جدول جو
جدول جو

معنی هشترود - جستجوی لغت در جدول جو

هشترود
(هََ)
در مغرب گرمرود و در دامنۀ شرقی سهند واقع شده و دارای زمستانهای سخت و تابستانهای معتدل و قراء حاصلخیز متعدد است که به واسطۀ شعبات قزل اوزن مانند قرانقو، آج دوجمش و شهری مشروب میشوند و مراتع متعدد دارد که در آنها گله های زیاد نگاه میدارند. مرکز آن سراکند در کنار یکی از شعب قرانقو واقع شده و عده قراء اطراف آن 184 و جمعیت آنها 4400 تن است. (از جغرافیای سیاسی کیهان). در فرهنگ جغرافیایی ایران نوشته نشده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهرود
تصویر شهرود
(پسرانه)
نهر و رودخانه بزرگ، نام سازی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیرود
تصویر هیرود
(پسرانه)
نام مردی از اهالی سارد در زمان کوروش پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هشت صد
تصویر هشت صد
هشت بار صد، عدد «۸۰۰»
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشتود
تصویر اشتود
روز دوم از خمسۀ مسترقه، بخش دوم از پنج بخش گات ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هشتاد
تصویر هشتاد
هشت ده تا، عدد «۸۰»
فرهنگ فارسی عمید
(عَ شَ)
عشتاروت. شهری است در باشان در مشرق اردن، و آن همان بعشره میباشد که نامش در ’یوشع’ مذکور است، و برخی را عقیده بر آن است که تل عشره در جولان واقع است. (از قاموس کتاب مقدس) (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نام قصبۀ مرکزی دهستان نشتا از شهرستان شهسوار است و در 14/5 هزارگزی جنوب شرقی شهسوار، بر سر راه شهسوار به چالوس در دشت معتدل هوای مرطوبی واقع است و 500 تن سکنه دارد آبش از رود خانه آزادرود، محصولش برنج، شغل اهالی زراعت و صید ماهی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هفت آب. نام قدیم پنجاب است. (از مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی تألیف معین ص 25) :
بکن شادم از شادی این سرود
مگر بگذرم زآب این هفت رود.
نظامی.
چو هندوی شب زین رواق کبود
رسن بست بر فرضۀ هفت رود.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هَِ غَ رِ)
دهی است از بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین که 289 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و محصول عمده اش غله، انگور، هلو و زردآلو، و کاردستی مردم چادرشب بافی و گیوه چینی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(هََ تَ)
دهی است از بخش ساوجبلاغ شهرستان کرج دارای 809 تن سکنه. آب آن از رود کردان تأمین می شود و محصول عمده اش غله، صیفی، بنشن و انگور و لبنیات است. امام زاده ای دارد که بنای آن قدیم است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(هََ تَ)
دهی است از بخش سلماس شهرستان خوی دارای 142 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و توتون است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ تَ)
عشتاروت. خدای صیدونیان، که بت آن بصورت مخصوصی بود و عبادت این بت در سوریه و فنیقیه معمول بوده است. سلیمان عبادت وی را در بنی اسرائیل نیز شیوع داد که یونانیان و رومانیان آن را استرتی نامند و یوشیا این عبادت را که فی الحقیقه خلاعتی در صورت و پیرایۀ تقوی و دین داری بود از میان برداشت، و عشتاروت را ملکهالسماء می نامیدند و غالباً عبادت او با عبادت بعل مذکور است و بسیاری از علماء بر آنند که قصد ازبعل آفتاب و قصد از عشتاروت ماهتاب میباشد یا اینکه بعل قوه ذکور و عشتاروت قوه اناثیه است و گمان میرود که بیشه های مذکور در میان اسرائیلیان محل عبادت همین خدائی مؤنث بوده است. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی از دهستان رستم آباد بخش رودبار شهرستان رشت. سکنه 501 تن. آب آن از رود خانه سیاه رود. محصولات آنجا برنج و لبنیات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان رشت که 339 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران، ج 2)
لغت نامه دهخدا
(اُ تُ)
خارشتر است که آنرا اشترخاره هم گویند. گیاهی که شتر برغبت خورد. (ناظم الاطباء). و رجوع به شعوری ج 1 ص 147 شود
لغت نامه دهخدا
(کُ کُ)
