دهی است از دهستان مرودشت از بخش زرقان شهرستان شیراز دارای 451 تن سکنه. آب آن از رود خانه سیوند و محصول عمده اش غله و چغندر است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی است از دهستان مرودشت از بخش زرقان شهرستان شیراز دارای 451 تن سکنه. آب آن از رود خانه سیوند و محصول عمده اش غله و چغندر است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
از بخشهای چهارگانه شهرستان خرمشهر. دارای چهارده هزار تن سکنه است. این بخش در جنوب خاوری خرمشهر واقع و شامل هشت دهستان است به نام چم خلف عیسی، چم شعبان، عبادالهی، آسیاب، سویره، گدارچینی، ده ملا و صفائیه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
از بخشهای چهارگانه شهرستان خرمشهر. دارای چهارده هزار تن سکنه است. این بخش در جنوب خاوری خرمشهر واقع و شامل هشت دهستان است به نام چم خلف عیسی، چم شعبان، عبادالهی، آسیاب، سویره، گدارچینی، ده ملا و صفائیه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهستانی است از بخش اردکان شهرستان شیراز که دارای هشت هزار تن سکنه و شامل 35 آبادی است. قراء مهم آن عبارتند از: خلار، سنگر، شول، برشنه، تل کوه، سرتلی، بیدحرکت. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهستانی است از بخش اردکان شهرستان شیراز که دارای هشت هزار تن سکنه و شامل 35 آبادی است. قراء مهم آن عبارتند از: خلار، سنگر، شول، برشنه، تل کوه، سرتلی، بیدحرکت. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی است از دهستان پائین خواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه، 241 تن سکنه دارد، آبش از قنات و محصولش غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان پائین خواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه، 241 تن سکنه دارد، آبش از قنات و محصولش غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
نام یکی از دهستانهای شش گانه بخش ایزۀ شهرستان اهواز که در کوهستان واقع شده و اکثر قراءآن از رودخانه و چشمه مشروب میشود. محصول عمده اش غله و برنج است. شامل 28 آبادی بزرگ و کوچک و جمعاً دارای بیش از 3000 تن سکنه است، از قراء مهم آن مکال، جه جه و طپولی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
نام یکی از دهستانهای شش گانه بخش ایزۀ شهرستان اهواز که در کوهستان واقع شده و اکثر قراءآن از رودخانه و چشمه مشروب میشود. محصول عمده اش غله و برنج است. شامل 28 آبادی بزرگ و کوچک و جمعاً دارای بیش از 3000 تن سکنه است، از قراء مهم آن مکال، جه جه و طپولی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون. جایی کوهستانی، معتدل و دارای 932 تن سکنه است. محصول عمده اش غله، حبوبات و برنج و کار مردم زراعت و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون. جایی کوهستانی، معتدل و دارای 932 تن سکنه است. محصول عمده اش غله، حبوبات و برنج و کار مردم زراعت و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از بخش طیبات شهرستان مشهد که در سه هزارگزی مرز ایران و افغانستان قراردارد. دارای 132 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از بخش طیبات شهرستان مشهد که در سه هزارگزی مرز ایران و افغانستان قراردارد. دارای 132 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است جزء دهستان لفمجان بخش مرکزی شهرستان لاهیجان، واقع در 18هزارگزی باختر لاهیجان و 6هزارگزی لفمجان، کنار نهر کیارود. هوای آن معتدل و مرطوب و دارای 264 تن سکنه است. آب آنجا از نهر کیاجو از سفیدرود تأمین میشود. محصول آن برنج، ابریشم و صیفی و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان لفمجان بخش مرکزی شهرستان لاهیجان، واقع در 18هزارگزی باختر لاهیجان و 6هزارگزی لفمجان، کنار نهر کیارود. هوای آن معتدل و مرطوب و دارای 264 تن سکنه است. آب آنجا از نهر کیاجو از سفیدرود تأمین میشود. محصول آن برنج، ابریشم و صیفی و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
