جدول جو
جدول جو

معنی هزیمی - جستجوی لغت در جدول جو

هزیمی
(هَِ زْ زی ما)
شکست لشکر. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اسم از هزم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هزیمی
(هَُ زَ)
منسوب به هزیمه که بطنی است از حمیر. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هزیمت
تصویر هزیمت
شکست لشکر، شکست خوردگی و پراکندگی لشکر
فرهنگ فارسی عمید
(هََ می ی)
منسوب به هزمه که نام جد خاندانی است. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(هَُ زَ می ی)
منسوب به هزم که نام جد خاندانی است. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(هََ پِ)
شهری است در یمن. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(هَُ زَ)
نخلستانی و قرایی است در زمین یمامه ازآن بنی امرءالقیس. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(هَُ زَ لی ی)
منسوب به هزیله که نام زنی است. (سمعانی). (هزیله نام چند زن صحابی است). (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هَُ زْ زَ لا)
کار شعبده باز که در شعبده های خویش چابک دست باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ مَ)
شکست خورده. هزیمت شده. (یادداشت به خط مؤلف) :
راست گفتی هزیمتی ّ شهند
خسته و جسته و فکنده سپر.
فرخی.
بدین ره اندر چندانکه مرد سیر شود
نه زاد یابد مرد هزیمتی ّ و نه نان.
فرخی.
همی شدند به بیچارگی هزیمتیان
شکسته پشت و گرفته گریز را هنجار.
عنصری.
هزیمتیان چون به دیه رسیدند آن را حصار گرفتند. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(هَُ جَ می ی)
عبید بن عمرو الضریر الهجیمی، مکنی به ابوعبدالرحمان در محلۀ هجیم بصره نزول کرد و بدان منسوب شد. از عطأ بن السائب روایت کند و محمد بن سلام را از وی روایت است. (اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(هَُ جَ می ی)
منسوب به محلۀ هجیم بصره. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(خُ زَ می ی)
منسوب است به ابوبکر محمد بن اسحاق بن خزیمه. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
منسوب به حزیمه که بطنی از قضاعه است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(هََ ما)
مؤنث هیمان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). شتر مبتلا به هیام. (از اقرب الموارد). رجوع به هیمان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هزیم
تصویر هزیم
تندر غرنده، اسپ شیهه کش، باران دمریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزیمت
تصویر هزیمت
گریز و فرار بهنگام شکست
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده شکست خورده گریخته گریزان کالیده فراری،جمع هزیمتیان: (همی شدند به بیچارگی هزیمتیان شکسته پشت و گرفته گریغ راهنجار) (عنصری) توضیح قدماء حذف تاء مصدری ونظایر آنرا ازآخرکلمات عربی درموقع نسبت ضرورت نشمرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزیمه
تصویر هزیمه
هزیمت در فارسی کال شکست ونیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزیمت
تصویر هزیمت
((هَ مَ))
شکست لشکر، پراکندگی لشکر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هزیمه
تصویر هزیمه
((هَ زِ مَ))
چاه، چاه پر آب
فرهنگ فارسی معین
تاروماری، شکست، عقب نشینی، فرار، گریز، هزم
فرهنگ واژه مترادف متضاد