جدول جو
جدول جو

معنی هزارشاخ

هزارشاخ
فاشرا، گیاهی خاردار با تارهایی شبیه تاک و میوه ای سرخ رنگ و خوشه دار به اندازۀ نخود که به گیاهان و اشیای نزدیک خود می پیچد و مصرف دارویی دارد
سپیدتاک، سپیتاک، سفیدتاک، سیاه دارو، ماردارو، هزارکشان، هزارجشان، هزارافشان، ارجالون، بروانیا
تصویری از هزارشاخ
تصویر هزارشاخ
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با هزارشاخ

هزارمیخ

هزارمیخ
جامۀ خشن و خرقۀ درویشان که بخیۀ بسیار بر آن زده باشند، آسمان پرستاره، برای مِثال برکش میخ غم ز دل پیش که صبح برکشد / این خشن هزارمیخ از سر چرخ چنبری (خاقانی - ۴۲۵)
هزارمیخ
فرهنگ فارسی عمید

هزارکشان

هزارکشان
فاشَرا، گیاهی خاردار با تارهایی شبیه تاک و میوه ای سرخ رنگ و خوشه دار به اندازۀ نخود که به گیاهان و اشیای نزدیک خود می پیچد و مصرف دارویی دارد
سِپیدتاک، سِپیتاک، سِفیدتاک، سیاه دارو، ماردارو، هِزارشاخ، هِزارجِشان، هِزاراَفشان، اَرجالون، بَرْوانیا
هزارکشان
فرهنگ فارسی عمید

هزارجشان

هزارجشان
فاشَرا، گیاهی خاردار با تارهایی شبیه تاک و میوه ای سرخ رنگ و خوشه دار به اندازۀ نخود که به گیاهان و اشیای نزدیک خود می پیچد و مصرف دارویی دارد
سِپیدتاک، سِپیتاک، سِفیدتاک، سیاه دارو، ماردارو، هِزارشاخ، هِزارکِشان، هِزاراَفشان، اَرجالون، بَرْوانیا
هزارجشان
فرهنگ فارسی عمید

گزارشات

گزارشات
رمن نادرست از گزارش پارسی گزارش ها جمع (غلط) گزارشگزارشهااخبار
گزارشات
فرهنگ لغت هوشیار

هزارگان

هزارگان
الوف درمراتب عدد: (وچهارم مرتبه الوف نام است. واندراوازهزارتانه هزاربود و افزودن هزارگان)
هزارگان
فرهنگ لغت هوشیار

هزارچشان

هزارچشان
هزارگوشان سیاه دارو کرمه البیضا نخوش. توضیح عنب الحیه میوه آنست
هزارچشان
فرهنگ لغت هوشیار