هوائی که از میان دو لب گرد کرده بیرون کنند برای تیز کردن آتش یا کشتن چراغ و شمع و یا خنک کردن طعام یا نوشابه یی گرم یا غیره گذشتن و از دست رفتن وقت کار، درگذشتن کار، نیست شدن، مردن در زبان لاتین بمعنی پا، پنجاه فوت تقریباً پانزده زرع است
هوائی که از میان دو لب گردکرده بیرون کنند برای تیز کردن آتش یاکشتن چراغ و شمع و یا خنک کردن طعام یا نوشابه ای گرم، (یادداشت مؤلف)، پف، دم، فوب، (یادداشت دیگر)، - فوت آب بودن، در تداول، تماماً یاد گرفتن، از بر بودن، (یادداشت مؤلف)، - فوت کاسه گری، آخرین فن پنهان و مستور صنعتی یا کاری، (یادداشت مؤلف)، فوت وفن، فوت وفن کاسه گری، رجوع به این دو ترکیب شود، - فوت کردن، پف کردن، از دهان بیرون کردن دَم برای تیز کردن آتش و خاموش کردن چراغ و جز آن، (یادداشت مؤلف)، - فوت وفن، دقایق و ریزه کاریهای هر فن و کار، (فرهنگ فارسی معین)، - فوت وفن کاسه گری، رموز کاسه گری، (فرهنگ فارسی معین)، -، دقایق کاری، ریزه کاریهای امری، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به ترکیب فوت کاسه گری شود