جدول جو
جدول جو

معنی هجن - جستجوی لغت در جدول جو

هجن
هجنت ها، سخنهای زشت، معیوب ها و ناشایست ها، عیب ها، زشتی ها، جمع واژۀ هجنت
تصویری از هجن
تصویر هجن
فرهنگ فارسی عمید
هجن
(هَُ جُ)
جمع واژۀ هجین. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). هجناء. رجوع به هجناء شود
لغت نامه دهخدا
هجن
(هَُ جَ)
جمع واژۀ هجنه، عیب و قبح کلام، یا آنچه کلام را معیوب گرداند. (از اقرب الموارد) :
آن سخن باشد سخن نزدیک من کز دین بود
و آن سخن کز دین برون باشد نباشد جز هجن.
ناصرخسرو.
رجوع به هجنه شود
لغت نامه دهخدا
هجن
(هَُ)
جمع واژۀ هجینه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هجن
(قَ طَ)
هاجن گردیدن جاریه. (منتهی الارب). هاجن گردیدن. (اقرب الموارد) ، هاجن گردیدن نخله و غیر آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
هجن
جمع هجین، فرومایگان، پرستار زادگان،آک ها
تصویری از هجن
تصویر هجن
فرهنگ لغت هوشیار
هجن
((هَ جَ))
جمع هجنه
تصویری از هجن
تصویر هجن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جهن
تصویر جهن
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام چهارمین پسر افرسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هلن
تصویر هلن
(دخترانه)
روشنایی، نور، فرانسه از یونانی، در اساطیر یونان همسر منلاس پادشاه اسپارت که جنگ تروا به خاطر او روی داد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هجند
تصویر هجند
برغست، گیاهی بیابانی و خودرو مانند اسفناج با برگ های درشت و گل های ریز سفید یا سرخ رنگ که مصرف خوراکی دارد و خام و پختۀ آن خورده می شود
پژند، هنجمک، مجّه، مچّه، بلغس، بلغست، یبست، ورغست، فرغست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هنج
تصویر هنج
هنجیدن، هنجنده، پسوند متصل به واژه به معنای کشندهبرای مثال کمندی عدو هنج از بهر کین / فرو هشته چون اژدهایی ز زین (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجن
تصویر مجن
سپر، آنچه از فلز به شکل میله، نوار یا تخته درست می کنند و برای مقاومت یا محافظت در جلو چیز دیگر قرار می دهند مثلاً سپر ماشین
آلتی صفحه ای از جنس چرم یا فلز که در جنگ ها برای جلوگیری از ضربه خوردن به سر و سینه استفاده می شود، ترس، اسپر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجن
تصویر لجن
گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، لژن، بژن، لجم، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، خلیش، کیوغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجی
تصویر هجی
تقطیع لفظ و بیان کردن حروف آن با حرکات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سجن
تصویر سجن
سرمای سخت، سجام، سجد، شجد، شجام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجو
تصویر هجو
بدگویی کردن، برشمردن معایب کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجر
تصویر هجر
دوری و جدایی از کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجا
تصویر هجا
کوچک ترین واحد زبان شامل صامت و مصوت، بدگویی کردن، بدی کسی را گفتن، معایب کسی را شمردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجنت
تصویر هجنت
سخن زشت، معیوب و ناشایست، عیب، زشتی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ جِ)
خداوند شتران گزیده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گشنی که باردار می کند ماده شتر جوان را. (ناظم الاطباء). و رجوع به اهجان شود
لغت نامه دهخدا
(هََ جَنْ نَ)
دراز آکنده از هرچیزی. (منتهی الارب) ، الطویل الضخم. (اقرب الموارد). مرد دراز پرگوشت. (منتهی الارب) ، شترمرغ کل که در آن هنوز بقیۀ قوت باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شتربچه که در شدت گرما زاده باشد. (منتهی الارب). من اولاد الابل ما نتج فی حماره القیظ. ج، هجانیع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ جَ)
گران سنگ. (منتهی الارب). ثقیل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ جَ)
برغست را گویند و آن سبزیی است مانند اسفناج و در آشها کنند. (برهان). سبزی آبست و برغست نیز گویند. (فرهنگ نظام) :
نه هم قیمت لعل باشد بلور
نه هم رنگ گلنار باشد هجند.
عسجدی
لغت نامه دهخدا
(هََ جَنْ نَ)
دراز و پهن. (منتهی الارب). طویل عریض. ج، هجانیف. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شجن
تصویر شجن
اندوه، حزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجنه
تصویر هجنه
هجنه در فارسی آک (عیب)، آک سخن عیب، عیب کلام،جمع هجن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجن
تصویر دجن
باران پیاپی روز بارانی، تاریکی انبوه، تاریکی ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجن
تصویر تجن
نهری که از رود جدا کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجن
تصویر سجن
زندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجن
تصویر حجن
کجی خمیدگی خماندن، باز گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجند
تصویر هجند
برغست: (نه هرقیمت لعل باشد بلور نه همرنگ گلنارباشدهجند) (عسجدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجنه
تصویر هجنه
((هُ نِ))
عیب و زشتی، عیب کلام، سخن معیوب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هجند
تصویر هجند
((هَ جَ))
برغست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هجا
تصویر هجا
واج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لجن
تصویر لجن
لژن
فرهنگ واژه فارسی سره