زنی که فرزند خود را گم کرده باشد. مادر گم کرده فرزند. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). این کلمه در مقام مدح و اعجاب استعمال شود. (معجم متن اللغه). ولی اقرب الموارد درباره کلمه ’هابل’ که به معنی زن گم کرده فرزند است آورده: در اصل به معنی گم کرده فرزند است ولی در معنی مدح و اعجاب استعمال شود. یعنی ’چه داناست او و چه صواب است رأی او’
زنی که فرزند خود را گم کرده باشد. مادر گم کرده فرزند. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). این کلمه در مقام مدح و اعجاب استعمال شود. (معجم متن اللغه). ولی اقرب الموارد درباره کلمه ’هابل’ که به معنی زن گم کرده فرزند است آورده: در اصل به معنی گم کرده فرزند است ولی در معنی مدح و اعجاب استعمال شود. یعنی ’چه داناست او و چه صواب است رأی او’
چیزی، یقال: مارزاته زبله، یعنی کم نکردم چیزی را. (منتهی الارب). شی ٔ. گویند: ’مارزأته زبله و ما اغنی عنه زبله’. (اقرب الموارد). گفته میشود ’مارزاته زبله شیئا’، یعنی کم نکردم از او چیزی را. (شرح قاموس). ’مارزاته زبله’، یعنی شیئا و همچنین است: ’ما اغنی عنه زبله’. (تاج العروس). زبله و زباله بمعنی شی ٔ است. گویند: ما اغنی عنه زبله، یعنی زبالا. (از لسان العرب)
چیزی، یقال: مارزاته زبله، یعنی کم نکردم چیزی را. (منتهی الارب). شی ٔ. گویند: ’مارزأته زبله و ما اغنی عنه زبله’. (اقرب الموارد). گفته میشود ’مارزاته زبله شیئا’، یعنی کم نکردم از او چیزی را. (شرح قاموس). ’مارزاته زبله’، یعنی شیئا و همچنین است: ’ما اغنی عنه زبله’. (تاج العروس). زبله و زباله بمعنی شی ٔ است. گویند: ما اغنی عنه زبله، یعنی زبالا. (از لسان العرب)
لقمه. (اقرب الموارد) (آنندراج) (شرح قاموس) (تاج العروس) ، نیله (چیزی). (لسان العرب). مصحح لسان در حاشیه چنین توضیح داده است: در نسخۀ اصل نیله آمده و علامت تردید پهلوی آن گذارده شده، اما در مادۀ نیل از قاموس آمده: ما اصاب نیلاو نیله، یعنی شیئاً. (نقل از حاشیۀ لسان العرب)
لقمه. (اقرب الموارد) (آنندراج) (شرح قاموس) (تاج العروس) ، نیله (چیزی). (لسان العرب). مصحح لسان در حاشیه چنین توضیح داده است: در نسخۀ اصل نیله آمده و علامت تردید پهلوی آن گذارده شده، اما در مادۀ نیل از قاموس آمده: ما اصاب نیلاو نیله، یعنی شیئاً. (نقل از حاشیۀ لسان العرب)
سرگین جای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، مزابل. جای سرگین انداختن. (اقرب الموارد). و جای نجاست انداختن. این اسم ظرف است مأخوذ از زبل که به معنی سرگین است. (آنندراج) (غیاث اللغات)
سرگین جای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، مَزابل. جای سرگین انداختن. (اقرب الموارد). و جای نجاست انداختن. این اسم ظرف است مأخوذ از زِبل که به معنی سرگین است. (آنندراج) (غیاث اللغات)
زبیل دان و آن جائی که از خانه و یا کوچه که در آن زبیل و خاکروبه و خاشاک ریزند. (ناظم الاطباء). خاکروبه دان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سرگین دان. (دهار). جای سرگین. زبیل دان. زباله دان. جای کثافت و زباله. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پنه. شلته. شوله. شویله. کلجان. فرناک. خلاجای. آبریز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : سعی کنی وقت بیع تا چنه ای چون بری باز ندانی ز شرع صومعه از مزبله. سنائی. تا فلک آکنده باد از دل و جان عدوت مزبلۀ آب و خاک دائرۀ باد و نار. خاقانی. گویدش ای مزبله توکیستی یک دو روز از پرتو من زیستی. مولوی
زبیل دان و آن جائی که از خانه و یا کوچه که در آن زبیل و خاکروبه و خاشاک ریزند. (ناظم الاطباء). خاکروبه دان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سرگین دان. (دهار). جای سرگین. زبیل دان. زباله دان. جای کثافت و زباله. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پنه. شلته. شوله. شویله. کلجان. فرناک. خلاجای. آبریز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : سعی کنی وقت بیع تا چنه ای چون بری باز ندانی ز شرع صومعه از مزبله. سنائی. تا فلک آکنده باد از دل و جان عدوت مزبلۀ آب و خاک دائرۀ باد و نار. خاقانی. گویدش ای مزبله توکیستی یک دو روز از پرتو من زیستی. مولوی
مزبله در فارسی: خاکدان آخالدان کلجه سرگیندان شتله خاکروبه دان پنه جای ریختن سرگین خاکروبه: ماکیان تا ببام مزبله بیش نپرد گرچه بال دارد و پر. (وحشی) جمع مزابل
مزبله در فارسی: خاکدان آخالدان کلجه سرگیندان شتله خاکروبه دان پنه جای ریختن سرگین خاکروبه: ماکیان تا ببام مزبله بیش نپرد گرچه بال دارد و پر. (وحشی) جمع مزابل