عنکبوت درشت و کوتاه پای که گویند قسمتی از آنها گزنده است و سمی مهلک دارد. رتیلاء. رتیلا. دیلمک. گال. غنده. خایه گیر. خایه گیرک. باژ. آغنده. انگورک. دلمه. دلمک. (یادداشت مرحوم دهخدا). مأخوذ از رتیلای تازی و بمعنی آن، و دلمه و گال نیز گویند. (ناظم الاطباء). جانوری است از شاخۀ بندپایان جزو ردۀ عنکبوتیان که دارای شکمی نسبهً بزرگست. این جانور با حرکتی سریع بر روی شکارش که معمولاً حشراتست می جهد. برخی معتقدند که رتیل در قاعده گیره هایی قیچی مانند جلو دهانش دارای غده ای سمی است و قادر به نیش زدنست، و بعقیدۀ برخی دیگر وی نیش سمی ندارد. (از فرهنگ فارسی معین)
عنکبوت درشت و کوتاه پای که گویند قسمتی از آنها گزنده است و سمی مهلک دارد. رتیلاء. رتیلا. دیلمک. گال. غنده. خایه گیر. خایه گیرک. باژ. آغنده. انگورک. دلمه. دلمک. (یادداشت مرحوم دهخدا). مأخوذ از رتیلای تازی و بمعنی آن، و دلمه و گال نیز گویند. (ناظم الاطباء). جانوری است از شاخۀ بندپایان جزو ردۀ عنکبوتیان که دارای شکمی نسبهً بزرگست. این جانور با حرکتی سریع بر روی شکارش که معمولاً حشراتست می جهد. برخی معتقدند که رتیل در قاعده گیره هایی قیچی مانند جلو دهانش دارای غده ای سمی است و قادر به نیش زدنست، و بعقیدۀ برخی دیگر وی نیش سمی ندارد. (از فرهنگ فارسی معین)
کشته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل). مذکر و مؤنث دروی یکسان است. (منتهی الارب) (آنندراج) : سرانگشتان صاحبدل فریبش نه در حنّاکه در خون قتیل است. سعدی. و گر هلاک منت درخور است باکی نیست قتیل عشق شهید است و قاتلش غازی. سعدی. ج، قتلی ̍. (منتهی الارب) (آنندراج) : و اگر با آن مراءه ذکر نشود گوئی هذه قتیله فلان (و تاء تأنیث به آخر قتیل اضافه میشود) و مررت بقتیله، زیرا صفت قتیل در این مواردبه جای اسم نشسته است. (از منتهی الارب)
کشته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل). مذکر و مؤنث دروی یکسان است. (منتهی الارب) (آنندراج) : سرانگشتان صاحبدل فریبش نه در حنّاکه در خون قتیل است. سعدی. و گر هلاک منت درخور است باکی نیست قتیل عشق شهید است و قاتلش غازی. سعدی. ج، قَتلی ̍. (منتهی الارب) (آنندراج) : و اگر با آن مراءه ذکر نشود گوئی هذه قتیله فلان (و تاء تأنیث به آخر قتیل اضافه میشود) و مررت بقتیله، زیرا صفت قتیل در این مواردبه جای اسم نشسته است. (از منتهی الارب)
اتل. عدیل. رودی است که از شمال بحر خزر وارد آن دریاچه میشود و امروز به ولگا معروفست. گویند خزر را کنار جوی اتیل خوش آمد از دیگر جایها و آنجا شهر خزران بنا نهاد. (مجمل التواریخ و القصص). رجوع به آتل و اتل شود
اتل. عدیل. رودی است که از شمال بحر خزر وارد آن دریاچه میشود و امروز به ولگا معروفست. گویند خزر را کنار جوی اتیل خوش آمد از دیگر جایها و آنجا شهر خزران بنا نهاد. (مجمل التواریخ و القصص). رجوع به آتل و اتل شود
پیه سوز که برادر شمعدان است. (برهان). پیه سوز. (جهانگیری). قسمی از چراغدان پایه دار که پیه سوز گویند. (ناظم الاطباء). رشیدی کلمه را به فتح اول آورده به معنی سپندسوز و... شاهدی ندارد. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
پیه سوز که برادر شمعدان است. (برهان). پیه سوز. (جهانگیری). قسمی از چراغدان پایه دار که پیه سوز گویند. (ناظم الاطباء). رشیدی کلمه را به فتح اول آورده به معنی سپندسوز و... شاهدی ندارد. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)