جدول جو
جدول جو

معنی هضایم - جستجوی لغت در جدول جو

هضایم
(هََیِ)
جمع واژۀ هضیمه، به معنی طعام که جهت مرده سازند. (آنندراج). هضائم. رجوع به هضائم و هضیمه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هایم
تصویر هایم
سرگردان، سرگشته، متحیر
فرهنگ فارسی عمید
(هََ ءِ)
جمع واژۀ هضیمه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هضیمه شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
ستم رسیده و مظلوم. (منتهی الارب). مهضوم. (اقرب الموارد). رجوع به هضم شود، لطیف. (ترجمان جرجانی) ، امراءه هضیم، زن باریک شکم نازک تهیگاه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). باریک. (ترجمان علامۀ جرجانی) ، شکم باریک و درهم چسبیده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، ابر برهم نشسته. (ترجمان علامۀ جرجانی) ، غنچۀ ناشکفته. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هضائم
تصویر هضائم
جمع هضیمه، ستم ها خشم ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هضیم
تصویر هضیم
ستم رسیده، شکم باریک: زن، غنچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هضام
تصویر هضام
داروی گوارش گوارنده، پر هزینه پر ریخت و پاش مرد، شیر بیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هضیم
تصویر هضیم
((هَ ض))
ستم دیده، زن باریک شکم، غنچه ناشکفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هایم
تصویر هایم
((یِ))
شیفته، پریشان حال، سرگشته
فرهنگ فارسی معین