مرکب از هرگز + یاء نسبت. (حاشیۀ برهان چ معین). ابدی و لایزالی. (آنندراج) (برهان). ابدی. سرمدی. همیشگی. فناناپذیر. (یادداشت به خط مؤلف) : زمین را بلندی نبد جایگاه یکی هرگزی تیره بود و سیاه. فردوسی. ای طمع کرده به نادانی، به عمر هرگزی با فزونی و کمی، مر هرگزی را کی سزی ؟ ناصرخسرو. - ناهرگزی، ناپایدار. فناپذیر. به کنایت دنیا: اندر این ناهرگزی از بهر آن آوردمان تا بیلفنجیم از اینجا ملک و مال هرگزی. ناصرخسرو
مرکب از هرگز + یاء نسبت. (حاشیۀ برهان چ معین). ابدی و لایزالی. (آنندراج) (برهان). ابدی. سرمدی. همیشگی. فناناپذیر. (یادداشت به خط مؤلف) : زمین را بلندی نبد جایگاه یکی هرگزی تیره بود و سیاه. فردوسی. ای طمع کرده به نادانی، به عمر هرگزی با فزونی و کمی، مر هرگزی را کی سزی ؟ ناصرخسرو. - ناهرگزی، ناپایدار. فناپذیر. به کنایت دنیا: اندر این ناهرگزی از بهر آن آوردمان تا بیلفنجیم از اینجا ملک و مال هرگزی. ناصرخسرو
فانی. مقابل هرگزی، به معنی جاودانی و باقی و پایدار. رجوع به هرگزی شود: اندراین ناهرگزی از بهر آن آوردمان تا بیلفنجیم از اینجا ملک و مال هرگزی. ناصرخسرو
فانی. مقابل هرگزی، به معنی جاودانی و باقی و پایدار. رجوع به هرگزی شود: اندراین ناهرگزی از بهر آن آوردمان تا بیلفنجیم از اینجا ملک و مال هرگزی. ناصرخسرو
دهی است از دهستان شبانکارۀ بخش برازجان شهرستان بوشهر واقع، در 24000گزی شمال باختر برازجان و 7000گزی رود حله. هوای آن گرم دارای 80 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه شاپور تأمین میشود. محصول آن غلات و خرما و صیفی و شغل اهالی زراعت است و راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان شبانکارۀ بخش برازجان شهرستان بوشهر واقع، در 24000گزی شمال باختر برازجان و 7000گزی رود حله. هوای آن گرم دارای 80 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه شاپور تأمین میشود. محصول آن غلات و خرما و صیفی و شغل اهالی زراعت است و راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
هیچوقت هیچگاه ابدا، مقابل همیشه پیوسته: (وهرگز تیراو (الب ارسلان) ازگشاد خطانرفتی) توضیح باین معنی درجمله منفی آید. توضیح، گاه (هرگز) درجمله استفهامی استعمال شود (فعل آن بصورت ماضی التزامی آید) : (هرگز که دیده باشد جسمی زجان مرکب بردامنش مبادازین خاکیان غباری) (حافظ) (یعنی: هیچوقت کسی دیده است)، گاهی زمانی باری: (گر رود هرگز برلفظ تو مدح ملکی باز گردد بتو آن مدح چو از کوه صدا) (مختاری) (شد خط عمرحاصل گرزانکه باتومارا هرگزبعمرروزی روزی شودوصالی) (حافظ)، همیشه دایم: (دزی کان جای دیوان بود هرگز چرا بردند حورم را درآن دزک) (ویس ورامین) توضیح باین معنی درجمله مثبت آید، چه زمان ک چه وقت ک (درجمله استفهامی می آید) : (هرگز بکجاروی نهاد این شه عادل باحاشیه خویش وغلامان سرایی الاکه بکام دل اوکردهمه کار این گنبد پیروزه وگردون رحایی) (منوچهری) یابعدازهرگز. بعدازمدتی بسیارطولانی: (بعدازهرگز امروز بدیدن ماآمده یی آن هم نیامده میخواهی بروی ک) یا هرگزسیاه. هرگز (منتهی موکدتر و تحقیرآمیزتر) : (میخواهم هرگزسیاه این کاررابرای من انجام ندهی خ)
هیچوقت هیچگاه ابدا، مقابل همیشه پیوسته: (وهرگز تیراو (الب ارسلان) ازگشاد خطانرفتی) توضیح باین معنی درجمله منفی آید. توضیح، گاه (هرگز) درجمله استفهامی استعمال شود (فعل آن بصورت ماضی التزامی آید) : (هرگز که دیده باشد جسمی زجان مرکب بردامنش مبادازین خاکیان غباری) (حافظ) (یعنی: هیچوقت کسی دیده است)، گاهی زمانی باری: (گر رود هرگز برلفظ تو مدح ملکی باز گردد بتو آن مدح چو از کوه صدا) (مختاری) (شد خط عمرحاصل گرزانکه باتومارا هرگزبعمرروزی روزی شودوصالی) (حافظ)، همیشه دایم: (دزی کان جای دیوان بود هرگز چرا بردند حورم را درآن دزک) (ویس ورامین) توضیح باین معنی درجمله مثبت آید، چه زمان ک چه وقت ک (درجمله استفهامی می آید) : (هرگز بکجاروی نهاد این شه عادل باحاشیه خویش وغلامان سرایی الاکه بکام دل اوکردهمه کار این گنبد پیروزه وگردون رحایی) (منوچهری) یابعدازهرگز. بعدازمدتی بسیارطولانی: (بعدازهرگز امروز بدیدن ماآمده یی آن هم نیامده میخواهی بروی ک) یا هرگزسیاه. هرگز (منتهی موکدتر و تحقیرآمیزتر) : (میخواهم هرگزسیاه این کاررابرای من انجام ندهی خ)