ناخدا.فرمانده کشتی. ملاح. معلم کشتی. (ناظم الاطباء). صراری. (حبیش تفلیسی) (مهذب الاسماء). صاری. عدولی. نوتی. (منتهی الارب). سفّان. (یادداشت مؤلف) : نخست کشتیبان دست هرثمه بگرفت و بجست و به آب اندر شنا کرد. (ترجمه طبری بلعمی). الهم، شهرکی است (به دیلمان) بر کران دریا جای کشتیبانان و جای بازرگانان. (حدود العالم). کشتیبانانی که اندررود برک و اندررود خشرت کار کنند از آنجا باشند. (حدود العالم). تو گفتی هریکی زیشان یکی کشتی شدی زان پس خله ش دوپای و بیلش دست و مرغابیش کشتیبان. عسجدی. خواجه گر نوح راست کشتیبان موج طوفانش محنت افزاید. خاقانی. گفت چند بار به کشتی در بودم و کشتیبان نمی شناخت جامۀ خلق داشتم و مویی دراز و بر حالی بودم که از آن اهل کشتی جمله غافل بودند. (تذکره الاولیاء عطار). یکی در میان ایشان کشتی بانان را گفته بود که من سلطان جلال الدین ام. (جهانگشای جوینی). چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان. سعدی. ای دل ار سیل فنا بنیان هستی برکند چون ترا نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور. حافظ
ناخدا.فرمانده کشتی. ملاح. معلم کشتی. (ناظم الاطباء). صراری. (حبیش تفلیسی) (مهذب الاسماء). صاری. عدولی. نوتی. (منتهی الارب). سَفّان. (یادداشت مؤلف) : نخست کشتیبان دست هرثمه بگرفت و بجست و به آب اندر شنا کرد. (ترجمه طبری بلعمی). الهم، شهرکی است (به دیلمان) بر کران دریا جای کشتیبانان و جای بازرگانان. (حدود العالم). کشتیبانانی که اندررود برک و اندررود خشرت کار کنند از آنجا باشند. (حدود العالم). تو گفتی هریکی زیشان یکی کشتی شدی زان پس خله ش دوپای و بیلش دست و مرغابیش کشتیبان. عسجدی. خواجه گر نوح راست کشتیبان موج طوفانش محنت افزاید. خاقانی. گفت چند بار به کشتی در بودم و کشتیبان نمی شناخت جامۀ خلق داشتم و مویی دراز و بر حالی بودم که از آن اهل کشتی جمله غافل بودند. (تذکره الاولیاء عطار). یکی در میان ایشان کشتی بانان را گفته بود که من سلطان جلال الدین ام. (جهانگشای جوینی). چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان. سعدی. ای دل ار سیل فنا بنیان هستی برکند چون ترا نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور. حافظ
دهی است جزء دهستان حمزه لو بخش خمین شهرستان محلات واقع در سی هزارگزی شمال باختر خمین و هفت هزارگزی خاور راه شوسه خمین به اراک. این دهکده در کوهستان قرار دارد و سردسیر می باشد آب آن از قنات و محصول آن غلات و بن شن و پنبه و انگور و بادام، شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان حمزه لو بخش خمین شهرستان محلات واقع در سی هزارگزی شمال باختر خمین و هفت هزارگزی خاور راه شوسه خمین به اراک. این دهکده در کوهستان قرار دارد و سردسیر می باشد آب آن از قنات و محصول آن غلات و بن شن و پنبه و انگور و بادام، شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
به لغت یونانی بسفایج را گویند و آن دارویی است مسهل سودا و به عربی کثیرالارجل و ثاقب الحجر و اضراص الکلب خوانند. (برهان) (آنندراج). گیاهی است دارویی که بسفایج نیز گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به لکلرک ج 1 ص 311 شود
به لغت یونانی بسفایج را گویند و آن دارویی است مسهل سودا و به عربی کثیرالارجل و ثاقب الحجر و اضراص الکلب خوانند. (برهان) (آنندراج). گیاهی است دارویی که بسفایج نیز گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به لکلرک ج 1 ص 311 شود
دهی است از بخش صومای شهرستان ارومیه دارای 190 تن سکنه. آب آن از رود بردوگ و محصول عمده اش غله و توتون و صنعت دستی مردم جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از بخش صومای شهرستان ارومیه دارای 190 تن سکنه. آب آن از رود بردوگ و محصول عمده اش غله و توتون و صنعت دستی مردم جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
