یازدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۲۳ آیه لتۀ سوخته که روی سنگ آتش زنه بگذارند و چخماق بزنند تا آتش بگیرد، آتش گیره جامه ای که نزدیک به سوختن رسیده و زرد شده باشد
یازدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۲۳ آیه لتۀ سوخته که روی سنگ آتش زنه بگذارند و چخماق بزنند تا آتش بگیرد، آتش گیره جامه ای که نزدیک به سوختن رسیده و زرد شده باشد
میوه ای کروی شکل، گوشتی، درشت، پرآب و شیرین با پوست نازک به رنگ های زرد، سرخ و سبز و هستۀ درشت و سخت، درخت این میوه کوتاه با برگ های دراز نوک تیز و شکوفه های قرمز است و آن را با درخت شفتالو، بادام، آلو یا زردآلو پیوند می زنند، شخص زیبا
میوه ای کروی شکل، گوشتی، درشت، پرآب و شیرین با پوست نازک به رنگ های زرد، سرخ و سبز و هستۀ درشت و سخت، درخت این میوه کوتاه با برگ های دراز نوک تیز و شکوفه های قرمز است و آن را با درخت شفتالو، بادام، آلو یا زردآلو پیوند می زنند، شخص زیبا
لایۀ محکمی که روی کتاب، دفتر، مجله و امثال آن بکشند یا بچسبانند مثلاً جلد کتاب، جلد دفتر، واحد شمارش کتاب، دفتر، کتابچه و امثال آن، نسخه، پوشش، جمع جلود، در علم زیست شناسی پوست، پوست یک پارچۀ بدن حیوان مانند مشک و خیک
لایۀ محکمی که روی کتاب، دفتر، مجله و امثال آن بکشند یا بچسبانند مثلاً جلدِ کتاب، جلدِ دفتر، واحد شمارش کتاب، دفتر، کتابچه و امثال آن، نسخه، پوشش، جمعِ جلود، در علم زیست شناسی پوست، پوست یک پارچۀ بدن حیوان مانند مَشک و خیک
راهبر، راهنما، کسی که راهی را بشناسد یا کاری را بداند، شهر، سرزمین، نودمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۳۰ آیه، الفجر بلد شدن: کاری را یاد گرفتن، راهی را شناختن
راهبر، راهنما، کسی که راهی را بشناسد یا کاری را بداند، شهر، سرزمین، نودمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۳۰ آیه، الفجر بلد شدن: کاری را یاد گرفتن، راهی را شناختن
راه، طریق، هنجار، قاعده و قانون، برای مثال گشاده بر ایشان و بر کار من / به هر نیک و بد هند و هنجار من (فردوسی - لغت نامه - هند) وجود دارند، هستند، برای مثال از مرد خرد پرس ازیرا / جز تو به جهان خردوران هند (ناصرخسرو - ۲۴) در فوتبال برخورد دست هر یک از بازیکنان غیر از دروازه بان به توپ که خطا محسوب می شود، Hand به معنای دست
راه، طریق، هنجار، قاعده و قانون، برای مِثال گشاده بر ایشان و بر کار من / به هر نیک و بد هند و هنجار من (فردوسی - لغت نامه - هند) وجود دارند، هستند، برای مِثال از مرد خِرَد پُرس ازیرا / جز تو به جهان خِرَدوَران هَند (ناصرخسرو - ۲۴) در فوتبال برخورد دست هر یک از بازیکنان غیر از دروازه بان به توپ که خطا محسوب می شود، Hand به معنای دست
زردچوبه، غدۀ زیرزمینی و زرد رنگ گیاهی علفی با برگ های بیضی شکل به همین نام که به عنوان ادویه و دارو مصرف می شود، این غده ها در اطراف ساقۀ زیرزمینی تولید می شود، زرچوبه، دارزرد
