
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
دیکشنری فارسی به هلندی
همکاری
تعاون , مشترکہ , تعاون , تعاون کرنے والا
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
دیکشنری فارسی به اردو
همکاری
collaborazione, collaborativo, cooperazione, cooperativo
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
همکاری
ความร่วมมือ , ร่วมมือ , ความร่วมมือ
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
دیکشنری فارسی به تایلندی
همکاری
kolaborasi, kolaboratif, kerjasama, kooperatif
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
همکاری
שיתוף פעולה , שיתופי פעולה , שִׁתּוּף פָּעֳלוּת , שיתופי פעולה
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
دیکشنری فارسی به عبری
همکاری
協力 , 協力的 , 協力的な
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
دیکشنری فارسی به ژاپنی
همکاری
Zusammenarbeit, kollaborativ, kooperativ
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
دیکشنری فارسی به آلمانی
همکاری
ushirikiano
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
دیکشنری فارسی به سواحیلی
همکاری
협력 , 협력적인 , 협력 , 협력적인
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
دیکشنری فارسی به کره ای
همکاری
işbirliği, işbirlikçi
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
همکاری
সহযোগিতা , সহযোগী , সহযোগিতা , সহযোগী
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
دیکشنری فارسی به بنگالی
همکاری
सहयोग , सहकारी
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
دیکشنری فارسی به هندی
همکاری
合作 , 合作的
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
دیکشنری فارسی به چینی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مکاری
تصویر مکاری
کسی که چهار پا کرایه می دهد، چاروادار
فرهنگ فارسی عمید
(هََ مْ)
برابری. تساوی. استواء. (یادداشت مؤلف) ، هموار بودن یا شدن. یکدستی. برابری سطح قسمتهای مختلف چیزی: اندر کشکاب لزوجتی است با نرمی و لغزانی و پیوستگی یعنی همواری قوام. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، مناسبت. با خواست کسی جور آمدن. موافقت:
هموار کرد خواهی گیتی را؟
گیتی است کی پذیرد همواری ؟
رودکی.
چیزی که تو پنداری در حضرت و در غربت
کاری که تو اندیشی در کژی و همواری.
منوچهری.
، نرمی و ملایمت:
می کند هموار سوهان تیغ ناهموار را
هرکجا باید درشتی کرد همواری چه سود؟
صائب
لغت نامه دهخدا
هموار بودن مسطح بودن، جای هموار و مسطح: این محال بود که از یک طبیعت اندر یک گوهر جای بیغوله آید و جای همواری
فرهنگ لغت هوشیار
بیک شغل اشتغال داشتن هم شغلی، رقیب یکدیگر بودن، شرکت بادیگری در کاری و شغلی. یابه هم کار (همکار) دعوت کردن، از کسی خواستن تا در کاری و شغی شخص را یاری کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم کاری
تصویر هم کاری
هم شغلی، شرکت با دیگری در کاری و شغلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همکاوی
تصویر همکاوی
سمینار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همیاری
تصویر همیاری
تعاونی مثل شرکت تعاونی، تعاون، حمایت
فرهنگ واژه فارسی سره
تعاضد، تعاون، همراهی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نمکدان گلی و نسبتا بزرگ که در آن آب ریخته و از آب و نمک موجود
فرهنگ گویش مازندرانی