آهو برۀ ماده کنایه از آفتاب، چتر نور، طاووس مشرق خرام، چتر زر، چراغ روز، گیتی پرور، اسطرلاب چهارم، خایه زر، خایه زرّین، طرف دار انجم، طاس زر، سپر آتشین، چتر زرّین، طاووس فلک، چراغ سحر، طاووس آتش پر، چتر روز برای مثال نماز شام که زرین غزاله در پس کوه / نهفته گشت و هوا کرد عزم مشک افشان (سلمان ساوجی - ۱۶۷) برج حمل
آهو برۀ ماده کنایه از آفتاب، چَترِ نور، طاووسِ مَشرِق خَرام، چَترِ زَر، چِراغِ روز، گیتی پَروَر، اُسطُرلاب چَهارُم، خایِه زَر، خایِه زَرّین، طَرَف دارِ اَنجُم، طاسِ زَر، سِپَرِ آتَشین، چَترِ زَرّین، طاووسِ فَلَک، چِراغِ سَحَر، طاووسِ آتَش پَر، چَترِ روز برای مِثال نماز شام که زرین غزاله در پس کوه / نهفته گشت و هوا کرد عزم مشک افشان (سلمان ساوجی - ۱۶۷) برج حمل
رزالت. با این املا که صاحب آنندراج و غیاث اللغات در ذیل رذاله نوشته اند: ’و رزاله بکسر اول و زای هوز چنانچه شهرت گرفته به این معنی در هیچ کتاب یافته نشده’، شاید از تصرفات فارسی زبانان درگذشته و یا از اغلاط معروف به وده است و ادیب صابر در این شعر کلمه را به معنی صفت آورده است: یکی نیک به از هزاران رزاله یکی شاه به از هزاران بیادق. ادیب صابر
رزالت. با این املا که صاحب آنندراج و غیاث اللغات در ذیل رذاله نوشته اند: ’و رزاله بکسر اول و زای هوز چنانچه شهرت گرفته به این معنی در هیچ کتاب یافته نشده’، شاید از تصرفات فارسی زبانان درگذشته و یا از اغلاط معروف به وده است و ادیب صابر در این شعر کلمه را به معنی صفت آورده است: یکی نیک به از هزاران رزاله یکی شاه به از هزاران بیادق. ادیب صابر
ازاله. ازالت. دور کردن. (زوزنی) (غیاث اللغات). دور کردن ازجای. (منتهی الارب). تزویل. ازال. زیل. فاتر کردن (فراتر کردن) . (تاج المصادر بیهقی). یعنی دور کردن (چیزی از جائی). (مجمل اللغه).
اِزاله. اِزالت. دور کردن. (زوزنی) (غیاث اللغات). دور کردن ازجای. (منتهی الارب). تزویل. اِزال. زَیل. فاتر کردن (فراتر کردن) . (تاج المصادر بیهقی). یعنی دور کردن (چیزی از جائی). (مجمل اللغه).
زن شبیب بن یزید و در شجاعت از مشاهیر زنان بود. در موصل به دنیا آمد و به همراهی شوهرش بر عبدالملک بن مروان خروج کرد (76 هجری قمری) و در جنگها دلیرانه شرکت میکرد. خالد بن عتاب رباحی در جنگی واقع در ابواب کوفه وی را کشت و قتل او اندکی پیش از غرق شوهرش شبیب واقع شد (77 هجری قمری).. جاحظ در البیان و التبیین گوید: غزاله حجاج بن یوسف را از پیش خود راند و اشعار زیر را که از عمران بن حطان است به وی خواند: اسد علی و فی الحروب نعامه فتخاء تنفر من صفیر الصافر هلا برزت الی غزالهالوغی بل کان قلبک فی جناحی طائر صدعت غزاله قلبه بفوارس ترکت مدابره کأمس الدابر. (البیان والتبیین چ قاهره 1351 هجری قمری ج 1 ص 120). جاحظ او را از جملۀ زهاد صاحب نطق و بیان شمرده است. (ایضاً ج 1 ص 282). غزال و به قول صاحب عیون الاخبار غزاله پس از کشته شدن شوهرش شبیب امام گردید. (عیون الاخبار ج 2 ص 155). برای تفصیل رجوع به البیان و التبیین صفحات مذکور و عقدالفرید ج 5 ص 325 و عیون الاخبار ج 1 ص 170 و ج 2 ص 155 و مجمل التواریخ و القصص ص 304 و 456 و تاریخ گزیده ص 271 و اعلام زرکلی شود به قولی نام مادر امام چهارم علی بن حسین (ع) بوده است. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 62) نام زنی، و گاهی معرفه شود. (از منتهی الارب)
