جدول جو
جدول جو

معنی هجود - جستجوی لغت در جدول جو

هجود
(هََ)
نماز تهجد گذارنده. (منتهی الارب). مصلی باللیل. (اقرب الموارد). ج، هجود، هجّد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وجود
تصویر وجود
یافتن، دریافتن، مقابل عدم، هستی، جسم و بدن، کائنات، عالم هستی، شخص، فرد
وجود ذهنی: مقابل وجود عینی، وجود شیء در ذهن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجند
تصویر هجند
برغست، گیاهی بیابانی و خودرو مانند اسفناج با برگ های درشت و گل های ریز سفید یا سرخ رنگ که مصرف خوراکی دارد و خام و پختۀ آن خورده می شود
پژند، هنجمک، مجّه، مچّه، بلغس، بلغست، یبست، ورغست، فرغست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جهود
تصویر جهود
یهود، یهودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجوی
تصویر هجوی
دارای محتوای هجو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجوع
تصویر هجوع
خوابیدن، خفتن، خواب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجود
تصویر اجود
نیکوتر، خوب تر، بخشنده تر، جوانمردتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجوم
تصویر هجوم
حملۀ ناگهانی، یورش، تاخت، ناگاه درآمدن در جایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سجود
تصویر سجود
پیشانی بر زمین گذاشتن برای عبادت یا اظهار فروتنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجول
تصویر هجول
فراخ چوز، تباهکار: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجود
تصویر اجود
بهتر، نیکوتر، بهترین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجند
تصویر هجند
برغست: (نه هرقیمت لعل باشد بلور نه همرنگ گلنارباشدهجند) (عسجدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجوع
تصویر هجوع
خفتن و خوابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجود
تصویر نجود
جمع نجد، پشته ها زمین های بلند هویدا شدن نمایان گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجوم
تصویر هجوم
دخول بی اذن، در آمدن هر کسی بی دستوری، شکسته و ویران شدن خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجوی
تصویر هجوی
هجوی در فارسی جر شفتی نکوهشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجود
تصویر وجود
هستی، خلاف عدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجود
تصویر سجود
سر بزمین نهادن و فروتنی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهود
تصویر جهود
کلیمی، یهودی اسرائیلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجوع
تصویر هجوع
((هُ جُ))
خوابیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هجند
تصویر هجند
((هَ جَ))
برغست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجود
تصویر اجود
((اَ وَ))
بهتر، نیکوتر، بخشنده تر، جوادتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هجوم
تصویر هجوم
((هُ))
حمله، یورش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وجود
تصویر وجود
((وُ))
هستی، بدن، جسم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سجود
تصویر سجود
((سُ))
سجده کردن، پرستش، پیشانی بر زمین گذاشتن برای عبادت یا اظهار فروتنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جهود
تصویر جهود
((جُ))
یهود، یهودی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وجود
تصویر وجود
هستی، فرتاش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هجوم
تصویر هجوم
آفند، تازش، تک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وجود
تصویر وجود
Existence
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از وجود
تصویر وجود
existência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از وجود
تصویر وجود
existencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از وجود
تصویر وجود
istnienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از وجود
تصویر وجود
существование
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از وجود
تصویر وجود
існування
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از وجود
تصویر وجود
bestaan
دیکشنری فارسی به هلندی