جدول جو
جدول جو

معنی هزارمیخی - جستجوی لغت در جدول جو

هزارمیخی
(هََ / هَِ)
هزارمیخ. (برهان). جبۀ درویشان:
دلقش هزارمیخی چرخ و به جیب چاک
بازافکنش ز نور و فراویزش از ظلام.
خاقانی.
تیغ یک میخ آفتاب گذشت
جوشن شب هزارمیخی گشت.
نظامی.
چو گشت نغمۀ مرغان صبحگاه بلند
هزارمیخی شب بر خود آسمان بدرید.
امیرخسرو.
دوتویی فقرا جامه ای است کز عظمت
هزارمیخی افلاکش آستر یابی.
سلمان ساوجی.
، هزارمیخه. آنچه به میخهای بسیار استوار بود و به کنایت آسمان است:
کاین هفت خدنگ چارمیخی
وین نه سپر هزارمیخی.
نظامی.
رجوع به هزارمیخ و هزارمیخه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هزارمیخ
تصویر هزارمیخ
جامۀ خشن و خرقۀ درویشان که بخیۀ بسیار بر آن زده باشند، آسمان پرستاره، برای مثال برکش میخ غم ز دل پیش که صبح برکشد / این خشن هزارمیخ از سر چرخ چنبری (خاقانی - ۴۲۵)
فرهنگ فارسی عمید
(هََ / هَِ خَ / خِ)
آنچه با میخهای بسیار استوار شده باشدو به کنایت در توصیف آسمان به کار رود:
حصن هزارمیخه عجب دارم
سست است سخت پایۀ دیوارش.
ناصرخسرو.
رجوع به هزارمیخ و هزارمیخی شود
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ)
خرقۀ درویشان که بخیۀ بسیار بر آن زده باشند، و آن را هزارمیخی هم میگویند. (برهان). نوعی از لباس فقرا که به رشته های گنده جابه جا دوزند. (غیاث) :
چو پشت قنفذ گشته تنورش از پیکان
هزارمیخ شده درعش از بسی سوفال.
زینبی.
برکش میخ غم ز دل پیش که صبح برکشد
این خشن هزارمیخ از سر چرخ چنبری.
خاقانی.
دلق هزارمیخ شب آن من است و من
چون روز سر ز صدرۀ خارا برآورم.
خاقانی.
ازبهر پاره پیر فلک را به دست صبح
دلق هزارمیخ ز سر برکشیده اند.
خاقانی.
، کنایه از آسمان پرکواکب است. (برهان). کنایه از فلک باشد. (انجمن آرا). به این معنی شاهدی یافت نشد و گویا از همان ابیات خاقانی این معنی مستفاد شده، در صورتی که خاقانی آسمان را به دلق هزارمیخ تشبیه کرده است
لغت نامه دهخدا
چهارمیخی، استوار، محکم:
زین پوده درخت چاربیخی
می برّم عرق چارمیخی،
نظامی (لیلی و مجنون ص 230)
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ رُ)
هزارم. تعدادی که پس از نهصدونودونهم و پیش از هزارویکم قرار گیرد. رجوع به هزارم شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
دهی است از بخش واهان شهرستان خرم آباد دارای 106 تن سکنه. آب آن از چشمه ومحصول عمده اش غله، لبنیات و پشم و هنر دستی زنان بافتن سیاه چادر است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ رُ)
رجوع به هزارمین شود
لغت نامه دهخدا
(حِ نِ هَِ)
حصار هزارمیخ. کنایت از آسمان. فلک هشتم. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هزارمین
تصویر هزارمین
عددترتیبی برای هزار، درمرحله هزارم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزار میخ
تصویر هزار میخ
خرقه درویشان که بخیه بسیاری بر آن زده باشند، آسمان پر ستاره
فرهنگ فارسی معین