دهی است از بخش طالقان شهرستان تهران واقع در 15هزارگزی باختر شهرک و سه هزارگزی راه عمومی مالرو قزوین به طالقان با 164تن سکنه. آب آن از چشمه و رود محلی و محصول غلات و گردو و سیب زمینی و پیاز. شغل اهالی زراعت و گلیم و جاجیم بافی است و عده ای برای تأمین معاش به تهران و مازندران و گیلان می روند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ)
دهی است از دهستان گله زن شهرستان خمین، دارای 198 تن سکنه. آب مشروب آن از رود خانه خمین و محصول عمده اش غله، چغندر قند، بنشن، تنباکو، پنبه و انگور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(ژِ)
قدیس، یوحنّا القدیس. نام یکی از دوازده حواری عیسی و شاگرد محبوب آن حضرت. در جلیلۀ بیت سعید تولد یافت و از جوانی به عیسی مسیح پیوست و ظاهراً پیش از آن درک محضر یحیی تعمیددهنده کرده بود و از شاگردان او بشمار میرفت. وی نویسندۀ انجیل یوحنّا است. رجوع به یوحنّا شود
لغت نامه دهخدا
نام ده کوچکی دارای صد خانوار از توابع انارمرز در ساری مازندران، (سفرنامۀ رابینو ص 48 و 49 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
دهی از دهستان ابسترده بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری چقلوندی کنار راه باختری شوسۀ چقلوندی به بروجرد. این دهکده در دامنه قرار دارد با آب و هوای نواحی سردسیری، آب آن ازچشمه و محصول آن غلات و صیفی و لبنیات و پشم و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادر و فرش بافی و راه اتومبیل رو و ساکنان از طایفۀ ملکشاهی بوده و در ساختمان و سیاه چادر سکونت دارند و زمستان به قشلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
نام رودی است که به زره سیستان ریزد: و دیگر آن است کنون پیداست که رود هیرمند و رخدرود و خاش رود و فراه رود و خشکرود و هروت رود و آب دشتها و کوهها از همه اطراف سیستان و از هزار فرسنگ همه بزره آید و یکی سوراخ است آن رادهان شیر گویند نه بزرگ. (از تاریخ سیستان ص 16)
لغت نامه دهخدا
(اِ رُدْ)
نام قصبه ایست در ناحیت گلوستر انگلستان در 14هزارگزی جنوب شهر گلوستر بر کنار نهر استرود، عده سکنه 53000 تن و کارخانه های منسوجات پشمی و رنگرزی و ترعۀ قابل سیر سفاین. و تجارت آن رونق دارد، مقصر شمردن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام رودی است به جنوب غربی افغانستان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
ضبط دیگری از کلمه باسرود و ناشیرود و بیسرود و باسروز و ناشرود، از رساتیق سیستان، و رجوع به تاریخ سیستان شود، اصطخری و ابن فقیه آنرابهمین صورت باشترود آورده اند، (حاشیۀ تاریخ سیستان ص 28)، و شاید این ناحیه را در اثر مجاورت رودی بهمین نام باشت رود خوانده اند، رجوع به باشت رود شود
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان بزینه رود بخش قیدار شهرستان زنجان، 53000 گزی جنوب قیدار. کوهستان سردسیر. دارای 447 تن سکنه شیعه. آب آن از بزینه رود، محصول آنجا غلات، بنشن، دارای قلمستان. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ص 12)
لغت نامه دهخدا
(اُ تُرْ)
جامۀ خوابی که از پشم شتر سازند.
لغت نامه دهخدا
تصویری از هشتاد
تصویر هشتاد
(عدد) عدداصلی مساوی هشت بار ده پنجاه بعلاوه سی (80) ثمانین
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی هشتسد پارسی است عدد اصلی برابرهشت بار (800)، پانصد بعلاوه سیصد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتود
تصویر اشتود
بخش دوم از پنج بخش گاتها، روز دوم از اندرگاه
فرهنگ لغت هوشیار
سازی بود در قدیم که طول آن دو برابر طول عود است و بر آن ده سیم مزوج بندند و کاسه و سطح آن بر هیئت عود است و اکنون متروک است، تار گنده و بم که در سازها بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتود
تصویر اشتود
((اُ تَ وَ))
بخش دوم از پنج بخش گات ها، روز دوم از اندرگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشکرود
تصویر خشکرود
مسیل
فرهنگ واژه فارسی سره
ازتوابع بندپی بابل، از روستاهای عباس آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
اصطلاحی در بازی تپ چو
فرهنگ گویش مازندرانی
نام رودخانه ای در منطقه ی تنکابن و نام بخشی از توابع عباس
فرهنگ گویش مازندرانی