زن شبیب بن یزید و در شجاعت از مشاهیر زنان بود. در موصل به دنیا آمد و به همراهی شوهرش بر عبدالملک بن مروان خروج کرد (76 هجری قمری) و در جنگها دلیرانه شرکت میکرد. خالد بن عتاب رباحی در جنگی واقع در ابواب کوفه وی را کشت و قتل او اندکی پیش از غرق شوهرش شبیب واقع شد (77 هجری قمری).. جاحظ در البیان و التبیین گوید: غزاله حجاج بن یوسف را از پیش خود راند و اشعار زیر را که از عمران بن حطان است به وی خواند: اسد علی و فی الحروب نعامه فتخاء تنفر من صفیر الصافر هلا برزت الی غزالهالوغی بل کان قلبک فی جناحی طائر صدعت غزاله قلبه بفوارس ترکت مدابره کأمس الدابر. (البیان والتبیین چ قاهره 1351 هجری قمری ج 1 ص 120). جاحظ او را از جملۀ زهاد صاحب نطق و بیان شمرده است. (ایضاً ج 1 ص 282). غزال و به قول صاحب عیون الاخبار غزاله پس از کشته شدن شوهرش شبیب امام گردید. (عیون الاخبار ج 2 ص 155). برای تفصیل رجوع به البیان و التبیین صفحات مذکور و عقدالفرید ج 5 ص 325 و عیون الاخبار ج 1 ص 170 و ج 2 ص 155 و مجمل التواریخ و القصص ص 304 و 456 و تاریخ گزیده ص 271 و اعلام زرکلی شود به قولی نام مادر امام چهارم علی بن حسین (ع) بوده است. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 62) نام زنی، و گاهی معرفه شود. (از منتهی الارب)
نام جایی است. ذوالرمه گفته است: ابی فارس الحواء یوم هباله اذا الخیل بالقتلی من القوم تعثر. و بعضی به فتح هاء ضبط کرده اند. ابوزیاد گوید. هباله از آبهای بنی نمیر است و گویند که ذروه بن جحفه العبدی الکلابی روزی به طلب طعام برای خانوادۀ خود، از خانه خارج شد و پس از کسب غذای اندکی که بر پشت شتر نهاده بود بسوی اهل و عیال برمی گشت. هنگامی که به محل هباله رسید از شتر فرود آمد و آن را برای چرا رها کرد. اما وقتی که خواست سوار شود دید که بار شتر بسرقت رفته است. ذروه بر رد پای شتر برفت تا به خیمه هایی رسید که منازل بنی عثیر نمیری بود. چیزی نگفت و برگشت. چون بمنزل رسید، مورد سرزنش و ملامت همسرش واقع شد و این اشعار را سرود: سیعلم عمناالغادی علینا بجنب القف ان لنا رجالا رجال یطلبون ثمیلتیهم ساوردهم هباله او هبالا لعلی ان امیرک من عثیر و من أصحابه ثملا ثقالا. سال بعد از این واقعه عده ای از جوانان به منازل بنی عثیر به محل هباله رفتند و هفت شتر آبستن را از ایشان ربودند و با فروش آنها غذا و لباس و غیره تهیه کردند. مسافربن ابی عمرو در این موضع درگذشت و ابوطالب بن عبدالمطلب مرثیه ای درباره وی گفته که در آن نامی از این محل آورده است: لیت شعری مسافربن ابی عم رو ولیت یقولها المحزون رجع الوفد سالمین جمیعاً و خلیلی فی مرمس مدفون میت درء علی هباله قد حا لت فیاف من دونه و حزون. (از معجم البلدان). ، (یوم...) نام جنگی است مر عرب را. خراشه بن عمرو العبسی درباره آن گفته: و نحن ترکنا غداه ام حاجب تجاذب نوحاً ساهر اللیل مثکلا و جمع بنی عمرو غداه هباله صبحنا مع الاشراف موتاً معجلا. (از معجم البلدان)
نام جایی است. ذوالرمه گفته است: ابی فارس الحواء یوم هباله اذا الخیل بالقتلی من القوم تعثر. و بعضی به فتح هاء ضبط کرده اند. ابوزیاد گوید. هباله از آبهای بنی نمیر است و گویند که ذروه بن جحفه العبدی الکلابی روزی به طلب طعام برای خانوادۀ خود، از خانه خارج شد و پس از کسب غذای اندکی که بر پشت شتر نهاده بود بسوی اهل و عیال برمی گشت. هنگامی که به محل هباله رسید از شتر فرود آمد و آن را برای چرا رها کرد. اما وقتی که خواست سوار شود دید که بار شتر بسرقت رفته است. ذروه بر رد پای شتر برفت تا به خیمه هایی رسید که منازل بنی عثیر نمیری بود. چیزی نگفت و برگشت. چون بمنزل رسید، مورد سرزنش و ملامت همسرش واقع شد و این اشعار را سرود: سیعلم عمناالغادی علینا بجنب القف ان لنا رجالا رجال یطلبون ثمیلتیهم ساوردهم هُباله او هبالا لعلی ان امیرک من عثیر و من أصحابه ثملا ثقالا. سال بعد از این واقعه عده ای از جوانان به منازل بنی عثیر به محل هباله رفتند و هفت شتر آبستن را از ایشان ربودند و با فروش آنها غذا و