جدول جو
جدول جو

معنی هموارگی - جستجوی لغت در جدول جو

هموارگی
(هََ مْرَ / رِ)
همیشگی و دائمی. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
هموارگی
دائمی، همیشگی
تصویری از هموارگی
تصویر هموارگی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از همسایگی
تصویر همسایگی
همسایه بودن با هم، در جوار یکدیگر زندگانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غمخوارگی
تصویر غمخوارگی
غمخواری، غم گساری، دلسوزی و مهربانی، برای مثال به غمخوارگی چون سرانگشت من / نخارد کس اندر جهان پشت من (سعدی۱ - ۷۹)
فرهنگ فارسی عمید
(هََ یَ / یِ)
همسایه بودن. جوار. مجاورت. (یادداشتهای مؤلف).
- همسایگی جستن، همسایه شدن با کسی:
مجویید همسایگی با بدان
مدارید افسوس نابخردان.
اسدی.
- همسایگی گرفتن، همسایه شدن. منزل گرفتن در جایی:
که از بینوایی و بیمایگی
گرفتم در این خانه همسایگی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هََ رَ /رِ)
هم شیرگی. همشیر بودن برادر و خواهر یا دو برادر یا دو خواهر از طریق رضاع و شیرخوارگی، کنایه از سازش و صمیمیت:
در دشت و کوه وبیشه به همشیرگی چرند
شیرو پلنگ و سرهان، گور و گوزن و رنگ.
سوزنی.
من اول شیر بنهادم تا سبب تأکید همدایگی و حق همشیرگی و تأکید محبت و مودت گردد. (تاریخ قم)
لغت نامه دهخدا
(هََ مْ)
برابری. تساوی. استواء. (یادداشت مؤلف) ، هموار بودن یا شدن. یکدستی. برابری سطح قسمتهای مختلف چیزی: اندر کشکاب لزوجتی است با نرمی و لغزانی و پیوستگی یعنی همواری قوام. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، مناسبت. با خواست کسی جور آمدن. موافقت:
هموار کرد خواهی گیتی را؟
گیتی است کی پذیرد همواری ؟
رودکی.
چیزی که تو پنداری در حضرت و در غربت
کاری که تو اندیشی در کژی و همواری.
منوچهری.
، نرمی و ملایمت:
می کند هموار سوهان تیغ ناهموار را
هرکجا باید درشتی کرد همواری چه سود؟
صائب
لغت نامه دهخدا
(غَ خوا / خا رَ / رِ)
دلسوزی و محبت واقعی. نوازش و تفقد. (ناظم الاطباء). غمخوار بودن. تیمارداری. دلسوزی و مهربانی. غمگساری:
چون مردن تو مردن یکبارگی است
یک بار بمیر این چه غمخوارگی است.
خیام.
باید که در حضرت فخرالدوله در باب ما و اعتنا به مهم ما انواع نصایح دریغنداری، و این غمخوارگی و تعصب به حسن کفایت خویش درگردن همت او بندی. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 111).
ز شیرین قصۀ آوارگی کرد
به دل شادی به لب غمخوارگی کرد.
نظامی.
خنده به غمخوارگی لب کشاند
زهره بخنیاگری شب نشاند.
نظامی.
به غمخوارگی چون سر انگشت من
نخارد کسی در جهان پشت من.
سعدی (بوستان).
در تعطف و تحنن و محبت و غمخوارگی زیادتی نموده است. (ترجمه محاسن اصفهان ص 81). به کرشمۀ غمخوارگی تفقد نمودن... بر صحرای غمخوارگی ایشان کاشتن. (ترجمه محاسن اصفهان ص 143)
لغت نامه دهخدا
شرکت دو یا چند تن در سکونت دریک خانه هم آشیانه: با دو حکیم از سر همخانگی شد سخنی چند زبیگانگی. (گنجینه گنجوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همسایگی
تصویر همسایگی
جوار، مجاورت، همسایه بودن
فرهنگ لغت هوشیار
هموار بودن مسطح بودن، جای هموار و مسطح: این محال بود که از یک طبیعت اندر یک گوهر جای بیغوله آید و جای همواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمخوارگی
تصویر غمخوارگی
حالت و کیفیت غمخواره دلسوزی تیمارداری غمخواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همسایگی
تصویر همسایگی
جوار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همسایگی
تصویر همسایگی
الحيّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از همسایگی
تصویر همسایگی
Neighborliness, Neighborly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از همسایگی
تصویر همسایگی
convivialité, amical
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از همسایگی
تصویر همسایگی
urafiki wa kijirani, majirani
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از همسایگی
تصویر همسایگی
ہمسایگی , ہمسایہ داری
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از همسایگی
تصویر همسایگی
ความสัมพันธ์ของเพื่อนบ้าน , เพื่อนบ้าน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از همسایگی
تصویر همسایگی
kerukunan tetangga, bertetangga
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از همسایگی
تصویر همسایگی
שכנות , שׁוֹכֵן בַּשְּׁכִיּוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از همسایگی
تصویر همسایگی
隣人関係 , 隣人の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از همسایگی
تصویر همسایگی
邻里关系 , 邻里关系的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از همسایگی
تصویر همسایگی
komşuluk
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از همسایگی
تصویر همسایگی
이웃 관계 , 이웃의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از همسایگی
تصویر همسایگی
প্রতিবেশী সম্পর্ক , প্রতিবেশী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از همسایگی
تصویر همسایگی
पड़ोसीपन , पड़ोसी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از همسایگی
تصویر همسایگی
vicinanza, amichevole
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از همسایگی
تصویر همسایگی
buurmanschap, buurzaam
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از همسایگی
تصویر همسایگی
добросусідство , сусідський
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از همسایگی
تصویر همسایگی
соседство , соседский
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از همسایگی
تصویر همسایگی
sąsiedztwo, sąsiedzki
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از همسایگی
تصویر همسایگی
vecindad, amable
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از همسایگی
تصویر همسایگی
vizinhança, amigável
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از همسایگی
تصویر همسایگی
Nachbarschaftlichkeit, nachbarschaftlich
دیکشنری فارسی به آلمانی