چوبی که بر دیوار نصب کنند بجهت استحکام. (برهان قاطع). پشتیبان. پشتوان. پشتبان: لزز، پشتیوان در. (منتهی الارب). لزاز، پشتیوان در. (منتهی الارب). تکیه گاه: که پشتیوان و پشت روزگاری. نظامی. ، یار. یاریگر. مددکار. معین. ظهیر. ناصر. پشت و پناه: و امیریوسف را با فوجی لشکر قوی به قصدار فرستاده بود و گفت که پشتیوان شماست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 244). و نیز رجوع به پشتوان و پشتبان و پشتیبان شود
چوبی که بر دیوار نصب کنند بجهت استحکام. (برهان قاطع). پشتیبان. پشتوان. پشتبان: لَزَز، پشتیوان در. (منتهی الارب). لزاز، پشتیوان در. (منتهی الارب). تکیه گاه: که پشتیوان و پشت روزگاری. نظامی. ، یار. یاریگر. مددکار. معین. ظهیر. ناصر. پشت و پناه: و امیریوسف را با فوجی لشکر قوی به قصدار فرستاده بود و گفت که پشتیوان شماست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 244). و نیز رجوع به پشتوان و پشتبان و پشتیبان شود
چوبی که بجهت استحکام بر دیوار نصب کنند. (برهان قاطع). بنائی که برای حفظ بنائی دیگر سازند: چه غم دیوار امت را که باشد چون تو پشتیبان چه باک از موج بحر آنرا که باشد نوح کشتیبان. (گلستان). هرچه از دلها کنی تعمیر پشتیبان تست سعی در آبادی دل کن چو معمار خودی. صائب (از فرهنگ ضیاء). پشتوان. (برهان قاطع). پشتیوان. پشتبان. حامی. دعمه. دعامه. دعام. رجبه، چوبی که درودگران بر پس در و امثال آن دوزند: شجار، پشتیبان تخت که بدان تخت را استوار کنند. عارضه، پشتیبان در و بالارو. (منتهی الارب) ، تکیه گاه. رجوع به پشتوان شود، آنچه بدان قوت باشد. پشت و پناه. یاریگر. یاری دهنده. حامی. معاون. (برهان قاطع). معین. مدد. مددکار. کمک. معاضد. ظهیر. ناصر. نصیر. ممدّ. عون. ایاد. (منتهی الارب). این نوشته ای است از جانب... ابوجعفر... بسوی یاری دهنده دین خدا... و پشتیبان خلیفۀ او. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 306). و نیز رجوع به پشتوان و پشتبان و پشتیوان شود
چوبی که بجهت استحکام بر دیوار نصب کنند. (برهان قاطع). بنائی که برای حفظ بنائی دیگر سازند: چه غم دیوار امت را که باشد چون تو پشتیبان چه باک از موج بحر آنرا که باشد نوح کشتیبان. (گلستان). هرچه از دلها کنی تعمیر پشتیبان تست سعی در آبادی دل کن چو معمار خودی. صائب (از فرهنگ ضیاء). پشتوان. (برهان قاطع). پشتیوان. پشتبان. حامی. دعمه. دعامه. دعام. رُجبه، چوبی که درودگران بر پس در و امثال آن دوزند: شجار، پشتیبان تخت که بدان تخت را استوار کنند. عارضه، پشتیبان در و بالارو. (منتهی الارب) ، تکیه گاه. رجوع به پشتوان شود، آنچه بدان قوت باشد. پشت و پناه. یاریگر. یاری دهنده. حامی. معاون. (برهان قاطع). معین. مدد. مددکار. کمک. معاضد. ظهیر. ناصر. نصیر. ممدّ. عون. اِیاد. (منتهی الارب). این نوشته ای است از جانب... ابوجعفر... بسوی یاری دهنده دین خدا... و پشتیبان خلیفۀ او. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 306). و نیز رجوع به پشتوان و پشتبان و پشتیوان شود
دهی از دهستان خرقان غربی است که در بخش آوج شهرستان قزوین واقع است و 942 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1) ، در هندوستان ضریطه طوری را گویند که همراه اهل دول باشد و زر خیرات و کاغذهای ضروری در آن بود لیکن بدین معنی در کتب لغت و تواریخ یافت نشد. (آنندراج). نکاب و جزودان. (ناظم الاطباء)
دهی از دهستان خرقان غربی است که در بخش آوج شهرستان قزوین واقع است و 942 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1) ، در هندوستان ضریطه طوری را گویند که همراه اهل دول باشد و زر خیرات و کاغذهای ضروری در آن بود لیکن بدین معنی در کتب لغت و تواریخ یافت نشد. (آنندراج). نکاب و جزودان. (ناظم الاطباء)
