جدول جو
جدول جو

معنی هزه - جستجوی لغت در جدول جو

هزه
تکان، جنبش، تحریک، برای مثال کاین تانی پرتو رحمان بود / وآن شتاب از هزّۀ شیطان بود (مولوی - ۶۷۵)
تصویری از هزه
تصویر هزه
فرهنگ فارسی عمید
هزه(هَِ زْ زَ)
شادمانی. (منتهی الارب). نشاط. ارتیاح. (اقرب الموارد). خورسندی. (منتهی الارب) ، خوشدلی، فراخ خویی که به دهش پیدا گردد. (منتهی الارب) ، تردد بانگ تندر، آواز جوشش دیگ، نوعی از رفتار شتر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هزت شود
لغت نامه دهخدا
هزه
بومهن تنبه زمین لرزه، آشوبگر شهر آشوب: زن هزت در فارسی شادمانی، آوای جوشش، آوای تندر، فراخ خویی خرسندی یک بارجنباندن تحریک. نوع جنباندن تحریک: (کاین تانی پرتورحمان بود وان شتاب ازهزه شیطان بود) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
هزه((هَ زِّ))
تحریک، یک بار جنباندن
تصویری از هزه
تصویر هزه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رزه
تصویر رزه
حلقۀ در، حلقۀ میخ طویله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزه
تصویر بزه
خطا، جرم، عمل غیر قانونی، گناه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزم
تصویر هزم
شکست دادن و پراکنده ساختن دشمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هبه
تصویر هبه
دادن چیزی به کسی بدون عوض، بخشش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزل
تصویر هزل
مزاح، شوخی، سخن غیر جدی، سخن بیهوده، در علوم ادبی سخن منظوم یا منثور که محتوی مضامین غیراخلاقی و غیراجتماعی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزد
تصویر هزد
سگ آبی، حیوانی پستاندار از راستۀ جوندگان با سر گرد، گوشهای کوچک، پاهای پرده دار، دم پهن پوست لطیف و موهای خرمایی که در آب به خوبی شنا می کند و در کنار رودخانه ها به طور دسته جمعی خانه های محکم دو طبقه برای خود می سازند، در زیر شکمش غده ای معروف به جند بیدستر یا خایۀ سگ آبی قرار دارد که در طب قدیم به کار می رفت، سگ لاب، قندس، سقلاب، بیدست، سمور آبی، بیدستر، بادستر، ویدستر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هره
تصویر هره
لیخنیس، گیاهی خودرو سمی با با گل های بنفش و غوزه ای شبیه غوزۀ خشخاش با دانه های سیاه و تلخ کوچک که در کشتزار جو و گندم می روید، هربنگ، لیخنس، لخنیس
مقعد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرزه
تصویر هرزه
کسی که خلاف ارزش های اجتماعی عمل می کند، بی بند و بار، گیاهی که در میان گیاهان مفید می روید و به آن ها آسیب می زند، زشت، رکیک، یاوه، بیکاره، بیهوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزه
تصویر نزه
با صفا، خرم، پاک، پاکیزه، دور از بدی و کارهای ناشایسته، پاک دامن، بی آلایش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزت
تصویر هزت
نشاط و خرمی، صدای رعد
فرهنگ فارسی عمید
(هَُ زَ)
دهی است از بخش ورزقان شهرستان اهر که دارای 464 تن سکنه است. آب آن از چاه و محصول عمده اش غله و سردرختی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نُ زَ)
فرصت. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (اقرب الموارد). پروای کار. (منتهی الارب). ج، نهز، غنیمت. (منتهی الارب). اسم للشی ٔ الذی هو لک معرض، کالغنیمه. (متن اللغه). غارت. (ناظم الاطباء) ، گویند: هو نهزهالمختلس، ای صید لکل احد، طعمه و شکار هر کسی است. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
آب بسیار روان. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سیف هزهاز، شمشیر جنبان و روشن بسیارآب درخشان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ زَ مَ)
برانگیختن فتنه و شورش و جنگ میان مردم، خوار و رام گردانیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، جنبانیدن. (منتهی الارب). حرکت دادن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لَ هََ زَ)
تندی زیر بناگوش. (منتهی الارب). لهزمه
لغت نامه دهخدا
(لَ هَِ زَ)
زن فربه برآمده کنج دهان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
شهرکی است سردسیر بر حد میان پارس و بیابان با نعمت بسیار. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(هَُ زَ هَِ)
آب بسیار و روان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، صاف از آب و شمشیر: ماء هزهز و سیف هزهز، صاف. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ هَُ)
آب بسیار و روان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بئر هزهز، چاه دورتک. (منتهی الارب). چاه عمیق. (از اقرب الموارد) ، نهر هزهز، جوی جنبان. (منتهی الارب). که موج زند از صافی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عزه
تصویر عزه
آهو بره: ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزه
تصویر غزه
آواز و صدا و ندا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزه
تصویر تزه
کچل کل
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی رستنی که جزو شاخه نهانزادان است و ساقه و برگ دارد ولی ریشه و گل ندارد و بجای ریشه دارای کرکهای ریز در پایین ساقه است که گیاه بوسیله آنها مواد غذایی را جذب میکند. بعضی از اقسام آن هم ساقه ندارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهه
تصویر زهه
بدست آوردن نتیجه از در آمیختن نر و ماده نتایج تخم گیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزه
تصویر رزه
حلقه در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزه
تصویر بزه
خطا، جرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهزه
تصویر نهزه
نهزه و نهزت در فارسی پروا، نخجیر فرصت، صید:جمع نهز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هده
تصویر هده
حق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مزه
تصویر مزه
طعم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هازه
تصویر هازه
جامعه
فرهنگ واژه فارسی سره
نام باستانی رودخانه ی هراز
فرهنگ گویش مازندرانی