جدول جو
جدول جو

معنی هرهفت - جستجوی لغت در جدول جو

هرهفت
لوازم آرایش زنان که در قدیم عبارت از هفت چیز، یعنی سرخاب، سفیداب، حنا، وسمه، سرمه، زرک و غالیه بوده، هفت درهفت، در علم نجوم هفت سیاره، برای مثال هر هفت به هفت حال زارند / صحت ز در تو چشم دارند (خاقانی۱ - ۱۶۱)
هرهفت کردن: هفت قلم آرایش کردن
تصویری از هرهفت
تصویر هرهفت
فرهنگ فارسی عمید
هرهفت
(هََ هََ)
به معنی آرایش باشد. (برهان). کنایت از زیب و زینت بود و آن را هرهفت وند نیز گویند. (انجمن آرا).
رجوع به هرهفت کردن و هرهفت کرده شود.
، مطلقاً آرایش زنان را نیز گویند که آن حنا و وسمه و سرخی و سفیدآب و سرمه و زرک باشد که زرورق است و بعضی هفتم را غالیه گفته اند که خوشبویی باشد و بعضی خال عارضی را گفته اند که از سرمه به کنج لب یا جاهای دیگر از رخساره گذارند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
هرهفت
مجموعه موادی هفتگانه که زنان بدان خودرا آرایش کنندوآنهاعبارتنداز: حناوسمه سرخی سفیدآب سرمه زرک (زرورق) یاخال عارضی (که بوسیله سرمه بکنج لب یاجای دیگراز رخساره گذارند)، هفت قلم: (شش بانوی پیرکرده هرهفت عالم زتودیده هفت درهفت) (تحفه العراقین)، هفت
فرهنگ لغت هوشیار
هرهفت
((هَ هَ))
نام لوازم آرایش زنان در قدیم که عبارت بود از، سرخاب، سفیدآب، حنا، وسمه، سرمه، زرک، غالیه
تصویری از هرهفت
تصویر هرهفت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هرهفت کرده
تصویر هرهفت کرده
آرایش کرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرهفت کردن
تصویر هرهفت کردن
هفت قلم آرایش کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ هََ)
یکی از پیغمبران است باعتقاد کفرۀ هند و ایشان شش طایفه اند همه قایل بتناسخ. گویند چهارهزار ارهفت خواهد آمد و بعداز آن آفرینش برطرف خواهد شد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طِ خوا / خا)
آراسته. به زر و زیور و دیگر آلات آرایش یافته. در تداول امروز هفت قلم آرایش کرده:
عشق برکرده به مکه آتشی کز شرق و غرب
کعبه را هرهفت کرده هفت مردان دیده اند.
خاقانی.
چون تو هرهفت کرده آیی حور
بر تو هرهفت زیور اندازد.
خاقانی.
دوش از درم درآمد سرمست و بیقرار
همچون مه دو هفته و هرهفت کرده یار.
انوری.
یکی لشکر انگیخت از هفت روس
به کردار هرهفت کرده عروس.
نظامی.
برون آمد ز پشت هفت پرده
بنامیزد رخی هرهفت کرده.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(فُ کَ دَ)
هفت قلم آرایش کردن. (از حاشیۀ برهان چ معین). آرایش کردن خود یا دیگری را. آراستن و زیب و زیور به کار بردن:
خاقانیا عروس صفا را به دست فقر
هرهفت کن که هفت تنان دررسیده اند.
خاقانی
رجوع به هرهفت و هر هفت کرده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هرفت
تصویر هرفت
شدید سخت: (کتک هرفت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرهفت کرده
تصویر هرهفت کرده
بوسیله هرهفت زینت داده: (یکی لشگر انگیخت ازهفت روس بکردارهرهفت کرده عروس) (نظامی) -2 آراسته آرایش کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرهفت کردن
تصویر هرهفت کردن
خودرابوسیله هرهفت زینت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرفت
تصویر هرفت
((هِ رِ))
شدید، سخت
فرهنگ فارسی معین
بسیار، سخت، شدید
فرهنگ واژه مترادف متضاد