دهی است از دهستان جی از بخش حومه شهرستان اصفهان. آب آن از زاینده رود و چاه و محصول عمده اش غله، پنبه و میوه و سکنۀ آن 148 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان جی از بخش حومه شهرستان اصفهان. آب آن از زاینده رود و چاه و محصول عمده اش غله، پنبه و میوه و سکنۀ آن 148 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
در دو شاهد زیر ظاهراً ناحیتی در قفقاز: چند جویم به کهستان که نماند اهل دلی آنچه جویم به کهستان به خراسان یابم. خاقانی. از آن سوی کهستان منزلی چند که باشد فرضۀ دریای دربند. نظامی نام ناحیتی به شمال هند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
در دو شاهد زیر ظاهراً ناحیتی در قفقاز: چند جویم به کهستان که نماند اهل دلی آنچه جویم به کهستان به خراسان یابم. خاقانی. از آن سوی کهستان منزلی چند که باشد فرضۀ دریای دربند. نظامی نام ناحیتی به شمال هند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
مجلسی بود که پادشاهان اشکانی برای ادارۀ امور مملکت با اعضای آن مشورت می کردند. این مجلس از مجموعۀ اعضای دو مجلس دیگر تشکیل می گردید، نخست مجلس خانوادگی از اعضای ذکور خانوادۀ سلطنت، دوم مجلسی متشکل از مردان پیر و مجرب و روحانیون بلند مرتبۀ قوم پارت. و گاهی این دو مجلس با هم منعقد میگردید که آن را مغستان یا مجلس بزرگان می نامیدند و این لفظ باید مصحف مهستان باشد تا موافق معنای مجلس مزبور که مجلس بزرگان بود باشد و قاعدتاً اشاره به مغها نمی تواند باشد چه این مجلس تنها از مغهاتشکیل نمی شود. (از تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2649)
مجلسی بود که پادشاهان اشکانی برای ادارۀ امور مملکت با اعضای آن مشورت می کردند. این مجلس از مجموعۀ اعضای دو مجلس دیگر تشکیل می گردید، نخست مجلس خانوادگی از اعضای ذکور خانوادۀ سلطنت، دوم مجلسی متشکل از مردان پیر و مجرب و روحانیون بلند مرتبۀ قوم پارت. و گاهی این دو مجلس با هم منعقد میگردید که آن را مغستان یا مجلس بزرگان می نامیدند و این لفظ باید مصحف مهستان باشد تا موافق معنای مجلس مزبور که مجلس بزرگان بود باشد و قاعدتاً اشاره به مغها نمی تواند باشد چه این مجلس تنها از مغهاتشکیل نمی شود. (از تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2649)
پلنی. کشوری به اروپا، محدود از شمال به دریای بالتیک، از جانب مشرق به روسیه واز جانب جنوب به رومانی و از مغرب به آلمان. دارای 388328 گز مربع مساحت و بر حسب سرشماری 14 فوریۀ 1949 میلادی دارای 24 میلیون تن سکنه. پایتخت آن ورشو و شهرهای عمده وی لدز، لووّ، لمبرگ، کراکوی و پزنان، است. این کشور تا جنگ بین الملل اول در تصرف روسیه بود و پس از آن جنگ استقلال یافت و در جنگ بین الملل دوم نخست از طرف کشور آلمان اشغال شد و پس از شکست یافتن آلمان بار دیگر به تصرف روسیه درآمد و اکنون جمهوری مذکور جزو کشورهای کمونیست اروپای شرقی است
پُلُنی. کشوری به اروپا، محدود از شمال به دریای بالتیک، از جانب مشرق به روسیه واز جانب جنوب به رومانی و از مغرب به آلمان. دارای 388328 گز مربع مساحت و بر حسب سرشماری 14 فوریۀ 1949 میلادی دارای 24 میلیون تن سکنه. پایتخت آن ورشو و شهرهای عمده وی لُدز، لوُوّ، لِمبِرگ، کُراکوی و پُزنان، است. این کشور تا جنگ بین الملل اول در تصرف روسیه بود و پس از آن جنگ استقلال یافت و در جنگ بین الملل دوم نخست از طرف کشور آلمان اشغال شد و پس از شکست یافتن آلمان بار دیگر به تصرف روسیه درآمد و اکنون جمهوری مذکور جزو کشورهای کمونیست اروپای شرقی است
