جدول جو
جدول جو

معنی همچنین - جستجوی لغت در جدول جو

همچنین
مانند این، مثل این
تصویری از همچنین
تصویر همچنین
فرهنگ فارسی عمید
همچنین(هََ چُ / چِ)
هم چنین. هم چون این. به معنی نیز و هم است. بدینگونه. هم بدین وضع. (یادداشتهای مؤلف) :
دگر دست لشکرش را همچنین
سپاهی بیاراست گرد و گزین.
فردوسی.
که ماهوی را بادتن همچنین
فکنده پر از خون به روی زمین.
فردوسی.
ببر همچنین نزد آن پهلوان
بدان تا شود شاد و روشن روان.
فردوسی.
بپوشید رویش به دیبای چین
که مرگ بزرگان بود همچنین.
فردوسی.
تا بدین هفت فلک سیر کند هفت اختر
همچنین هفت پدیدار کند هفت اورنگ.
فرخی.
هندو جواب داد که همچنین است. (کلیله و دمنه).
مرا همچنین چهره گلفام بود.
سعدی (بوستان).
همچنین در زمرۀ توانگران. (گلستان).
اگر همچنین سر به خوددربرم
چه دانند مردم که دانشورم ؟
سعدی
لغت نامه دهخدا
همچنین
بدینگونه، بمعنی نیز، همچون این
تصویری از همچنین
تصویر همچنین
فرهنگ لغت هوشیار
همچنین
در ضمن
تصویری از همچنین
تصویر همچنین
فرهنگ واژه فارسی سره
همچنین
ایضاً، این چنین، باز، چنین، نیز، هم
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهمنین
تصویر بهمنین
نوعی گل سفید رنگ با بوتۀ پرخار و برگ های دراز و بریده و ریشۀ شبیه زردک که در جنگل ها و کوه ها می روید و در زمستان و میان برف گل می دهد، بهمن، گل بهمن، بهمنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همنشین
تصویر همنشین
کسی که با دیگری در یک جا بنشیند، هم زانو، همدم، رفیق، هم صحبت، هم نشست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هماتین
تصویر هماتین
رنگ دانۀ محتوی آهن که از تجزیۀ هموگلوبین به دست می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم دین
تصویر هم دین
دو یا چند تن که دارای یک کیش و آیین باشند، هم کیش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همچنان
تصویر همچنان
همان گونه مانند آن، به آن روش، همان طور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همگنان
تصویر همگنان
همه، همه کسان، گروه و جماعت حاضر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثمانین
تصویر ثمانین
هشتاد، هشت ده تا، عدد «۸۰»
فرهنگ فارسی عمید
(هََ)
همچنین:
جهان این است و چونین بود تا بود
و همچونین بوداینند بارا.
رودکی.
و همچونین تا به آخر دیارمغرب بگرفت و فلسطین بگشاد. (فارسنامۀ ابن بلخی). رجوع به همچنین شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
هشتاد. ثمانون، احمق من صاحب ضأن ثمانین، مثل است و قصه آن است که اعرابی کسری را مژده ای برد و کسری گفت هر چه خواهی درخواه که تراست و او هشتاد میش خواهش کرد
لغت نامه دهخدا
تصویری از هم چونین
تصویر هم چونین
همچنین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم چین
تصویر هم چین
همچنین
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که با دیگری نشست و برخاست و معاشرت کند، هم نشست، جلیس، معاشر، همدم، مصاحب: الا ای هم نشین دل که یارانت برفت از یاد مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم نیز
تصویر هم نیز
تاکید درمعنی هم: وهم نیز نشاید که از یک چیز جز یک معنی آید لازم
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی خوناهن ماده قرمزرنگ آهن دارموجود در گلبولهای قرمزخون که باترکیب یک ماده پروتیدی موسوم به گلوبین هموگلوبین رامیسازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همایین
تصویر همایین
جمع همیان، از ریشه پارسی همیان ها از اربندها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همچنانی
تصویر همچنانی
تساوی: و برابری یکی است بعرضی وضعی و همچنانی یکی است بخاصیتی
فرهنگ لغت هوشیار
آن سان آن گونه آن طور، مثل آن مانند آن، چنان کس (درین صورت تواند بپای وحدت و نکره ملحق گردد) : چنان چون مر ترا باید جوانی مرو را نیز باید همچنانی. (ویس و رامین)، بهمان شکل بهمان صورت: موسی - علیه السلام - لب او را (عصا را) بگرفت همچنان عصا شد که بود، یکسان بی تفاوت: دیگر روز دفن کردند و ماتم بسزا داشتند و فضل همچنان جمله لشکر و حاشیت راگفت: سوی بغداد باید رفت، مثل سابق کماکان فعالیت مردم برای چراغانی همچنان ادامه دارد، با وجود اینکه در صورتی که: گل سرخش چو عارض خوبان سنبلش چون عذار محبوبان همچنان از نهیب برد عجوز شیر ناخورده طفل دایه هنوز. (گلستان) یاهم چنان (همچنان) که. همان گونه که: همچنان که او را در عالم مجازی بمرتبه سروری و فرماندهی مخصوص گردانیده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم دین
تصویر هم دین
هم آئین، هم مذهب، هم کیش
فرهنگ لغت هوشیار
جمع همگن همه همگی: من بخیل نیستم لکن همگنان را بنده درم و دینار می بنیم... و دوستان و برادران بسیار بدست آرد و در دل همگنان محبوب بود و بچشم حقارت بوی ننگرند، همکاران: همگنان تو همه چابک ورندند و قچاق دستیاران تو چون سر و همه بالا چاق. (گل کشتی) توضیح این کلمه در پهلوی بصورمذکور در فوق آمده و بنابراین کسانی که کلمه را (همکنان جمع همکن بمعنی رفیق در رنج و محنت و کوشش و رفیق در سفر یا بمعنی شریک الفعل (عقیده بعضی معاصران) خوانند دراشتباهند اما معنی همکاران شاید از قرائت اصل کلمه بصورت مفرد (همکنان) ناشی شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طمانین
تصویر طمانین
آرام آرامش
فرهنگ لغت هوشیار
ماننداین همچون این بهمین نحو: و همچنین جمله اجزای دیگر از نفس همین حکم را دارند، نیز هم ایضا: گفت... همچنین گفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همچنان
تصویر همچنان
همانطور، چنان که بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمانین
تصویر ثمانین
هشتاد ثمانون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همنشین
تصویر همنشین
دو کس که با هم یکجا نشسته و مصاحب باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمانین
تصویر ثمانین
((ثَ))
هشتاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم چنان
تصویر هم چنان
((هَ. چُ))
آن سان، آن گونه، مثل آن، مانند آن، (صفت به جای موصوف) چنان کس، به همان شکل، به همان صورت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همگنان
تصویر همگنان
همگینان، جمع همگن، همه، همگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم چنین
تصویر هم چنین
((~. چُ))
مانند این، مثل این
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همچندی
تصویر همچندی
تساوی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همچنان
تصویر همچنان
کماکان
فرهنگ واژه فارسی سره