جدول جو
جدول جو

معنی هفتکده - جستجوی لغت در جدول جو

هفتکده
(هََ گِ)
دهی است از بخش زرین آباد شهرستان ایلام دارای 160 تن سکنه. آب آن از رود خانه میمه و محصول عمده اش غله و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افتاده
تصویر افتاده
زمین خورده، ازپادرآمده، کنایه از فروتن، کنایه از زبون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهفتیده
تصویر نهفتیده
نهفته، پنهان کرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفتیده
تصویر تفتیده
گداخته، گرم شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هنرکده
تصویر هنرکده
آموزشگاه عالی که در آنجا هنر و صنعت تعلیم داده می شود
فرهنگ فارسی عمید
(هََدِهْ)
هفت آسمان، هفت اقلیم. (برهان). هفت ده خاکی. هفت رقعۀ ادکن:
کعبۀ جان زآنسوی نه شهر جوی و هفت ده
کاین دو جا را نفس امیر و طبع دهقان دیده اند.
خاقانی.
بر در این هفت ده قحط وفاست
راه شهرستان جان خواهم گزید.
خاقانی.
- هفت ده خاکی، هفت ده. هفت اقلیم:
کم زنم هفت ده خاکی را
دخل یک هفتۀ دهقان چه کنم ؟
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(هََ دَهْ)
هفده. (ناظم الاطباء). رجوع به هفده شود، آراسته و زینت کرده و زیورپوشیده و مزین. (برهان) (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هنرکده
تصویر هنرکده
دارالتعلیمی که در آن یک یا چند هنر را تعلیم دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفتادم
تصویر هفتادم
عدد ترتیبی برای هفتاد درمرتبه هفتاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفتصدم
تصویر هفتصدم
نادرست نویسی هفستدم عددترتیبی برای هفتصد درمرتبه هفتصد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهفتیده
تصویر نهفتیده
پنهان کرده نهفته: (شد آگه که در عرضگاه جهان نهفتیده کس نماند نهان) نظامی. گنجینه گنجوی. 362)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفتیده
تصویر خفتیده
خفته خوابیده خسپیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفتیده
تصویر تفتیده
گرم شده داغ شده
فرهنگ لغت هوشیار
پرت شده زمین خورده، از پا در آمده سقط شده، فروتن متواضع، کم رو، زبون، جمع افتادگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفتده
تصویر هفتده
هفده: (وشانزده آیه است در مدنی و هفتده درعددباقی قراء)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت ده
تصویر هفت ده
هفتاد (710 70) -2 زینت کرده آراسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت در
تصویر هفت در
((~. دَ))
کنایه از هفت سیاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هنرکده
تصویر هنرکده
((هُ نَ. کَ دِ))
آموزشگاه عالی که در آنجا هنر و صنعت تعلیم داده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
((اُ دِ))
زمین خورده، از پا درآمده، فروتن، متواضع، مصروع، کسی که دچار صرع شده باشد، اطلاق شده، فتاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفتیده
تصویر تفتیده
((تَ دِ))
بسیار گرم شده، گداخته شده، تفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هنرکده
تصویر هنرکده
آتلیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هستنده
تصویر هستنده
موجود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
مردود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
Drooping, Droopy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
tombant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
свисающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
herabhängend, schlaff
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
обвислий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
zwisający
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
下垂的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
caído
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
pendente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
caído
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
hangend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
ห้อย
دیکشنری فارسی به تایلندی