لباس و غیره تهیه کردند. مسافربن ابی عمرو در این موضع درگذشت و ابوطالب بن عبدالمطلب مرثیه ای درباره وی گفته که در آن نامی از این محل آورده است: لیت شعری مسافربن ابی عمَ َرو ولیت یقولها المحزون رجع الوفد سالمین جمیعاً و خلیلی فی مرمس مدفون میت درء علی هباله قد حا لت فیاف من دونه و حزون. (از معجم البلدان). ، (یوم...) نام جنگی است مر عرب را. خراشه بن عمرو العبسی درباره آن گفته: و نحن ترکنا غداه اُم حاجب تجاذب نوحاً ساهر اللیل مثکلا و جمع بنی عمرو غداه هباله صبحنا مع الاشراف موتاً معجلا. (از معجم البلدان)
آهوبرۀ ماده. (منتهی الارب). بچۀ آهو که ماده باشد و به کسر اول خطاست. (غیاث اللغات). انثی الغزال. ج، غزالات. (اقرب الموارد) : آن شاه تندحمله که خورشید شیرگیر پیشش به روز معرکه کمتر غزاله بود. حافظ. ، آفتاب، بدان جهت که چون شعاع خود درازکشد گویی میرسد، و منه قوله یصف البرد: ام الغزاله من طول المدی خرفت فما تفرق بین الجدی و الحمل. ؟ (منتهی الارب) (آنندراج). آفتاب. (دهار) (غیاث اللغات) ، چشمۀ آفتاب. (منتهی الارب) (آنندراج). عین الشمس. قال بعضهم یقال: طلعت الغزاله و لایقال غربت. (اقرب الموارد) : و چون جهان از حلول غزاله به منزلۀ حمل خندان شده بود. (جهانگشای جوینی). به روز مردی او کیست شه سوار فلک غزاله نام زنی چرخ تاب و چرخ نشین. سلمان ساوجی. ، آفتاب وقتی که طلوع شود یا بلند گردد، گیاهی است شیرین که میخورند. (منتهی الارب) (آنندراج). عشبه من السطاع ینفرش علی الارض یخرج من وسطه قضیب طویل یقشر حلواً یأکلها کل شی ٔ. ج، غزالات. (اقرب الموارد)
آهوبرۀ ماده. (منتهی الارب). بچۀ آهو که ماده باشد و به کسر اول خطاست. (غیاث اللغات). انثی الغزال. ج، غزالات. (اقرب الموارد) : آن شاه تندحمله که خورشید شیرگیر پیشش به روز معرکه کمتر غزاله بود. حافظ. ، آفتاب، بدان جهت که چون شعاع خود درازکشد گویی میرسد، و منه قوله یصف البرد: ام الغزاله من طول المدی خرفت فما تفرق بین الجدی و الحمل. ؟ (منتهی الارب) (آنندراج). آفتاب. (دهار) (غیاث اللغات) ، چشمۀ آفتاب. (منتهی الارب) (آنندراج). عین الشمس. قال بعضهم یقال: طلعت الغزاله و لایقال غربت. (اقرب الموارد) : و چون جهان از حلول غزاله به منزلۀ حمل خندان شده بود. (جهانگشای جوینی). به روز مردی او کیست شه سوار فلک غزاله نام زنی چرخ تاب و چرخ نشین. سلمان ساوجی. ، آفتاب وقتی که طلوع شود یا بلند گردد، گیاهی است شیرین که میخورند. (منتهی الارب) (آنندراج). عشبه من السطاع ینفرش علی الارض یخرج من وسطه قضیب طویل یقشر حلواً یأکلها کل شی ٔ. ج، غزالات. (اقرب الموارد)
منسوب به هزار (1000) هزارسال پس ازتاریخ معین، جشنی که درهزارمین تولد یابه یادبود هزارمین سال وفات کسی برپاکنند، هزاره فردوسی هزاره بیرونی هزاره ابن سینا، دوره هزارساه الف: (اینجا بجدول اندرادوار کواکب اندرکلب نهادیم چنانکه هندوان دارند نه چنانک بزیجهای مردمان ماست و نیز باآن هزاره نهادیم که بومعشرازپارسیان حکایت کرده است)، جمع هزارگان هزارها، واحدنظامی مرکب ازهزارتن سرباز. قسمتی ازدیوارکه مابین زمین و اطاق وطاقچه واقع شده، ازاره، فواره ای که مانندابریق است
منسوب به هزار (1000) هزارسال پس ازتاریخ معین، جشنی که درهزارمین تولد یابه یادبود هزارمین سال وفات کسی برپاکنند، هزاره فردوسی هزاره بیرونی هزاره ابن سینا، دوره هزارساه الف: (اینجا بجدول اندرادوار کواکب اندرکلب نهادیم چنانکه هندوان دارند نه چنانک بزیجهای مردمان ماست و نیز باآن هزاره نهادیم که بومعشرازپارسیان حکایت کرده است)، جمع هزارگان هزارها، واحدنظامی مرکب ازهزارتن سرباز. قسمتی ازدیوارکه مابین زمین و اطاق وطاقچه واقع شده، ازاره، فواره ای که مانندابریق است