زَردچوبه، غدۀ زیرزمینی و زرد رنگ گیاهی علفی با برگ های بیضی شکل به همین نام که به عنوان ادویه و دارو مصرف می شود، این غده ها در اطراف ساقۀ زیرزمینی تولید می شود، زَرچوبه، دارزَرد
سگ آبی، حیوانی پستاندار از راستۀ جوندگان با سر گرد، گوشهای کوچک، پاهای پرده دار، دم پهن پوست لطیف و موهای خرمایی که در آب به خوبی شنا می کند و در کنار رودخانه ها به طور دسته جمعی خانه های محکم دو طبقه برای خود می سازند، در زیر شکمش غده ای معروف به جند بیدستر یا خایۀ سگ آبی قرار دارد که در طب قدیم به کار می رفت، سگ لاب، قندس، سقلاب، بیدست، سمور آبی، بیدستر، بادستر، ویدستر
سَگِ آبی، حیوانی پستاندار از راستۀ جوندگان با سر گِرد، گوشهای کوچک، پاهای پرده دار، دم پَهن پوست لطیف و موهای خرمایی که در آب به خوبی شنا می کند و در کنار رودخانه ها به طور دسته جمعی خانه های محکم دو طبقه برای خود می سازند، در زیر شکمش غده ای معروف به جندِ بیدستر یا خایۀ سگ آبی قرار دارد که در طب قدیم به کار می رفت، سَگ لاب، قُندُس، سَقلاب، بیدَست، سَمورِ آبی، بیدَستَر، بادَستَر، ویدَستَر
دهی است از بخش آوج شهرستان قزوین که 419 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و محصول عمده اش غله، سیب زمینی، عسل، انگور و زردآلو و کاردستی مردم بافتن قالی، گلیم و جاجیم است. در تابستان ایل بغدادی به حدود کوههای هلدر می آیند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است از بخش آوج شهرستان قزوین که 419 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و محصول عمده اش غله، سیب زمینی، عسل، انگور و زردآلو و کاردستی مردم بافتن قالی، گلیم و جاجیم است. در تابستان ایل بغدادی به حدود کوههای هلدر می آیند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
النگوی تابیده، تار به هم تابیده، پیچاندن تاب دادن، پیچیدن، گردآمدن، آب دادن کشت را، تپ کردن پستا آب (پستا نوبت)، آمدن تپ درروز، کاسه بزرگ، سپردن کار را
النگوی تابیده، تار به هم تابیده، پیچاندن تاب دادن، پیچیدن، گردآمدن، آب دادن کشت را، تپ کردن پستا آب (پستا نوبت)، آمدن تپ درروز، کاسه بزرگ، سپردن کار را
فرزند زای زی (گویش گیلکی) انگلیسی جوش جوشکاری، جمع ولد، فرزندان فرزندن: (عیسی خان گرجی ولد لوند خان و همایون خان ولد لوار صاب هر دو در قلعه الموت محبوس بودند)، جمع اولاد ولد. یا زاد و ولد. فرزندان متعدد. یا زاد و ولد کردن، بچه زادن تولید مثل کردن، یا ولد چموش. شخص ناجنس و ناقلا، مردم آزار. توضیح گاه در تداول آنرا (ولد الچموش) گویند. یا ولدسگ. تخم سگ زاده سگ (دشنامی است نظیر پدرسگ)، جمع ولد فرزندان
فرزند زای زی (گویش گیلکی) انگلیسی جوش جوشکاری، جمع ولد، فرزندان فرزندن: (عیسی خان گرجی ولد لوند خان و همایون خان ولد لوار صاب هر دو در قلعه الموت محبوس بودند)، جمع اولاد ولد. یا زاد و ولد. فرزندان متعدد. یا زاد و ولد کردن، بچه زادن تولید مثل کردن، یا ولد چموش. شخص ناجنس و ناقلا، مردم آزار. توضیح گاه در تداول آنرا (ولد الچموش) گویند. یا ولدسگ. تخم سگ زاده سگ (دشنامی است نظیر پدرسگ)، جمع ولد فرزندان