- هزه
- بومهن تنبه زمین لرزه، آشوبگر شهر آشوب: زن هزت در فارسی شادمانی، آوای جوشش، آوای تندر، فراخ خویی خرسندی یک بارجنباندن تحریک. نوع جنباندن تحریک: (کاین تانی پرتورحمان بود وان شتاب ازهزه شیطان بود) (مثنوی)
معنی هزه - جستجوی لغت در جدول جو
- هزه ((هَ زِّ))
- تحریک، یک بار جنباندن
- هزه
- تکان، جنبش، تحریک،
برای مثال کاین تانی پرتو رحمان بود / وآن شتاب از هزّۀ شیطان بود (مولوی - ۶۷۵)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نهزه و نهزت در فارسی پروا، نخجیر فرصت، صید:جمع نهز
جامعه
خطا، جرم
کل، تمام، کلیه
حلقه در
بدست آوردن نتیجه از در آمیختن نر و ماده نتایج تخم گیری
نوعی رستنی که جزو شاخه نهانزادان است و ساقه و برگ دارد ولی ریشه و گل ندارد و بجای ریشه دارای کرکهای ریز در پایین ساقه است که گیاه بوسیله آنها مواد غذایی را جذب میکند. بعضی از اقسام آن هم ساقه ندارند
کچل کل
نشاط و خرمی، صدای رعد
حلقۀ در، حلقۀ میخ طویله
خطا، جرم، عمل غیر قانونی، گناه
شکست دادن و پراکنده ساختن دشمن
دادن چیزی به کسی بدون عوض، بخشش
کلمۀ امر از هلیدن، بگذار، دست بردار
مزاح، شوخی، سخن غیر جدی، سخن بیهوده، در علوم ادبی سخن منظوم یا منثور که محتوی مضامین غیراخلاقی و غیراجتماعی است
لیخنیس، گیاهی خودرو سمی با با گل های بنفش و غوزه ای شبیه غوزۀ خشخاش با دانه های سیاه و تلخ کوچک که در کشتزار جو و گندم می روید، هربنگ، لیخنس، لخنیس
مقعد
مقعد
کسی که خلاف ارزش های اجتماعی عمل می کند، بی بند و بار، گیاهی که در میان گیاهان مفید می روید و به آن ها آسیب می زند، زشت، رکیک، یاوه، بیکاره، بیهوده
صد و چهارمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۹ آیه، لمزه
با صفا، خرم، پاک، پاکیزه، دور از بدی و کارهای ناشایسته، پاک دامن، بی آلایش
سگ آبی، حیوانی پستاندار از راستۀ جوندگان با سر گرد، گوشهای کوچک، پاهای پرده دار، دم پهن پوست لطیف و موهای خرمایی که در آب به خوبی شنا می کند و در کنار رودخانه ها به طور دسته جمعی خانه های محکم دو طبقه برای خود می سازند، در زیر شکمش غده ای معروف به جند بیدستر یا خایۀ سگ آبی قرار دارد که در طب قدیم به کار می رفت، سگ لاب، قندس، سقلاب، بیدست، سمور آبی، بیدستر، بادستر، ویدستر
تمام، جمله، جمیع مثلاً همه آمدند،
همگی مثلاً آن ها همه آمدند،
هر مثلاً همه طرف را گشتم
همگی مثلاً آن ها همه آمدند،
هر مثلاً همه طرف را گشتم
آهو بره: ماده
آواز و صدا و ندا
زشت پلید
طعب، طعم، قوه چشائی
کاج. تازه و خوب، بی آلایش پاکدامن، خرم پاک وپاکیزه خوش وخرم: نه بااو مقاومت می توانم کردن ونه ازاینجا تحویل که موضع خوش وبقعت نزه است، پرگیاه ودورازمردم، دورازبدی بی آلایش پاکدامن
آنچه که ببخشد، جایزه، عطیه
کلمه تهدید، حکایت خنده خندنده، حکایت نوحه نوحه سرا
بیهوده، یاوه
مونث هذا این: مادینه مونث هذا