شهری در طبرستان. (ناظم الاطباء). نام شهری است که اکنون استرآباد گویند از حدود گرگان تا خوارزم. (انجمن آرا) (آنندراج). ناحیتی است (به دیلمان) و مر او را رباطی است با منبر و جایی با کشت و برز بسیار است و سوادی بسیار و ثغر است بر روی غور و گور علی بن سگزی آنجاست. (حدود العالم چ ستوده ص 144). در پنجاه فرسخی شمال آبسکون و چهار منزلی گرگان شهر و محلی بوده در ولایتی به همین نام حمداله مستوفی در نزههالقلوب آرد: دهستان از اقلیم چهارم است... ناحیه ای است که متصل به جرجان و در کنار دریای خزر بوده. یاقوت آن را به کسر دال ضبط کرده، شرقشناسان آن را مشتق ازنام طایفۀ داها می دانندو بنابراین باید به فتح دال باشد. (از حاشیۀ فیاض بر تاریخ بیهقی ص 135). مهمترین آبادی دهستان آخور نام داشته. مقدسی آن را شهرستانی مشتمل بر 24 دهکده شمرده است و گوید بزرگترین آبادیهای گرگان است. (از سرزمینهای خلافت شرقی ص 405). سابقاً یکی از دو ناحیۀ استرآباد در شمال بوده شامل ساحل جنوب شرقی بحر خزر وقسمتی از ناحیۀ فعلی شمال اترک، مسکن طوایفی موسوم به ده و مرکز آن شهر آخور بوده. در این ناحیه خرابه های شهر قدیمی موسوم به مشهد مصریان دیده می شود که در شمال رود اترک در خاک روس واقع شده و فعلا بایر است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 305- 304) : اباشاه شهر دهستان تخوار که در چشم او بد بداندیش خوار. فردوسی. دهستان و گرگان و آن بوم و بر بگیرد برآرد به خورشید سر. فردوسی. سپهبد به نزدیک ایران کشید سپه را به نزد دهستان کشید. فردوسی. همیدون از خراسان و دهستان ز شیراز و سپاهان و کهستان. (ویس و رامین). استادم منشورها نسخت کرد و تحریر آن من کردم دهستان به نام داود و... امیر آن را توقیع کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 500). لشکر قوی به دهستان فرستد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 379). و رجوع به فهرست تاریخ بیهقی چ فیاض شود
شهری در طبرستان. (ناظم الاطباء). نام شهری است که اکنون استرآباد گویند از حدود گرگان تا خوارزم. (انجمن آرا) (آنندراج). ناحیتی است (به دیلمان) و مر او را رباطی است با منبر و جایی با کشت و برز بسیار است و سوادی بسیار و ثغر است بر روی غور و گور علی بن سگزی آنجاست. (حدود العالم چ ستوده ص 144). در پنجاه فرسخی شمال آبسکون و چهار منزلی گرگان شهر و محلی بوده در ولایتی به همین نام حمداله مستوفی در نزههالقلوب آرد: دهستان از اقلیم چهارم است... ناحیه ای است که متصل به جرجان و در کنار دریای خزر بوده. یاقوت آن را به کسر دال ضبط کرده، شرقشناسان آن را مشتق ازنام طایفۀ داها می دانندو بنابراین باید به فتح دال باشد. (از حاشیۀ فیاض بر تاریخ بیهقی ص 135). مهمترین آبادی دهستان آخور نام داشته. مقدسی آن را شهرستانی مشتمل بر 24 دهکده شمرده است و گوید بزرگترین آبادیهای گرگان است. (از سرزمینهای خلافت شرقی ص 405). سابقاً یکی از دو ناحیۀ استرآباد در شمال بوده شامل ساحل جنوب شرقی بحر خزر وقسمتی از ناحیۀ فعلی شمال