جدول جو
جدول جو

معنی هزارکشان - جستجوی لغت در جدول جو

هزارکشان
فاشرا، گیاهی خاردار با تارهایی شبیه تاک و میوه ای سرخ رنگ و خوشه دار به اندازۀ نخود که به گیاهان و اشیای نزدیک خود می پیچد و مصرف دارویی دارد
سپیدتاک، سپیتاک، سفیدتاک، سیاه دارو، ماردارو، هزارشاخ، هزارجشان، هزارافشان، ارجالون، بروانیا
تصویری از هزارکشان
تصویر هزارکشان
فرهنگ فارسی عمید
هزارکشان
هزارگوشان
تصویری از هزارکشان
تصویر هزارکشان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هزارجشان
تصویر هزارجشان
فاشرا، گیاهی خاردار با تارهایی شبیه تاک و میوه ای سرخ رنگ و خوشه دار به اندازۀ نخود که به گیاهان و اشیای نزدیک خود می پیچد و مصرف دارویی دارد
سپیدتاک، سپیتاک، سفیدتاک، سیاه دارو، ماردارو، هزارشاخ، هزارکشان، هزارافشان، ارجالون، بروانیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزارچشان
تصویر هزارچشان
هزارگوشان سیاه دارو کرمه البیضا نخوش. توضیح عنب الحیه میوه آنست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزارجشان
تصویر هزارجشان
هزارگوشان سیاه دارو کرمه البیضا نخوش. توضیح عنب الحیه میوه آنست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزارافشان
تصویر هزارافشان
گیاهی با میوه ای شبیه انگور، که مانند عشقه به درخت می پیچد و ریشه هایی از آن آویزان می شود و در دباغت به کار می رود، تاک صحرایی
فاشرا، گیاهی خاردار با تارهایی شبیه تاک و میوه ای سرخ رنگ و خوشه دار به اندازۀ نخود که به گیاهان و اشیای نزدیک خود می پیچد و مصرف دارویی دارد، سپیدتاک، سپیتاک، سفیدتاک، سیاه دارو، ماردارو، هزارشاخ، هزارکشان، هزارجشان، ارجالون، بروانیا
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی پایا ازتیره کدوئیان که دارای ریشه ضخیم وغده ای ماننداست این گیاه دارای ساقه بالارونده است وبکمک پیچک های خودبسهولت ازگیاهان مجاور بالامیرود برگهایش منفردودارای 5 قطعه مشخص وگلهایش زردرنگ مایل به سبزاست میوه اش سته وکروی وپس ازرسیدن قرمز رنگ میشود وشامل 6 دانه است. ریشه این گیاه ضخیم وغده ای آبداروبرنگ سفیدمایل به سبزاست وغالبا وزن آن دریک گیاه چندساله بیش از 2 کیلو گرم است طعم آن بسیارتند وتلخ است. ریشه این گیاه تنهاقسمت مورداستفاده آن است ومعمولا درفصل بهار تاپائیر آنرا اززمین خارج کرده وبصورت قطعات کوچک درمی آورند ودربرابر آفتاب خشک می کنند درهنگام قطع ریشه شیره ای بنام آب بریون ازآن خارج میشود که گاهی بعنوان مسهل مصرف میشوددرریشه این گیاه نشاسته وصمغ ویک رزین بنام بریورزین ویک مادهءالکلی بنام تریونول ودوماده موثر و تلخ بنام بریونین وبریونتین یافت میشود. ریشه این گیاه دراکثرنقاط ایران (درسراسر رشته البرز وآذربایجان) بفراوانی میروید وبعلاوه دراروپای غربی و مرکزی وشمال آفریقا نیزفراوان است الفاشر الفاسری الفسیر فاشره فاشرا کرمه البیضا خالق الشعر انبلس لوقی کرمه بیضا عنب ابیض فشرا آلاملک ارجالون کرم دشتی کرم شائکه اساس لونی هزارچشان هزارکشان الاملیک تاک صحرائی اغلیطوس نخوشی نخوشکی تاک سپید اوزون گلی فاشار هزارفشان هزاطه افشان هذاافشان حلیلوطنظقااصمه بیاض فاشره بیان قباغی باشرا کتبنا کدوی دشتی سپید تاک هزاشاخ سپتاک شش بندان. توضیح یکی ازگونه های این گیاه مار دارو میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزاررخشان
تصویر هزاررخشان
هزارگوشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزارافشان
تصویر هزارافشان
هزاگوشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزارشاخ
تصویر هزارشاخ
فاشرا، گیاهی خاردار با تارهایی شبیه تاک و میوه ای سرخ رنگ و خوشه دار به اندازۀ نخود که به گیاهان و اشیای نزدیک خود می پیچد و مصرف دارویی دارد
سپیدتاک، سپیتاک، سفیدتاک، سیاه دارو، ماردارو، هزارکشان، هزارجشان، هزارافشان، ارجالون، بروانیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزارگان
تصویر هزارگان
الوف درمراتب عدد: (وچهارم مرتبه الوف نام است. واندراوازهزارتانه هزاربود و افزودن هزارگان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزارشاخ
تصویر هزارشاخ
هزارگوشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزارگان
تصویر هزارگان
نوعی تنبیه و شکنجه، هزار تازیانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هزاران
تصویر هزاران
بسیار زیاد، برای مثال هزاران سر مردم بی گناه / بدین گفته ات گشت خواهد تباه (فردوسی - ۲/۳۴۹حاشیه)
بلبل، پرنده ای خوش آواز و به اندازۀ گنجشک با پشت قهوه ای و شکم خاکستری، صبح خوٰان، هزارآوا، بوبرد، فتّال، هزار، زندواف، بوبردک، مرغ سحر، شباهنگ، زندوان، عندلیب، زندباف، شب خوٰان، مرغ چمن، مرغ خوش خوٰان، زندلاف، هزاردستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزاران
تصویر هزاران
((هَ))
بلبل
فرهنگ فارسی معین