جدول جو
جدول جو

معنی هتامل - جستجوی لغت در جدول جو

هتامل
(هََ مِ)
جمع واژۀ هتمله. رجوع به هتمله شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تامل
تصویر تامل
درنگ کردن، دقت کردن در امری، دوراندیشی،
اندیشیدن، فکر کردن، پنداشتن، رای زدن، سگالیدن، اسگالیدن، اسگالش، تأمّل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متامل
تصویر متامل
کسی که در امری فکر و اندیشه می کند
فرهنگ فارسی عمید
(هَُ تَ مِ)
نام مردی است از عرب. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(هَُ مَ)
شکسته و افتادۀ هر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شکسته شده از هر چیزی. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(هََ مِ)
آوازها. (منتهی الارب). اصوات. اصل آن ازامل است. (اقرب الموارد از قاموس)
لغت نامه دهخدا
(هََ مِ)
جمع واژۀ هامل. (منتهی الارب). رجوع به هامل شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
شتر به چرا گذاشتۀ بی ساربان، مذکر و مؤنث در وی یکسان است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هامل من ابل، کانت متروکه بلاراع و لاقائم علیها. (معجم متن اللغه). ج، هوامل، هموله، هامله، همل (اسم جمع) ، همّل، همّال، هملی ̍
لغت نامه دهخدا
(مِ)
همدل و موافق. (ناظم الاطباء) ، مشابه و یکسان. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
پس نیک بنگر پس نیک بنگر، (در مورد توجه دادن شنونده یا خواننده گفته میشود
فرهنگ لغت هوشیار
درنگ کننده، فرجامنگر فرجام اندیش آنکه در امری تامل کند کسی که در کاری اندیشه کند جمع متاملین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تامل
تصویر تامل
نیک نگریستن، تفکر درنگ، فرنگری نیک نگریستن نگرش، سکالش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تامل
تصویر تامل
درنگ، اندیشه
فرهنگ واژه فارسی سره
تانی، درنگ، مکث، تاخیر، شکیبایی، مصابرت، اندیشه، تعقل، تفکر، غور، فکر، ژرف اندیشی، مراقبه، مکاشفه، اندیشه کردن، اندیشیدن، تعقل کردن، درنگ کردن، دوراندیشی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد