زبانی بوده است از جملۀ هفت زبان فارسی. (برهان). زبان فارسی را شامل پنج یا هفت زبان دانسته اند که هروی به عقیدۀ فرهنگ نویسان قدیم یکی از سه لهجه ای است که متروک شده است و آن را در ردیف سگزی و زاولی که لهجه های متروک بوده است نام برده اند. (از مقدمۀ برهان قاطع چ معین ص سی). مقدسی در احسن التقاسیم آرد: زبان هرات وحشی است و مردم آنجا سخن را بد ادا کنند وتکلف و تحامل ورزند. (مقدمۀ برهان چ معین ص 43)
زبانی بوده است از جملۀ هفت زبان فارسی. (برهان). زبان فارسی را شامل پنج یا هفت زبان دانسته اند که هروی به عقیدۀ فرهنگ نویسان قدیم یکی از سه لهجه ای است که متروک شده است و آن را در ردیف سگزی و زاولی که لهجه های متروک بوده است نام برده اند. (از مقدمۀ برهان قاطع چ معین ص سی). مقدسی در احسن التقاسیم آرد: زبان هرات وحشی است و مردم آنجا سخن را بد ادا کنند وتکلف و تحامل ورزند. (مقدمۀ برهان چ معین ص 43)
امامی... مداح سلاطین و وزرای کرمان بوده و اشعار بسیار خوب دارد و از جمله این لغز است: ثلث و خمس و زوج فردی را که خمس و سدس او بی شک از حد عدد بیرون بود تصنیف کن بر قرار خویش باری دیگرش در بیت مال ضرب کن، چون ضرب کردی آنگهی تضعیف کن سدس عشر ثلث او را باز با این هر دو قسم جمع کن، نی نی که نصف ثلث از او تحذیف کن کعب عین و جذر طا را گر برون آری به فکر اندرو پیوند و چار و پنج را تألیف کن با محاسب گفتم اندر علم او اسمی به رمز گو ’امامی’ را به علم خویشتن تعریف کن. (از مجالس النفائس میرعلیشیر نوایی ص 327). او ابوعبدالله محمد بن ابی بکر بن عثمان معاصر مجد همگر بوده است و هر یک دیگری را مدح کرده اند. و در اصفهان به سال 676 یا 686 هجری قمری درگذشت. دیوانش دو هزار بیت دارد. احوالش در تذکرۀ نصرآبادی ص 493 و مجمعالفصحا ج 1 ص 98 و مرآت الخیال ص 40 و آتشکدۀ آذر ص 147 آمده است. (از ذریعه ج 9 ص 94)
امامی... مداح سلاطین و وزرای کرمان بوده و اشعار بسیار خوب دارد و از جمله این لغز است: ثلث و خمس و زوج فردی را که خمس و سدس او بی شک از حد عدد بیرون بود تصنیف کن بر قرار خویش باری دیگرش در بیت مال ضرب کن، چون ضرب کردی آنگهی تضعیف کن سدس عشر ثلث او را باز با این هر دو قسم جمع کن، نی نی که نصف ثلث از او تحذیف کن کعب عین و جذر طا را گر برون آری به فکر اندرو پیوند و چار و پنج را تألیف کن با محاسب گفتم اندر علم او اسمی به رمز گو ’امامی’ را به علم خویشتن تعریف کن. (از مجالس النفائس میرعلیشیر نوایی ص 327). او ابوعبدالله محمد بن ابی بکر بن عثمان معاصر مجد همگر بوده است و هر یک دیگری را مدح کرده اند. و در اصفهان به سال 676 یا 686 هجری قمری درگذشت. دیوانش دو هزار بیت دارد. احوالش در تذکرۀ نصرآبادی ص 493 و مجمعالفصحا ج 1 ص 98 و مرآت الخیال ص 40 و آتشکدۀ آذر ص 147 آمده است. (از ذریعه ج 9 ص 94)
دهی است از بخش پاوۀ شهرستان سنندج که از چشمه و رود خانه سیروان مشروب میشود. کار مردم زراعت و محصول عمده آنجا غله است. عده ای از اهالی به شغل گله داری گذران می کنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از بخش پاوۀ شهرستان سنندج که از چشمه و رود خانه سیروان مشروب میشود. کار مردم زراعت و محصول عمده آنجا غله است. عده ای از اهالی به شغل گله داری گذران می کنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دانه ای است مانند ماش که در میان باقلا بود. (رشیدی). در برهان و سروری ’هرول’ ضبط شده است به لام و محشی رشیدی نویسد که در اکثر نسخ با یاء آمده است. (از حاشیۀ برهان چ معین)
دانه ای است مانند ماش که در میان باقلا بود. (رشیدی). در برهان و سروری ’هرول’ ضبط شده است به لام و محشی رشیدی نویسد که در اکثر نسخ با یاء آمده است. (از حاشیۀ برهان چ معین)
