- همدرسی
- همشاگردی
معنی همدرسی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شرکت دو یا چند تن در خواندن نزد استاد
Sympathy
simpatia
simpatía
współczucie
сочувствие
співчуття
sympathie
Mitgefühl
sympathie
simpatia
सहानुभूति
সহানুভূতি
huruma
סִימְפַּטִיָּה
simpati
ความเห็นใจ
تعاطفٌ
ہمدردی
دو یا چند تن که در یک جا تحصیل کنند
همشاگرد
احقاق
آکوموداسیون
آموزگاران
اکیوالانس
به داد کسی رسیدن، به دادخواهی دادخواه رسیدگی کردن، محاکمه
دو یا چند تن که دارای یک رای و عقیده باشند. هم داستان، یک دل
کامادریوس بنگرید به کامادریوس
اتومبیلی که قسمت عقب آن که محل بار است بوسیله یک پیستون کمپرسور بلند شده بار را تخلیه مینماید
جمع مدرس، آموزندگان جمع مدرس در همان حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)