پیکر انسان، مجسمه یا حیوان، تنه، کنایه از انسان یا حیوان درشت و تنومند، صورت ظاهری، تعویذی که به بازو یا عضوی از بدن می بستند، معبد، بتخانه، برای مثال چنان دان که این هیکل از پهلوی / بود نام بتخانه ار بشنوی (عنصری - ۳۶۲)، تصویر
پیکر انسان، مجسمه یا حیوان، تنه، کنایه از انسان یا حیوان درشت و تنومند، صورت ظاهری، تعویذی که به بازو یا عضوی از بدن می بستند، معبد، بتخانه، برای مِثال چنان دان که این هیکل از پهلوی / بُوَد نام بتخانه ار بشنوی (عنصری - ۳۶۲)، تصویر
دانه ای است مانند ماش و او را ملک خوانند. (برهان). در فرهنگ های دیگر و از جمله فرهنگ رشیدی ’هروی’ با یاء به این معنی آمده است. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به هروی شود
دانه ای است مانند ماش و او را ملک خوانند. (برهان). در فرهنگ های دیگر و از جمله فرهنگ رشیدی ’هروی’ با یاء به این معنی آمده است. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به هروی شود
مطابق نوشتۀ مورخ یونانی ژوستن نام پسر اسکندر مقدونی است که پس از درگذشت وی در پرگام میزیست و مادرش برسین نام داشت. یکی از سرداران به نام مل اگر پیشنهاد کرده بود که هراکل را بجانشینی اسکندر برگزینند و او هنوز کودکی بیش نبود و این کار سر نگرفت. (از ایران باستان پیرنیا ص 1960) پهلوان داستانهای یونانی است که به عقیدۀ یونانیهای قدیم پس از مرگ نیم خدا گردید. (از ایران باستان پیرنیا حاشیۀ ص 581). هراکلس. هرکول. رجوع به هراکلس و هرکول شود
مطابق نوشتۀ مورخ یونانی ژوستن نام پسر اسکندر مقدونی است که پس از درگذشت وی در پرگام میزیست و مادرش بَرسین نام داشت. یکی از سرداران به نام مل اگر پیشنهاد کرده بود که هراکل را بجانشینی اسکندر برگزینند و او هنوز کودکی بیش نبود و این کار سر نگرفت. (از ایران باستان پیرنیا ص 1960) پهلوان داستانهای یونانی است که به عقیدۀ یونانیهای قدیم پس از مرگ نیم خدا گردید. (از ایران باستان پیرنیا حاشیۀ ص 581). هراکلس. هرکول. رجوع به هراکلس و هرکول شود
راه. (منتهی الارب). طریق. (اقرب الموارد) ، پهلوی ستور که بر وی لگدرسد در راندن و تاختن. (دو تا را مرکلان، و جمع را مراکل گویند). (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
راه. (منتهی الارب). طریق. (اقرب الموارد) ، پهلوی ستور که بر وی لگدرسد در راندن و تاختن. (دو تا را مرکلان، و جمع را مَراکل گویند). (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
هر که او. هرکس که او. (یادداشت به خط مؤلف) : هرکو نکند به صورتت میل در صورت آدمی دواب است. سعدی. در ازل هرکو بفیض دولت ارزانی بود تا ابد جام مرادش همدم جانی بود. حافظ. هرکو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچید در رهگذار باد نگهبان لاله بود. حافظ
هر که او. هرکس که او. (یادداشت به خط مؤلف) : هرکو نکند به صورتت میل در صورت آدمی دواب است. سعدی. در ازل هرکو بفیض دولت ارزانی بود تا ابد جام مرادش همدم جانی بود. حافظ. هرکو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچید در رهگذار باد نگهبان لاله بود. حافظ
نام یکی از سلاطین روم است و چنانکه سلاطین روم را در این زمان قیصر میگویند در قدیم هرقل می گفتند و این لغت رومی است. (برهان). هراکلیوس اول امپراطور روم شرقی متولد در حدود 575 میلادی وی جانشین فکاس امپراطور گردید و با خسروپرویز شاهنشاه ساسانی جنگ کرد. (از حاشیۀ برهان چ معین) : قیصر بر درگه تو سوزد ناقوس هرقل در خدمت تو درّد زنار. فرخی. بنات نعش کرد آهنگ بالا به کردار کمر شمشیر هرقل. منوچهری. بهرام کاسقفی است به زنار هرقلی در گفت از ظلال تیغش به مغفری ندارم. خاقانی. هرقلم مهر نبی ورزم و دشمن دارم تاج و تختی که مسلمان شدنم نگذارند. خاقانی. رجوع به هراکلیوس شود هرقل دوم. پسر هرقل اول امپراطور روم شرقی است که پس از پدر سه ماه و نیم سلطنت کرده. (از حاشیۀ برهان چ معین) یکی از حکما که در صنعت کیمیا بحث کرده و گویند به عمل اکسیر تام رسیده است. (ابن ندیم)
نام یکی از سلاطین روم است و چنانکه سلاطین روم را در این زمان قیصر میگویند در قدیم هرقل می گفتند و این لغت رومی است. (برهان). هراکلیوس اول امپراطور روم شرقی متولد در حدود 575 میلادی وی جانشین فکاس امپراطور گردید و با خسروپرویز شاهنشاه ساسانی جنگ کرد. (از حاشیۀ برهان چ معین) : قیصر بر درگه تو سوزد ناقوس هرقل در خدمت تو دَرَّدْ زنار. فرخی. بنات نعش کرد آهنگ بالا به کردار کمر شمشیر هرقل. منوچهری. بهرام کاسقفی است به زنار هرقلی در گفت از ظلال تیغش بِه ْ مغفری ندارم. خاقانی. هرقلم مهر نبی ورزم و دشمن دارم تاج و تختی که مسلمان شدنم نگذارند. خاقانی. رجوع به هراکلیوس شود هرقل دوم. پسر هرقل اول امپراطور روم شرقی است که پس از پدر سه ماه و نیم سلطنت کرده. (از حاشیۀ برهان چ معین) یکی از حکما که در صنعت کیمیا بحث کرده و گویند به عمل اکسیر تام رسیده است. (ابن ندیم)
پای بر بیل نهادن تا بزمین فروشود. (تاج المصادر بیهقی) لگد زدن بر بیل تا فرورود بر زمین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (ناظم الاطباء) ، کنده شدن زمین با سمهای چارپایان. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
پای بر بیل نهادن تا بزمین فروشود. (تاج المصادر بیهقی) لگد زدن بر بیل تا فرورود بر زمین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (ناظم الاطباء) ، کنده شدن زمین با سمهای چارپایان. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
همه کس هرفرد همه کسان: (زهرمز هرکس که دانابدند بهرکارنیکوتوانابدند) (شا. بخ. 1446: 6)، هیچ کس (درمورجمله منفی) : (ذوق مواصلت شربتی گوارنده است که هرکس ازآن نشکیبد)، هرشخص عادی ومعمولی: (هرکس ازعهده این کار برنمی آید) توضیح گاه ضمیر و فعل آنرامفردآورندوگاه جمع
همه کس هرفرد همه کسان: (زهرمز هرکس که دانابدند بهرکارنیکوتوانابدند) (شا. بخ. 1446: 6)، هیچ کس (درمورجمله منفی) : (ذوق مواصلت شربتی گوارنده است که هرکس ازآن نشکیبد)، هرشخص عادی ومعمولی: (هرکس ازعهده این کار برنمی آید) توضیح گاه ضمیر و فعل آنرامفردآورندوگاه جمع