توصیفی عددی. هشت مرتبه ده. (ناظم الاطباء). ثمانین. نمایندۀ آن در حساب جمّل حرف ’ف’ است. (یادداشت به خط مؤلف) : چو گودرز و هشتاد پور گزین همه نامداران باآفرین. فردوسی
توصیفی عددی. هشت مرتبه ده. (ناظم الاطباء). ثمانین. نمایندۀ آن در حساب جُمَّل حرف ’ف’ است. (یادداشت به خط مؤلف) : چو گودرز و هشتاد پور گزین همه نامداران باآفرین. فردوسی
راستی، درستی، در دین زرتشتی نام ایزدی که راهنمای مینویان و جهانیان است، نام روز بیست وششم ازهر ماه شمسی در ایران قدیم، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی در زمان خسروپرویزپادشاه ساسانی
راستی، درستی، در دین زرتشتی نام ایزدی که راهنمای مینویان و جهانیان است، نام روز بیست وششم ازهر ماه شمسی در ایران قدیم، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی در زمان خسروپرویزپادشاه ساسانی
سبعین. هفت برابر ده. در حساب جمّل نمایندۀ آن حرف ’ع’ است. (از یادداشتهای مؤلف) : کنون سال عمرم به هفتاد شد امیدم به یکباره بر باد شد. (منسوب به فردوسی). چو سال اندرآمد به هفتادویک همی زیر شعر اندر آمد فلک. فردوسی. ترکیب ها: - هفتادکرد. هفتادگام. هفتادم. هفتادمیخ. هفتاد و دو تن. هفتاد و دو شاخ. هفتادودوکشتی. هفتادودوملت. رجوع به هر یک از این مدخل ها شود
سبعین. هفت برابر ده. در حساب جُمَّل نمایندۀ آن حرف ’ع’ است. (از یادداشتهای مؤلف) : کنون سال عمرم به هفتاد شد امیدم به یکباره بر باد شد. (منسوب به فردوسی). چو سال اندرآمد به هفتادویک همی زیر شعر اندر آمد فلک. فردوسی. ترکیب ها: - هفتادکرد. هفتادگام. هفتادم. هفتادمیخ. هفتاد و دو تن. هفتاد و دو شاخ. هفتادودوکشتی. هفتادودوملت. رجوع به هر یک از این مدخل ها شود
دهی است از بخش طیبات شهرستان مشهد که در سه هزارگزی مرز ایران و افغانستان قراردارد. دارای 132 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از بخش طیبات شهرستان مشهد که در سه هزارگزی مرز ایران و افغانستان قراردارد. دارای 132 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان کرانی شهرستان بیجار که دارای 265 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و محصول عمده اش غله، لبنیات و یونجه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان کرانی شهرستان بیجار که دارای 265 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و محصول عمده اش غله، لبنیات و یونجه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
توصیفی عددی، هشت مرتبه صد. (ناظم الاطباء). صد برابر هشت. ثمانمائه. در حساب جمّل نمایندۀ آن حرف ’ض’ است. (یادداشت به خط مؤلف) : بود سالیان هفتصدهشتصد که تا اوست محبوس در منظری. منوچهری
توصیفی عددی، هشت مرتبه صد. (ناظم الاطباء). صد برابر هشت. ثمانمائه. در حساب جمّل نمایندۀ آن حرف ’ض’ است. (یادداشت به خط مؤلف) : بود سالیان هفتصدهشتصد که تا اوست محبوس در منظری. منوچهری
نام روز بیست وششم است از هر ماه شمسی. نیک است در این روز صدقه دادن و جامه پوشیدن و حاجت خواستن. (هفت قلزم) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (برهان قاطع) (غیاث اللغات). روز بیست وششم از هر ماه شمسی ایرانیان قبل از اسلام، چه ایشان ایام هفته نداشتند و هر روزی را به اسمی میخواندند. (فرهنگ نظام). و رجوع به اشتادروز شود.
نام روز بیست وششم است از هر ماه شمسی. نیک است در این روز صدقه دادن و جامه پوشیدن و حاجت خواستن. (هفت قلزم) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (برهان قاطع) (غیاث اللغات). روز بیست وششم از هر ماه شمسی ایرانیان قبل از اسلام، چه ایشان ایام هفته نداشتند و هر روزی را به اسمی میخواندند. (فرهنگ نظام). و رجوع به اشتادروز شود.
