معنی هزیمتی
- هزیمتی (هََ مَ)
- شکست خورده. هزیمت شده. (یادداشت به خط مؤلف) :
راست گفتی هزیمتی ّ شهند
خسته و جسته و فکنده سپر.
فرخی.
بدین ره اندر چندانکه مرد سیر شود
نه زاد یابد مرد هزیمتی ّ و نه نان.
فرخی.
همی شدند به بیچارگی هزیمتیان
شکسته پشت و گرفته گریز را هنجار.
عنصری.
هزیمتیان چون به دیه رسیدند آن را حصار گرفتند. (تاریخ بیهقی)