اترک، مسکن طوایفی موسوم به دَه ْ و مرکز آن شهر آخور بوده. در این ناحیه خرابه های شهر قدیمی موسوم به مشهد مصریان دیده می شود که در شمال رود اترک در خاک روس واقع شده و فعلا بایر است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 305- 304) : اباشاه شهر دهستان تخوار که در چشم او بد بداندیش خوار. فردوسی. دهستان و گرگان و آن بوم و بر بگیرد برآرد به خورشید سر. فردوسی. سپهبد به نزدیک ایران کشید سپه را به نزد دهستان کشید. فردوسی. همیدون از خراسان و دهستان ز شیراز و سپاهان و کهستان. (ویس و رامین). استادم منشورها نسخت کرد و تحریر آن من کردم دهستان به نام داود و... امیر آن را توقیع کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 500). لشکر قوی به دهستان فرستد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 379). و رجوع به فهرست تاریخ بیهقی چ فیاض شود
مجموع چندین ده و قریه و جایی که دارای دهات چند باشد. (ناظم الاطباء). دهستان در مقابل شهرستان. (از غیاث). خره. کوره. بلوک. جزیی از بخش که مرکب از چند ده باشد. (یادداشت مؤلف). در تقسیمات کشوری هر بخش به چندین دهستان تقسیم می شود. (لغات فرهنگستان) : فراوان دگر مرز همچون بهشت دهستان بسیار پر باغ و کشت. فردوسی. متاعی هر که دارد رو به این بازار می آرد محبت شهر و بر اطراف او عالم دهستان است. سلیم (از آنندراج). عدالت کنان بر دهستان و دشت به هنجار بازارگان می گذشت. عبداﷲ هاتفی (از آنندراج)
مجموع چندین ده و قریه و جایی که دارای دهات چند باشد. (ناظم الاطباء). دهستان در مقابل شهرستان. (از غیاث). خره. کوره. بلوک. جزیی از بخش که مرکب از چند ده باشد. (یادداشت مؤلف). در تقسیمات کشوری هر بخش به چندین دهستان تقسیم می شود. (لغات فرهنگستان) : فراوان دگر مرز همچون بهشت دهستان بسیار پر باغ و کشت. فردوسی. متاعی هر که دارد رو به این بازار می آرد محبت شهر و بر اطراف او عالم دهستان است. سلیم (از آنندراج). عدالت کنان بر دهستان و دشت به هنجار بازارگان می گذشت. عبداﷲ هاتفی (از آنندراج)
نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی سیرجان. محصول عمده آن غلات، پنبه و شغل سکنۀ آن مکاری گری، زراعت و پیشه وری است. این ده از 17 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن 3549 تن و مرکز دهستان قریه سعادت آباد است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی سیرجان. محصول عمده آن غلات، پنبه و شغل سکنۀ آن مکاری گری، زراعت و پیشه وری است. این ده از 17 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن 3549 تن و مرکز دهستان قریه سعادت آباد است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ولایتی است در خراسان. (برهان). این ولایت در جنوب خراسان واقع و شامل قائن، تون، گناباد و طبس العناب و کهستان و طبس التمر و طریثیث (ترشیز) است. (از معجم البلدان) (حاشیۀ برهان). شهرستانی است میان نیشابور و هرات و قصبۀ آن قاین و طبس است. (از ناظم الاطباء)
ولایتی است در خراسان. (برهان). این ولایت در جنوب خراسان واقع و شامل قائن، تون، گناباد و طبس العناب و کهستان و طبس التمر و طریثیث (ترشیز) است. (از معجم البلدان) (حاشیۀ برهان). شهرستانی است میان نیشابور و هرات و قصبۀ آن قاین و طبس است. (از ناظم الاطباء)