جدول جو
جدول جو

معنی هفوت - جستجوی لغت در جدول جو

هفوت
لغزش خطا: (... اگر برعثرتی عثور یابند یابرهفوتی مطلع شوند... نظربراطلاح آن مصروف فرمایند)
تصویری از هفوت
تصویر هفوت
فرهنگ لغت هوشیار
هفوت
((هَ وَ))
لغزش، خطا
تصویری از هفوت
تصویر هفوت
فرهنگ فارسی معین
هفوت
لغزش، خطا
تصویری از هفوت
تصویر هفوت
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خفوت
تصویر خفوت
هم آوای عفو درخشش، هویدایی آرمیدن، خاموشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفوت
تصویر صفوت
خالص و برگزیده چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفوت
تصویر صفوت
خالص، پاکیزه و برگزیده
صفوت آدمیان: پیغمبر اسلام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لفوت
تصویر لفوت
بد خوی ترشروی، سخن چین: زن، چشم چران: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفوه
تصویر هفوه
هفوت در فارسی لغزش، شتافتن، شکوفیدن، بال زدن: مرغ، جنبیدن: مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفوات
تصویر هفوات
جمع هفوه، لغزش ها، شتافتن ها، بال زدن ها، لغزشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفوت
تصویر صفوت
((صَ وَ))
خالص، ناب، برگزیده، خلوص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فوت
تصویر فوت
درگذشتن، مردن، نیست شدن
فوت شدن: فوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هفت
تصویر هفت
شش به علاوۀ یک، عدد «۷»
در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فوت
تصویر فوت
بادی که با فشار از میان دو لب بیرون می آید، فوب
واحد اندازه گیری طول، برابر با ۴۸/۳۰ سانتی متر یا ۱۲ اینچ، پا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هفت
تصویر هفت
مقداری از آب یا آشامیدنی دیگر که به یک بار فرو دهند، جرعه
فرهنگ فارسی عمید
هوائی که از میان دو لب گرد کرده بیرون کنند برای تیز کردن آتش یا کشتن چراغ و شمع و یا خنک کردن طعام یا نوشابه یی گرم یا غیره گذشتن و از دست رفتن وقت کار، درگذشتن کار، نیست شدن، مردن در زبان لاتین بمعنی پا، پنجاه فوت تقریباً پانزده زرع است
فرهنگ لغت هوشیار
عدد اصلی میان شش وهشت (7) وپنج بعلاوه ّ دو سبعه. توضیح ازمیان اعداد شماره هفت ازدیرباز مورد توجه اقوام مختلف جهان بوده است. وجود برخی عوامل طبیعی مانند تعدادسیاره های مکشوف جهان باستان وهمچنین رنگهای اصلی وامثال آنها موید رجحان وجنبه مابعد طبیعی آن گردید توضیح، ازترکیبات هفت آنچه که اسم عام بشمارروند درسطور آینده نقل میشوند وآنچه که جنبه اسم خاص دارنددربخش 3 . مندرج خواهندشد. اندک خشکیی که بعد ازتری بهم رسد دمی ازآب شربت، شراب ومانند آنها که فروکشند جرعه قورت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوت
تصویر فوت
((فُ))
مردن، درگذشتن، مرگ، نیستی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فوت
تصویر فوت
بادی که از دهان بیرون کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فوت
تصویر فوت
واحد اندازه گیری طول برابر با 48/30- سانتی متر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هفت
تصویر هفت
((هَ))
عدد اصلی میان شش و هشت (7)
هفت قلم آرایش: کنایه از آرایش تمام، بزک کامل
خواب هفت پادشاه را دیدن: کنایه از به خواب عمیق فرو رفتن
هفت کفن پوساندن: کنایه از مدت ها پیش مردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هفت
تصویر هفت
((هِ))
اندک خشکی ای که بعد از تری به هم رسند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هفت
تصویر هفت
((هُ))
دمی از آب، شربت، شراب و مانند آن ها که فرو کشند، جرعه، قورت
فرهنگ فارسی معین