هیچوقت هیچگاه ابدا، مقابل همیشه پیوسته: (وهرگز تیراو (الب ارسلان) ازگشاد خطانرفتی) توضیح باین معنی درجمله منفی آید. توضیح، گاه (هرگز) درجمله استفهامی استعمال شود (فعل آن بصورت ماضی التزامی آید) : (هرگز که دیده باشد جسمی زجان مرکب بردامنش مبادازین خاکیان غباری) (حافظ) (یعنی: هیچوقت کسی دیده است)، گاهی زمانی باری: (گر رود هرگز برلفظ تو مدح ملکی باز گردد بتو آن مدح چو از کوه صدا) (مختاری) (شد خط عمرحاصل گرزانکه باتومارا هرگزبعمرروزی روزی شودوصالی) (حافظ)، همیشه دایم: (دزی کان جای دیوان بود هرگز چرا بردند حورم را درآن دزک) (ویس ورامین) توضیح باین معنی درجمله مثبت آید، چه زمان ک چه وقت ک (درجمله استفهامی می آید) : (هرگز بکجاروی نهاد این شه عادل باحاشیه خویش وغلامان سرایی الاکه بکام دل اوکردهمه کار این گنبد پیروزه وگردون رحایی) (منوچهری) یابعدازهرگز. بعدازمدتی بسیارطولانی: (بعدازهرگز امروز بدیدن ماآمده یی آن هم نیامده میخواهی بروی ک) یا هرگزسیاه. هرگز (منتهی موکدتر و تحقیرآمیزتر) : (میخواهم هرگزسیاه این کاررابرای من انجام ندهی خ) هیچوقت هیچگاه ابدا، مقابل همیشه پیوسته: (وهرگز تیراو (الب ارسلان) ازگشاد خطانرفتی) توضیح باین معنی درجمله منفی آید. توضیح، گاه (هرگز) درجمله استفهامی استعمال شود (فعل آن بصورت ماضی التزامی آید) : (هرگز که دیده باشد جسمی زجان مرکب بردامنش مبادازین خاکیان غباری) (حافظ) (یعنی: هیچوقت کسی دیده است)، گاهی زمانی باری: (گر رود هرگز برلفظ تو مدح ملکی باز گردد بتو آن مدح چو از کوه صدا) (مختاری) (شد خط عمرحاصل گرزانکه باتومارا هرگزبعمرروزی روزی شودوصالی) (حافظ)، همیشه دایم: (دزی کان جای دیوان بود هرگز چرا بردند حورم را درآن دزک) (ویس ورامین) توضیح باین معنی درجمله مثبت آید، چه زمان ک چه وقت ک (درجمله استفهامی می آید) : (هرگز بکجاروی نهاد این شه عادل باحاشیه خویش وغلامان سرایی الاکه بکام دل اوکردهمه کار این گنبد پیروزه وگردون رحایی) (منوچهری) یابعدازهرگز. بعدازمدتی بسیارطولانی: (بعدازهرگز امروز بدیدن ماآمده یی آن هم نیامده میخواهی بروی ک) یا هرگزسیاه. هرگز (منتهی موکدتر و تحقیرآمیزتر) : (میخواهم هرگزسیاه این کاررابرای من انجام ندهی خ)