نام قریه و کوهی به اصفهان و کوه آن در جنوب غربی اصفهان است. در قریۀ اشترجان مسجدی است که در قرن هشتم هجری بنا شده است. و در فرهنگ جغرافیائی ایران آمده است: نام یکی از دهستانهای بخش فلاورجان شهرستان اصفهان، در جنوب باختر بخش واقع شده، حدود و مشخصات آن بشرح زیر است: حدود: از شمال ببخش سده، از جنوب به رشتۀ ارتفاعات قلعه بزی (که خطالرأس آن حد طبیعی این دهستان با دهستان اشیان است). از خاور به کوه صفه و قسمتی از رود خانه زاینده رود و کوه سهرفیروزان، از باختر ببخش نجف آباد. وضع طبیعی: دو رشته ارتفاع در این دهستان در جهت جنوب خاور بشمال باختر کشیده شده که عبارتند از: 1- رشتۀ ارتفاعات کوه قلعه بزی و کوه دیزی که از جنوب خاور بشمال باختر کشیده شده و گردنۀ گاوپیه در انتهای شمال باختری کوه دیزی واقع شده که راه شوسۀ اصفهان به فلاورجان و شهرکرد از این گردنه میگذرد. 2- کوه سهرفیروزان در قسمت جنوب خاوری این دهستان بموازات کوه بزی کشیده شده که قسمتی از مسیر رود خانه زاینده رود در دامنه های شمالی این کوه واقع شده. هوای دهستان: چون این دهستان در جلگه واقع و دارای اشجار زیاد و همچنین رود خانه زاینده رود نیز در حدود خاوری آن در جریان است، لذا دارای هوای معتدل و سالم است. آب قرای آن از زاینده رود تأمین میشود. محصول عمده آن عبارت است از: غلات، حبوبات، جزئی تریاک و پنبه. شغل عمده اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی محلی کرباس و قالی بافی است. راه شوسۀ جدید اصفهان به شهرکرد از گردنۀ رخ در جهت شمال خاور و جنوب باختراز وسط این دهستان میگذرد. این راه در گردنۀ گاوپیه دو رشته شده یک رشته بسمت شهرکرد و یک رشته بسمت ریز میرود و در فصل خشکی به بیشتر قرای این دهستان اتومبیل میتوان برد. معدن نمک در آبادی مژگان این دهستان استخراج میشود. از 65 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده و جمعیت آن 56082 تن، زبان مادری اهالی فارسی و مذهب آن مسلمان شیعۀ اثناعشری است. قراء مهم دهستان عبارتند از: اشترجان (مرکز دهستان) ، درچه پیاز، سهرفیروزان، قهدریجان، زازران. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
نام قریه و کوهی به اصفهان و کوه آن در جنوب غربی اصفهان است. در قریۀ اشترجان مسجدی است که در قرن هشتم هجری بنا شده است. و در فرهنگ جغرافیائی ایران آمده است: نام یکی از دهستانهای بخش فلاورجان شهرستان اصفهان، در جنوب باختر بخش واقع شده، حدود و مشخصات آن بشرح زیر است: حدود: از شمال ببخش سده، از جنوب به رشتۀ ارتفاعات قلعه بزی (که خطالرأس آن حد طبیعی این دهستان با دهستان اشیان است). از خاور به کوه صفه و قسمتی از رود خانه زاینده رود و کوه سهرفیروزان، از باختر ببخش نجف آباد. وضع طبیعی: دو رشته ارتفاع در این دهستان در جهت جنوب خاور بشمال باختر کشیده شده که عبارتند از: 1- رشتۀ ارتفاعات کوه قلعه بزی و کوه دیزی که از جنوب خاور بشمال باختر کشیده شده و گردنۀ گاوپیه در انتهای شمال باختری کوه دیزی واقع شده که راه شوسۀ اصفهان به فلاورجان و شهرکرد از این گردنه میگذرد. 2- کوه سهرفیروزان در قسمت جنوب خاوری این دهستان بموازات کوه بزی کشیده شده که قسمتی از مسیر رود خانه زاینده رود در دامنه های شمالی این کوه واقع شده. هوای دهستان: چون این دهستان در جلگه واقع و دارای اشجار زیاد و همچنین رود خانه زاینده رود نیز در حدود خاوری آن در جریان است، لذا دارای هوای معتدل و سالم است. آب قرای آن از زاینده رود تأمین میشود. محصول عمده آن عبارت است از: غلات، حبوبات، جزئی تریاک و پنبه. شغل عمده اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی محلی کرباس و قالی بافی است. راه شوسۀ جدید اصفهان به شهرکرد از گردنۀ رخ در جهت شمال خاور و جنوب باختراز وسط این دهستان میگذرد. این راه در گردنۀ گاوپیه دو رشته شده یک رشته بسمت شهرکرد و یک رشته بسمت ریز میرود و در فصل خشکی به بیشتر قرای این دهستان اتومبیل میتوان برد. معدن نمک در آبادی مژگان این دهستان استخراج میشود. از 65 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده و جمعیت آن 56082 تن، زبان مادری اهالی فارسی و مذهب آن مسلمان شیعۀ اثناعشری است. قراء مهم دهستان عبارتند از: اشترجان (مرکز دهستان) ، درچه پیاز، سهرفیروزان، قهدریجان، زازران. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)