جدول جو
جدول جو

معنی هضب - جستجوی لغت در جدول جو

هضب(هَِ ضَب ب)
اسب بسیارخوی، سخت درشت اندام توانا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هضب(قَمْءْ)
باریدن آسمان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، به رفتارفسرده دلان رفتن. (منتهی الارب) ، به سخن درآمدن و بلند کردن آواز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : اهضبوا یا قوم، ای تکلموا. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هضب(هََ / هَِ ضَ)
جمع واژۀ هضبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
هضب(هََ ضَ)
جمع واژۀ هاضب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هضم
تصویر هضم
تحلیل غذا در معده و درآوردن آن به صورتی که قابل جذب باشد، گوارش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هضبه
تصویر هضبه
پشته، کوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هضاب
تصویر هضاب
هضبه ها، پشته ها، کوه ها، جمع واژۀ هضبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غضب
تصویر غضب
خشم گرفتن، خشم کردن بر کسی، خشمگینی، خشم
غضب راندن بر کسی: خشم و تندی نشان دادن بر او
غضب کردن: خشم گرفتن، خشمگین شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غضب
تصویر غضب
خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرب
تصویر هرب
فرار کردن، گریختن، کلان سال شدن، پیر شدن
فرهنگ فارسی عمید
(هََ بَ)
پشته. کوه گسترده بر زمین. (منتهی الارب)، کوه به یک سنگ سرشته، کوه بلند و دراز و تنها و سرخ رنگ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، باران بزرگ قطرۀ پیوسته. (منتهی الارب). باران. (اقرب الموارد). ج، هضب (ه ض / ه) ، هضاب، هضبات. جج، اهاضیب. (منتهی الارب). ابوزید گوید: اهاضیب، مفردش هضاب و مفرد هضاب، هضب است. (از اقرب الموارد). رجوع به هضاب شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ ضَبْ با)
جمع واژۀ هضب ّ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هََ ضَ)
جمع واژۀ هضبه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هیب
تصویر هیب
ترسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هضاب
تصویر هضاب
جمع هضبه، کوه پشتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلب
تصویر هلب
پر موی موی، مژه، موی خرک، موی دم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هضل
تصویر هضل
بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هضم
تصویر هضم
تحلیل غذا در معده، گوارش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرب
تصویر هرب
گریختن، فرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاضب
تصویر هاضب
بارنده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قضبه، گله ها درخت کمان، اسپست تر اسپست تازه، درازشاخه، بریدن، به تازیانه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاب
تصویر هاب
مار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غضب
تصویر غضب
به ستم گرفتن، خشم گرفتن، خشمگینی، خلاف خشنودی
فرهنگ لغت هوشیار
شمشیر بران، تیز سخن چربزبان: مرد، کودک خرد سر، گوساله شاخ بر آورده، بریدن، دشنام دادن، کوفتن زدن، کهنه گردیدن، گواژه زدن، باز گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
هضبه در فارسی کوه پشت، پشته تپه، یک بار بارش کوه گسترده برزمین، کوهی که تنها ازیک پارچه سنگ باشد، کوه درازبلند ومنفرسرخ رنگ، کوه (مطلقا)، پشته کم گیاه، باران بزرگ قطره هضبات. وپیوسته،جمع هضاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضب
تصویر خضب
سبزه تازه نودمان نو رسته رنگ موی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضب
تصویر حضب
چوب، هر چه در آتش اندازند تا افروخته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هضبات
تصویر هضبات
جمع هضبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غضب
تصویر غضب
((غَ ضَ))
خشم گرفتن، خشمگینی، (ا ) خشم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قضب
تصویر قضب
((قَ ضْ))
بریدن، قطع کردن، به تازیانه زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قضب
تصویر قضب
هر درخت دراز گسترده شاخ، شاخه ای که برای کمان بریده باشند، یونجه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هضم
تصویر هضم
((هَ))
گوارش، تحلیل غذا در معده، درهم شکستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هرب
تصویر هرب
((هَ رَ))
گریز، فرار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هضبه
تصویر هضبه
((هَ بَ یا بِ))
کوه، پشته کم گیاه، باران بزرگ قطره و پیوسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غضب
تصویر غضب
خشم
فرهنگ واژه فارسی سره