دهی است از دهستان لزان بخش بستک شهرستان لار واقع در 96 هزارگزی جنوب خاوری بستک و در ساحل جنوبی رود آسو. جایی گرمسیر و کوهستانی و دارای 60 تن سکنه است. محصول عمده اش غله، خرما و تنباکو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان لزان بخش بستک شهرستان لار واقع در 96 هزارگزی جنوب خاوری بستک و در ساحل جنوبی رود آسو. جایی گرمسیر و کوهستانی و دارای 60 تن سکنه است. محصول عمده اش غله، خرما و تنباکو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
نام شهر زنان و بعضی گویند نام شهری است که در این زمان بردع می گویندش. (برهان) : هرومش لقب بود از آغاز کار کنون بردعش خواند آموزگار. نظامی. رجوع به ب-ردع شود
نام شهر زنان و بعضی گویند نام شهری است که در این زمان بردع می گویندش. (برهان) : هرومش لقب بود از آغاز کار کنون بردعش خواند آموزگار. نظامی. رجوع به ب-ردع شود
دانه ای است مانند ماش و او را ملک خوانند. (برهان). در فرهنگ های دیگر و از جمله فرهنگ رشیدی ’هروی’ با یاء به این معنی آمده است. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به هروی شود
دانه ای است مانند ماش و او را ملک خوانند. (برهان). در فرهنگ های دیگر و از جمله فرهنگ رشیدی ’هروی’ با یاء به این معنی آمده است. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به هروی شود
نام خسروپرویز پادشاه ساسانی. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج). این لغت را رشیدی از جاماسپ نامه نقل کرده است ولی در متن ’ایاتکار زاماسپیک’ (یادگار جاماسپ) نیامده است و ممکن است مصحف ’مروک’ باشد. (حاشیۀ برهان چ معین)
نام خسروپرویز پادشاه ساسانی. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج). این لغت را رشیدی از جاماسپ نامه نقل کرده است ولی در متن ’ایاتکار زاماسپیک’ (یادگار جاماسپ) نیامده است و ممکن است مصحف ’مروک’ باشد. (حاشیۀ برهان چ معین)
ناگاه برآمدن مرد، یاعام است. (از منتهی الارب). درء. (اقرب الموارد). و از این مصدر است: کوکب درّی، ناگاه برآینده، و برخی درّی خوانند منسوب به درّ. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به درء شود، روشن شدن و درخشیدن ستاره. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، غددناک شدن شتر و آماسیدن پشت وی با غده. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، گستردن و فراخ گردانیدن چیزی. (آنندراج). بسط. (اقرب الموارد)
ناگاه برآمدن مرد، یاعام است. (از منتهی الارب). درء. (اقرب الموارد). و از این مصدر است: کوکب دِرّی، ناگاه برآینده، و برخی دُرّی خوانند منسوب به دُرّ. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به درء شود، روشن شدن و درخشیدن ستاره. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، غددناک شدن شتر و آماسیدن پشت وی با غده. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، گستردن و فراخ گردانیدن چیزی. (آنندراج). بسط. (اقرب الموارد)
از جائی وشهری برآمدن. (صراح). از جائی به جائی شدن یا آمدن. (زوزنی). از جائی و شهری آمدن کسی را، یا ناگاه برآمدن از جائی بر کسی. یقال: طراء علیهم، اذا اتاهم من مکان، او خرج علیهم منه فجاءه. (منتهی الارب)
از جائی وشهری برآمدن. (صراح). از جائی به جائی شدن یا آمدن. (زوزنی). از جائی و شهری آمدن کسی را، یا ناگاه برآمدن از جائی بر کسی. یقال: طَرَاءَ علیهم، اذا اتاهم من مکان، او خرج علیهم منه فُجاءه. (منتهی الارب)
دهی است از بخش ابرقوی شهرستان یزد که در 8هزارگزی باختر ابرقو و 2هزارگزی جنوب راه ابرقو به فیروزآباد قرار دارد. جلگه ای است معتدل و دارای 230 تن سکنه. از قنات مشروب میشود. محصول عمده اش غله، پنبه و تره بار است. کار مردم کشاورزی و هنردستی زنان کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از بخش ابرقوی شهرستان یزد که در 8هزارگزی باختر ابرقو و 2هزارگزی جنوب راه ابرقو به فیروزآباد قرار دارد. جلگه ای است معتدل و دارای 230 تن سکنه. از قنات مشروب میشود. محصول عمده اش غله، پنبه و تره بار است. کار مردم کشاورزی و هنردستی زنان کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)