جدول جو
جدول جو

معنی هشده - جستجوی لغت در جدول جو

هشده(هََ / هَِ دَهْ)
هژده. هشتده: در هشده هزار عالم کس را نیافتند که یک شربت از او درکشد. (تذکرهالاولیاء عطار)
لغت نامه دهخدا
هشده
هیجده
تصویری از هشده
تصویر هشده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هوده
تصویر هوده
(دخترانه)
راست، درست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هجده
تصویر هجده
هشت و ده، عدد «۱۸»
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هشتده
تصویر هشتده
هجده، هشت و ده، عدد «۱۸»
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هفده
تصویر هفده
هفت و ده، عدد بعد از شانزده، عدد «۱۷»
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هوده
تصویر هوده
سود و فایده، راست و درست، حق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هژده
تصویر هژده
هجده، هشت و ده، عدد «۱۸»
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هشته
تصویر هشته
فروگذاشته، گذاشته شده، طلاق
فرهنگ فارسی عمید
(هََ)
جایی است در بلد ابوبکر بن کلاب. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(هََ شَ مَ)
بز کوهی. ج، هشمات. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ شِ رَ)
شجره هشره، درختی که برگش زود بیفتد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ رَ)
بزرگ منشی و فیرندگی. (منتهی الارب). بطر. گویا همزه به هاء بدل شده، و اصل آن اشره است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ دَهْ)
هیجده. هشتده. (از حاشیۀ برهان چ معین). ده به علاوۀ هشت. (از ناظم الاطباء). هیجده. عددی ماقبل نوزده و پس از هفده: چون یزدجرد جوان مرد از پس او هژده سال این هرمز برادر کهتر که پیش پدر بود ملک بگرفت. (تاریخ بلعمی).
مرا بود هژده پسر در جهان
از ایشان یکی مانده است این زمان.
فردوسی.
پس بدان کاین حساب باریک است
چونکه هفده به هژده نزدیک است.
سنائی.
عالم خلقت ز غیب هژده هزار آمده ست
عالم اعظم تویی از پس هژده هزار.
خاقانی.
- هژده هزار عالم. رجوع به هژده هزار عالم شود
لغت نامه دهخدا
(هََ دَهْ)
توصیفی عددی، هژده. (ناظم الاطباء) : اندر ملک هشتده سال بماند و او را دو پسر بود. (تاریخ بلعمی). و چون از ملک او هشتده سال گذشته بود عیسی را به آسمان بردند. (تاریخ بلعمی)
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ دَ هْ)
ده بعلاوۀ هشت. (ناظم الاطباء). هشتده. (آنندراج). عددی که در میان هفده و نوزده است. با فتح اول هم صحیح است. (فرهنگ نظام). هژده. (شمس اللغات). هیجده ’: این پسر را سالش به هجده رسید و جمالش یکی ده شد’. (نوروزنامه)
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ)
رشده. حلال زاده. خلاف زنیه. (از منتهی الارب) (از آنندراج).
- ولد رشده،پاکزاد. مقابل ولد غیه. مقابل ولد زنیه. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ)
اخص است از شهد که بمعنی انگبین با موم است. (منتهی الارب). یک قطعه از عسل با موم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَِ / هََ تَ / تِ)
گذاشته. (برهان). نهاده. هلیده، رهاکرده. (برهان). رهاشده، فروگذاشته. (برهان) ، آویخته. (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هوده
تصویر هوده
کوهان هودج. حق راستی مقابل بیهوده، سود فایده مقابل بیهوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هژده
تصویر هژده
هیجده (18) : (گفت ازآن نوزده زبانیه که بردردوزخ باشندمن هژده راکفایت کنم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هشتده
تصویر هشتده
هیجده: (عکرمه گفت چهل درم بود وبعضی دگر گفتندهشتده درم بود)
فرهنگ لغت هوشیار
دریدن پرده ومانندآن، رسواکردن مفتضح ساختن، پرده دری، رسوایی افتضاح: (چون شخص به هتک استار وافشای اسرارمردم مشهوراست)، ربودگی ناموس بی عفتی. یا هتک احترام. بی احترامی کردن، یا هتک حرز. شکستن حصاروپناهگاه ومانندآن، عباتست ازتخری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفده
تصویر هفده
عدداصلی بین شانزده وهیجده ده بعلاوه هفت (17)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجده
تصویر هجده
هشت و ده، عدد 18
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشده
تصویر نشده
جست و جوی گمشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشده
تصویر قشده
دردماست، سرشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهده
تصویر شهده
گری از بیماری ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشده
تصویر رشده
پاکزاد پاکزاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هشدهم
تصویر هشدهم
هیجدهم: (باب هشدهم، درنوادر دبیران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هشته
تصویر هشته
گذاشته رهاکرده، ترک کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هشته
تصویر هشته
((هِ تِ))
گذاشته، رها کرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هجده
تصویر هجده
((ه دَ))
هژده، ده بعلاوه هشت، عدد بین هفده و نوزده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هوده
تصویر هوده
((د))
درست، حق، سود، فایده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هوده
تصویر هوده
نتیجه، سرانجام، فایده، منفعت
فرهنگ واژه فارسی سره