جدول جو
جدول جو

معنی مزبله

مزبله((مَ بِ لِ))
جای ریختن خاکروبه و زباله، جمع مزابل
تصویری از مزبله
تصویر مزبله
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مزبله

مزبله

مزبله
مزبله در فارسی: خاکدان آخالدان کلجه سرگیندان شتله خاکروبه دان پنه جای ریختن سرگین خاکروبه: ماکیان تا ببام مزبله بیش نپرد گرچه بال دارد و پر. (وحشی) جمع مزابل
فرهنگ لغت هوشیار

مزبله

مزبله
زبیل دان و آن جائی که از خانه و یا کوچه که در آن زبیل و خاکروبه و خاشاک ریزند. (ناظم الاطباء). خاکروبه دان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سرگین دان. (دهار). جای سرگین. زبیل دان. زباله دان. جای کثافت و زباله. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پنه. شلته. شوله. شویله. کلجان. فرناک. خلاجای. آبریز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
سعی کنی وقت بیع تا چنه ای چون بری
باز ندانی ز شرع صومعه از مزبله.
سنائی.
تا فلک آکنده باد از دل و جان عدوت
مزبلۀ آب و خاک دائرۀ باد و نار.
خاقانی.
گویدش ای مزبله توکیستی
یک دو روز از پرتو من زیستی.
مولوی
لغت نامه دهخدا

مزبله

مزبله
سرگین جای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، مَزابل. جای سرگین انداختن. (اقرب الموارد). و جای نجاست انداختن. این اسم ظرف است مأخوذ از زِبل که به معنی سرگین است. (آنندراج) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا

مسبله

مسبله
مسبله در فارسی مونث مسبل بنگرید به مسبل مونثی مسبل جمع مسبلات
مسبله
فرهنگ لغت هوشیار

مذبله

مذبله
تأنیث مذبل. رجوع به مذبل شود، ریح مذبله، باد گرم که نبات را پژمرده گرداند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا