شکست خورده. هزیمت شده. (یادداشت به خط مؤلف) : راست گفتی هزیمتی ّ شهند خسته و جسته و فکنده سپر. فرخی. بدین ره اندر چندانکه مرد سیر شود نه زاد یابد مرد هزیمتی ّ و نه نان. فرخی. همی شدند به بیچارگی هزیمتیان شکسته پشت و گرفته گریز را هنجار. عنصری. هزیمتیان چون به دیه رسیدند آن را حصار گرفتند. (تاریخ بیهقی)
شکست خورده. هزیمت شده. (یادداشت به خط مؤلف) : راست گفتی هزیمتی ّ شهند خسته و جسته و فکنده سپر. فرخی. بدین ره اندر چندانکه مرد سیر شود نه زاد یابد مرد هزیمتی ّ و نه نان. فرخی. همی شدند به بیچارگی هزیمتیان شکسته پشت و گرفته گریز را هنجار. عنصری. هزیمتیان چون به دیه رسیدند آن را حصار گرفتند. (تاریخ بیهقی)
عبید بن عمرو الضریر الهجیمی، مکنی به ابوعبدالرحمان در محلۀ هجیم بصره نزول کرد و بدان منسوب شد. از عطأ بن السائب روایت کند و محمد بن سلام را از وی روایت است. (اللباب فی تهذیب الانساب)
عبید بن عمرو الضریر الهجیمی، مکنی به ابوعبدالرحمان در محلۀ هجیم بصره نزول کرد و بدان منسوب شد. از عطأ بن السائب روایت کند و محمد بن سلام را از وی روایت است. (اللباب فی تهذیب الانساب)