یا اشتادگشسب. نام دانائی که قباد پرویز (شیرویه) وی را همراه خراد برزین نزد پدر خویش خسروپرویز به اندرز و پوزش فرستاد: چو اشتاد و خراد برزین پیر دو دانای گوینده و یادگیر... چو خراد برزین و اشتاگشسب بفرمان نشستند هر دو بر اسب. فردوسی (از شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2910). چو اشتاد و خراد برزین ز شاه پیام آوریدند از آن بارگاه بخندید خسرو به آواز گفت که گفتار تو با خرد نیست جفت. فردوسی (ایضاً ص 2912). و رجوع به اشتاد در ’ولف’ شود، اتفاق. ائتلاف. پیوند: میان این هر دو پادشاه به اتحاد و اشتباک رسانیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 292). حال هر دو دولت در اشتراک و اشتباک واتحاد منتظم شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 403) ، نیک تاریک شدن سیاهی شب، نیک ظاهر شدن ستارگان. (منتهی الارب) ، انگشتان هر دو دست میان همدیگر درآوردن. (غیاث اللغات) ، بهم دررفتن شاخهای درخت و مثل آن، اجتماع و انبوه. (غیاث اللغات) (آنندراج)
یا اشتادگشسب. نام دانائی که قباد پرویز (شیرویه) وی را همراه خراد برزین نزد پدر خویش خسروپرویز به اندرز و پوزش فرستاد: چو اشتاد و خراد برزین پیر دو دانای گوینده و یادگیر... چو خراد برزین و اشتاگشسب بفرمان نشستند هر دو بر اسب. فردوسی (از شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2910). چو اشتاد و خراد برزین ز شاه پیام آوریدند از آن بارگاه بخندید خسرو به آواز گفت که گفتار تو با خرد نیست جفت. فردوسی (ایضاً ص 2912). و رجوع به اشتاد در ’ولف’ شود، اتفاق. ائتلاف. پیوند: میان این هر دو پادشاه به اتحاد و اشتباک رسانیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 292). حال هر دو دولت در اشتراک و اشتباک واتحاد منتظم شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 403) ، نیک تاریک شدن سیاهی شب، نیک ظاهر شدن ستارگان. (منتهی الارب) ، انگشتان هر دو دست میان همدیگر درآوردن. (غیاث اللغات) ، بهم دررفتن شاخهای درخت و مثل آن، اجتماع و انبوه. (غیاث اللغات) (آنندراج)
رستاق اشتاد، رستاق اشتاد ناحیه ای در آمل بوده است که اشتاد نامی آنرا بنیان نهاده است. رجوع به تاریخ طبرستان ص 63 و اشتاد وسفرنامۀ مازندران رابینو ص 155 بخش انگلیسی شود، پوشیده شدن کار و مانند آن. (منتهی الارب). پوشیده شدن کار. (تاج المصادر بیهقی). پوشیده گشتن کار. (زمخشری). - اشتباه داشتن، شبیه بودن. مانند بودن: فلکی مهی ندانم به چه کنیتت بخوانم به کدام جنس گویم که تو اشتباه داری. سعدی. - اشتباه کاری، تلبیس. بهم درآمیختن. در کاری خطا کردن. - اشتباه کردن، سهو کردن. خطاکردن. - اشتباه لپی، درتداول عامه، اطلاق کلمه کتاب مثلاً بر دفتر بطور غلطو اشتباه. - امثال: اشتباه برمیگردد، از نو آغاز میکنیم. از نو میشمریم
رستاق اشتاد، رستاق اشتاد ناحیه ای در آمل بوده است که اشتاد نامی آنرا بنیان نهاده است. رجوع به تاریخ طبرستان ص 63 و اشتاد وسفرنامۀ مازندران رابینو ص 155 بخش انگلیسی شود، پوشیده شدن کار و مانند آن. (منتهی الارب). پوشیده شدن کار. (تاج المصادر بیهقی). پوشیده گشتن کار. (زمخشری). - اشتباه داشتن، شبیه بودن. مانند بودن: فلکی مهی ندانم به چه کنیتت بخوانم به کدام جنس گویم که تو اشتباه داری. سعدی. - اشتباه کاری، تلبیس. بهم درآمیختن. در کاری خطا کردن. - اشتباه کردن، سهو کردن. خطاکردن. - اشتباه ِ لُپی، درتداول عامه، اطلاق کلمه کتاب مثلاً بر دفتر بطور غلطو اشتباه. - امثال: اشتباه برمیگردد، از نو آغاز میکنیم. از نو میشمریم
عدداصلی معادل هفت بارده (70) پنجاه بعلاوه بیست سبعین. یا هفتاد آب. آبهای بسیار. یا به هفتادآب شستن، شستن بسیارومکرر: (ازدااغهای لاله برافراخت صدعلم پشمینه ام که عشق بهفتاد آب شست) (بابافغانی) یا به هفتاد وهفت آب شستن، شستن بسیار ومکرر
عدداصلی معادل هفت بارده (70) پنجاه بعلاوه بیست سبعین. یا هفتاد آب. آبهای بسیار. یا به هفتادآب شستن، شستن بسیارومکرر: (ازدااغهای لاله برافراخت صدعلم پشمینه ام که عشق بهفتاد آب شست) (بابافغانی) یا به هفتاد وهفت آب شستن، شستن بسیار ومکرر