جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با قضب

قضب

قضب
جمع قضبه، گله ها درخت کمان، اسپست تر اسپست تازه، درازشاخه، بریدن، به تازیانه زدن
فرهنگ لغت هوشیار

قضب

قضب
هر درخت دراز گسترده شاخ، شاخه ای که برای کمان بریده باشند، یونجه
قضب
فرهنگ فارسی معین

قضب

قضب
هر درخت دراز گسترده شاخ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، هر شاخ که برای تیر و کمان بریده باشند. (منتهی الارب). ما قطعت من الاغصان للسهام و القسی. (اقرب الموارد) ، درختی است که بدان کمان سازند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، اسپست تر. (منتهی الارب). اسفست ای الرطب. قت. (اقرب الموارد) ، جَمعِ واژۀ قَضْبه، به معنی گیاه که تر و تازه خورده شود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

قضب

قضب
بریدن، به تازیانه زدن، سوار شدن ناقه راپیش از رام شدن آن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا