دهی است از دهستان سراجو از بخش مرکزی شهرستان مراغه که در 12 هزارگزی خاور مراغه و 3500گزی شمال راه مراغه به قره آغاج واقع شده و جایی معتدل و دارای 649 تن سکنه است. آب آن از چشمه ها تأمین میشود. محصول عمده اش غله، کرچک، بادام، کشمش، توتون و کار مردم زراعت و کرباس بافی و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان سراجو از بخش مرکزی شهرستان مراغه که در 12 هزارگزی خاور مراغه و 3500گزی شمال راه مراغه به قره آغاج واقع شده و جایی معتدل و دارای 649 تن سکنه است. آب آن از چشمه ها تأمین میشود. محصول عمده اش غله، کرچک، بادام، کشمش، توتون و کار مردم زراعت و کرباس بافی و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
در زبان یونانی اراکلئیوس به معنی جاورس و حشیشهالورد بوده است. (از حاشیۀبرهان چ معین). به لغت یونانی نوعی از کاسنی صحرایی باشد که آن را هرقلوه نیز گویند. (برهان). نوعی از هندبای بری است و نزد بعضی ابوخلسا و نزد بعضی قرصعنه. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به دزی ج 2 ص 755 شود
در زبان یونانی اراکلئیوس به معنی جاورس و حشیشهالورد بوده است. (از حاشیۀبرهان چ معین). به لغت یونانی نوعی از کاسنی صحرایی باشد که آن را هرقلوه نیز گویند. (برهان). نوعی از هندبای بری است و نزد بعضی ابوخلسا و نزد بعضی قرصعنه. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به دزی ج 2 ص 755 شود
معرب مهره. صحیفه و روی کاغذ. (منتهی الارب). صحیفه و گویندآن پارچه ای است از حریر سفیدرنگ که در صمغ آغارده وسپس مهره زده و صیقل کرده بر آن می نوشتند. (از یادداشت مؤلف) (از اقرب الموارد). کاغذ مهره کشیده و صفحه ای که در روی آن می نویسند. (ناظم الاطباء). ج، مهارق. (منتهی الارب). صحیفه، و آن معرب از کلمه فارسی مهره است. ابوزکریا گوید مهارق، قراطیس باشد و معرب از فارسی. و برخی گویند آن تکه پارچه هایی بود که صیقل می کردند و بر آن می نوشتند و اصل آن ’مهره کرد’ است یعنی به وسیلۀ مهره صیقلی شده. و ازهری گوید مهارق صحائف است و واحد آن ’مهرق’ و آن معرب است و از قدیم در عربی به کار رفته. (از المعرب جوالیقی) ، دشت املس و تابان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مهره ای که بدان کاغذ را جلا داده مهره می کشند، صفحه ای که در روی آن نرد بازی می کنند، تخته نرد. (ناظم الاطباء)
معرب مهره. صحیفه و روی کاغذ. (منتهی الارب). صحیفه و گویندآن پارچه ای است از حریر سفیدرنگ که در صمغ آغارده وسپس مهره زده و صیقل کرده بر آن می نوشتند. (از یادداشت مؤلف) (از اقرب الموارد). کاغذ مهره کشیده و صفحه ای که در روی آن می نویسند. (ناظم الاطباء). ج، مَهارِق. (منتهی الارب). صحیفه، و آن معرب از کلمه فارسی مهره است. ابوزکریا گوید مهارق، قراطیس باشد و معرب از فارسی. و برخی گویند آن تکه پارچه هایی بود که صیقل می کردند و بر آن می نوشتند و اصل آن ’مهره کرد’ است یعنی به وسیلۀ مهره صیقلی شده. و ازهری گوید مهارق صحائف است و واحد آن ’مهرق’ و آن معرب است و از قدیم در عربی به کار رفته. (از المعرب جوالیقی) ، دشت املس و تابان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مهره ای که بدان کاغذ را جلا داده مهره می کشند، صفحه ای که در روی آن نرد بازی می کنند، تخته نرد. (ناظم الاطباء)
نام یکی از سلاطین روم است و چنانکه سلاطین روم را در این زمان قیصر میگویند در قدیم هرقل می گفتند و این لغت رومی است. (برهان). هراکلیوس اول امپراطور روم شرقی متولد در حدود 575 میلادی وی جانشین فکاس امپراطور گردید و با خسروپرویز شاهنشاه ساسانی جنگ کرد. (از حاشیۀ برهان چ معین) : قیصر بر درگه تو سوزد ناقوس هرقل در خدمت تو درّد زنار. فرخی. بنات نعش کرد آهنگ بالا به کردار کمر شمشیر هرقل. منوچهری. بهرام کاسقفی است به زنار هرقلی در گفت از ظلال تیغش به مغفری ندارم. خاقانی. هرقلم مهر نبی ورزم و دشمن دارم تاج و تختی که مسلمان شدنم نگذارند. خاقانی. رجوع به هراکلیوس شود هرقل دوم. پسر هرقل اول امپراطور روم شرقی است که پس از پدر سه ماه و نیم سلطنت کرده. (از حاشیۀ برهان چ معین) یکی از حکما که در صنعت کیمیا بحث کرده و گویند به عمل اکسیر تام رسیده است. (ابن ندیم)
نام یکی از سلاطین روم است و چنانکه سلاطین روم را در این زمان قیصر میگویند در قدیم هرقل می گفتند و این لغت رومی است. (برهان). هراکلیوس اول امپراطور روم شرقی متولد در حدود 575 میلادی وی جانشین فکاس امپراطور گردید و با خسروپرویز شاهنشاه ساسانی جنگ کرد. (از حاشیۀ برهان چ معین) : قیصر بر درگه تو سوزد ناقوس هرقل در خدمت تو دَرَّدْ زنار. فرخی. بنات نعش کرد آهنگ بالا به کردار کمر شمشیر هرقل. منوچهری. بهرام کاسقفی است به زنار هرقلی در گفت از ظلال تیغش بِه ْ مغفری ندارم. خاقانی. هرقلم مهر نبی ورزم و دشمن دارم تاج و تختی که مسلمان شدنم نگذارند. خاقانی. رجوع به هراکلیوس شود هرقل دوم. پسر هرقل اول امپراطور روم شرقی است که پس از پدر سه ماه و نیم سلطنت کرده. (از حاشیۀ برهان چ معین) یکی از حکما که در صنعت کیمیا بحث کرده و گویند به عمل اکسیر تام رسیده است. (ابن ندیم)