- هجاء
- بسیار هجو کننده، آواج آوات واج گفتن بسیارهجوکننده: (شاعرهجاء)
معنی هجاء - جستجوی لغت در جدول جو
- هجاء ((ه))
- بدگویی کردن، دشنام دادن، بد و عیب کسی را گفتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چشم فراخ
آسان و استوار شدن، کار، باریک میان زن، کشیده ابرو زن، آسانی روانی کار
شادیدن شادمانی، چنگ در زدن، باز داشتن چیستان گویی
ضربه ای که با کارد یا دست به جایی از بدن زده شود
فرو گرفتن، تاختن تاخت آوردن بناگاه در آمدن بر کسی و گرفتن او را، ناگهانی: مرگ فجاء سکته ریوی
بی سود
گرد و غبار هوا که از روزن در آفتاب پیدا آید و به دود ماند، هبا در فارسی خوار ناچیز به گواژ، دور گرد گرد وغبارهوا که ازروز درآفتاب پیداآید وشبیه به دوداست: (مجره چون ضیاکه انداوفتد بروزن ونجوم اوهبای او) (منوچهری) یا هبا وهدر (هباوهدر)، ضایع شده، رایگان مفت، ماده ای که مصوربصور اجسام عالم است وهمه ازاوپیدا میگردند واوراعنقاگفته اندو حکما هیولی خوانند، کم عقل، وزنی برابر 1741824 ازحبه یا 000000029 ازغرامواحد وزن برابر 6، 1 ذره ومساوی 72، 1 قطمیر: (نقیری هشت قطمیراست وانگه ده ودوذره آمد وزن قطمیر) (هبارانصف ثلث ذره بشمار بهرخمسی ازآن یک وهمه برگیرخ)
برگزیده، زمین خوشخاک، زن گرامی، مرد پلید
زه کمان، گلو بند، افسر
تیز رفتن
وقت، هنگام
ناحیه، جمع ارجاء
کوچک ترین واحد زبان شامل صامت و مصوت، بدگویی کردن، بدی کسی را گفتن، معایب کسی را شمردن
مذمت کردن، مسخره، سرزنش و شمردن معایب کسی و بیان کردن حروف هجاء، دشنام، نکوهش، ضد مدح