جدول جو
جدول جو

معنی هلیوم - جستجوی لغت در جدول جو

هلیوم
(هَِ یُمْ)
گاز سبک و غیرقابل احتراقی که در بالن به کار میرود. (فرهنگ انگلیسی حییم)
لغت نامه دهخدا
هلیوم
نوعی از گاز که در جو خورشید بوجود آن پی برده اند
تصویری از هلیوم
تصویر هلیوم
فرهنگ لغت هوشیار
هلیوم
((هِ یُ))
عنصر گازی شکلی که در برخی سنگ های حاوی اکسیداورانیوم کشف گردید و بعدها وجود آن را در سایر کانی ها تشخیص دادند. این گاز در ترکیب هوا وجود دارد و در برخی آب های معدنی نیز موجود است
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الیوم
تصویر الیوم
امروز، فعلاً، در زمانی که هستیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هلیم
تصویر هلیم
عنصر گازی سبک، بی رنگ، بی بو، که برای پر کردن بالن ها و در جوش کاری کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هلیون
تصویر هلیون
مارچوبه، مارگیاه
فرهنگ فارسی عمید
(هََ وْ)
سبدی را گویند که از چوب و نی بافند و چیزها در آن کنند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
سلق جبلی. (مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
سرگشته. (منتهی الارب) (آنندراج). متحیر. (از اقرب الموارد) ، تشنه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دیوید، فیلسوف و مورخ انگلیسی (1711-1776 میلادی)، علاوه بر آثار فلسفی، کتابی نیز در تاریخ انگلستان تألیف کرده است، (از فرهنگ عمید)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
چسبنده از هر چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، گل لاصق بشی ٔ. (مخزن الادویه) (حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
به فارسی عبارت از مرق و گوشت و گندم مهراء پخته است و در افعال مانند هریسه. (حکیم مؤمن). خوراکی است که از بلغور و گوشت پزند و در ضمن پختن پیوسته به هم زنند تا لعاب گیرد و سپس بر آن روغن و گونه ای از ادویۀ معطر (بیشتر دارچین) ریزند
لغت نامه دهخدا
(هََ)
مارچوبه. (یادداشت مؤلف). گیاهی است که آن را مارچوبه و مارگیا خوانند. برگ آن مانند برگ رازیانه باشد. طبیخ آن را به خورد سگ دهند سگ را بکشد. در غیاث و صراح ’هلیو’ (به کسر اول) نوشته. (برهان). نام رومی مارچوبه است. دانه ای دارد که لون آن سیاه و بر آن نقطه های زرد باشد. (از ترجمه صیدنه). به پارسی مارچوبه گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اسفیراج. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نُهْ کَ / کِ دَ)
امروز. (ناظم الاطباء). وقت حاضر. اکنون. (از اقرب الموارد). و رجوع به یوم شود
لغت نامه دهخدا
مار چوبه از گیاهان این واژه در غیاث اللغات و برخی از فرهنگ ها هلیون نوشته شده مارچوبه
فرهنگ لغت هوشیار
چارمغز بازی، گردکان بازی، چرخی که کودکان ازچوب و خلاشه سازند وبرآب روان گذارند تاآب آنرا بگردش درآورد وایشان تماشاکنند، گردون بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلیو
تصویر هلیو
سبدی که از چوب ونی بافندوچیزها درآن کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلیم
تصویر هلیم
از ریشه پارسی هلام هلیم هریسه، چسبنده دوسنده: چون هلیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیوم
تصویر هیوم
سرگشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الیوم
تصویر الیوم
امروز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلیو
تصویر هلیو
((هِ یا هَ))
سبدی که از چوب و نی بافند و چیزها در آن کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هلیم
تصویر هلیم
((هَ))
حلیم، غذایی تهیه شده از گوشت و گندم پخته شده و له شده، هریسه
فرهنگ فارسی معین
حلیم برنج پس از آبکش کردن برنج، حلیم
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
گسل، گسست زمین
فرهنگ گویش مازندرانی