هر چیز بد و زشت و نازیبا و دون را گویند. (جهانگیری). هر چیز زبون و زشت و نازیبا و دون و بد را گویند. (برهان) : شعر ژاژیدن لهاشم توست علک خائیدن لهاشم خر. سوزنی. تو نیستی از جمع کریمان نفایه من نیز نه از قوم حکیمان لهاشم تو صدر کریمانی و من صدر حکیمان از حکمت من بر کرم توست تحکم. سوزنی (درقافیۀ تبسم و انجم و قلزم و قم). بر ناتوان کرم کن و این قصه را بخوان هرچند خط مزور و کاغذ لهاشم است. خاقانی. جهانی ز جود تو هستند خرم قرین تکلف غریق تنعم گر از خرده بینان بخرد نباشم نباشم هم از ابلهان لهاشم. نزاری
هر چیز بد و زشت و نازیبا و دون را گویند. (جهانگیری). هر چیز زبون و زشت و نازیبا و دون و بد را گویند. (برهان) : شعر ژاژیدن لهاشم توست علک خائیدن لهاشم خر. سوزنی. تو نیستی از جمع کریمان نفایه من نیز نه از قوم حکیمان لهاشم تو صدر کریمانی و من صدر حکیمان از حکمت من بر کرم توست تحکم. سوزنی (درقافیۀ تبسم و انجم و قلزم و قم). بر ناتوان کرم کن و این قصه را بخوان هرچند خط مزور و کاغذ لهاشم است. خاقانی. جهانی ز جود تو هستند خرم قرین تکلف غریق تنعم گر از خرده بینان بخرد نباشم نباشم هم از ابلهان لهاشم. نزاری
طعامی است که از گوشت و پوست گاوساله ترتیب دهند. (منتهی الارب). گوسالۀدر پوست پخته. (یادداشت مؤلف) : عادت بر آن رفته است که آنچ از گوشت بزغاله سازند افسرد گویند و آنچ از گوشت گوساله کنند هلام گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، شوربای سکباج که سرد کرده ازروغن صاف و پاکیزه کرده باشند. (منتهی الارب). مرق سکباج مبرد مصفی از روغن. (یادداشت مؤلف) :... و شراب انار باید داد و طعام مصوص و هلام به آب سماغ و آب غوره و آب انار ترش. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
طعامی است که از گوشت و پوست گاوساله ترتیب دهند. (منتهی الارب). گوسالۀدر پوست پخته. (یادداشت مؤلف) : عادت بر آن رفته است که آنچ از گوشت بزغاله سازند افسرد گویند و آنچ از گوشت گوساله کنند هلام گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، شوربای سکباج که سرد کرده ازروغن صاف و پاکیزه کرده باشند. (منتهی الارب). مرق سکباج مبرد مصفی از روغن. (یادداشت مؤلف) :... و شراب انار باید داد و طعام مصوص و هلام به آب سماغ و آب غوره و آب انار ترش. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
ابن اخی الابرد. جاحظ از قول احمد بن عبدالرحمان الحرانی، داستانی درباره مجلس ضیافت امیر اسحاق بن ابراهیم حاکم بغداد در زمان مأمون و معتصم و الواثق آورده و در آن ذکری از هاشم که یکی از مهمانان آن مجلس بوده کرده است. رجوع به کتاب التاج چ مصر ص 13 شود ابن مغیره بن عبدالله بن عمر بن مخزوم، ملقب به ذوالرحمین. عم ابوجهل است. و بنابه روایتی وی پدر مادر عمر بن خطاب دومین خلیفه از خلفای راشدین بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 465 و عقدالفرید ج 5 ص 24 و ج 6 ص 108 و ج 8 ص 163 شود ابن حسان. صاحب عیون الاخبار، داستانی از قول وی که او نیز از قول مردی از قبیله بنی تمیم نقل کرده، در کتاب خود آورده است. برای اطلاع بیشتر رجوع به عیون الاخبار ج 4 ص 130 شود ابن القاسم. از رواه است. عبدالرحمن بن جوزی، داستانی از قول وی درباره عمر بن عبدالعزیز آورده است. رجوع به سیره عمر بن عبدالعزیز ص 288 شود پدر برخی از سی نفر شجاعان داود بود. (قاموس کتاب مقدس)
ابن اخی الابرد. جاحظ از قول احمد بن عبدالرحمان الحرانی، داستانی درباره مجلس ضیافت امیر اسحاق بن ابراهیم حاکم بغداد در زمان مأمون و معتصم و الواثق آورده و در آن ذکری از هاشم که یکی از مهمانان آن مجلس بوده کرده است. رجوع به کتاب التاج چ مصر ص 13 شود ابن مغیره بن عبدالله بن عمر بن مخزوم، ملقب به ذوالرحمین. عم ابوجهل است. و بنابه روایتی وی پدر مادر عمر بن خطاب دومین خلیفه از خلفای راشدین بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 465 و عقدالفرید ج 5 ص 24 و ج 6 ص 108 و ج 8 ص 163 شود ابن حسان. صاحب عیون الاخبار، داستانی از قول وی که او نیز از قول مردی از قبیله بنی تمیم نقل کرده، در کتاب خود آورده است. برای اطلاع بیشتر رجوع به عیون الاخبار ج 4 ص 130 شود ابن القاسم. از رواه است. عبدالرحمن بن جوزی، داستانی از قول وی درباره عمر بن عبدالعزیز آورده است. رجوع به سیره عمر بن عبدالعزیز ص 288 شود پدر برخی از سی نفر شجاعان داود بود. (قاموس کتاب مقدس)