سیاهی که با آن ابرو راسیاه تر کنند. از مایه های زینت زنان، نوعی سیاهی برای زینت. (یادداشت بخط مؤلف) ، چیزی که با آن خال مصنوعی در روی گذارند. آنچه زنان بدان برنگ سیاه خال بر رخسار گذارند. (یادداشت بخط مؤلف)
سیاهی که با آن ابرو راسیاه تر کنند. از مایه های زینت زنان، نوعی سیاهی برای زینت. (یادداشت بخط مؤلف) ، چیزی که با آن خال مصنوعی در روی گذارند. آنچه زنان بدان برنگ سیاه خال بر رخسار گذارند. (یادداشت بخط مؤلف)
تراشه از هر چیزی. (معجم البلدان). و ریزۀ آن. (منتهی الارب). خراشۀ هرچیز، یعنی آنچه به حک از چیزی فروریزد، آنجای که پادشاهان به کسی جدا کرده دهند مانند التمغا. (منتهی الارب). اقطاع
تراشه از هر چیزی. (معجم البلدان). و ریزۀ آن. (منتهی الارب). خراشۀ هرچیز، یعنی آنچه به حک از چیزی فروریزد، آنجای که پادشاهان به کسی جدا کرده دهند مانند التمغا. (منتهی الارب). اقطاع
ابن یزید بن علقمه بن جری بن سفیان بن مجاشع دارم دارمی مجاشعی... ابن اسحاق و ابن کلبی او را در وفد بنی تمیم که به نزد پیغمبر آمدند برشمردند. ابن هشام گوید: او است که گفت: لعمر ابیک فلاتکذبن لقد ذهب الخیر الا قلیلاً لقد فتن الناس فی دینهم و ابقی ابن عفان شراً طویلاً. ابن عبدالبر از ابن اسحاق و ابن الکلبی نقل کرده است که: پیغمبر میان معاویه و حتات صیغۀ برادری خواند. پس حتات در زمان خلافت معاویه درگذشت و معاویه ارث وی را به برادری برد. پس فرزدق شعری در این باره بسرود. ابن هشام داستان شعر فرزدق را دگرگونه آورده گوید حتات در جنگها با معاویه می بود و چون از یک جنگ بازگشت و جوائزی دریافت پس از اندک مدت درگذشت و معاویه ارث او برگرفت و فرزدق قصیده ای در این موضوع بسرود. دارقطنی در المؤتلف و از طریق او ابوعمر از روایت نصر بن علی از اصمعی از حارث بن عمیر از ایوب نقل کند که حتات با جاریه بن قدامه و احنف بن قیس بر معاویهوارد شدند. پس به آن دو تن هر یک صدهزار درم و به حتات هفتادهزار درم جائزه داد، پس آن دو حتات را از تفاوت خبر دادند. حتات نزد معاویه شد و گفت: مرا در بنی تمیم مفتضح ساختی، آیا حسب من عالی نیست ؟ یا مسّن نیستم ؟ یا در میان طائفه فرمانروا نیستم ؟ معاویه گفت: چرا؟ حتات گفت: چرا از من کاستی ؟ گفت: ایشان علوی مذهب بودند و من دینشان را خریداری کردم، و تو را به دین خود واگذاشتم. حتات گفت: خواهش دارم دین مرا خریداری کن. پس معاویه سی هزار درم دیگر بدو داد، و پس از چندی درگذشت و معاویه ارث او برد، و فرزدق آن قصیده بسرود: ابوک و عمی یا معاوی اورثا تراثاً فتختار التراث اقاربه فما بال میراث الحتات اکلته و میراث حرب جاء ذلک أکثره. پس معاویه حق فرزدق بداد. ولیکن ابوعمر گفته است که: حتات فرزندانی به نام عبدالله و عبدالملک و جز آنها داشت، و بنی حتات موالی بنی امیه شدند. عسقلانی گوید: باید دقت کرد که این موضوع با بردن معاویه ارث او را چگونه جمع شود؟ رجوع به الاصابه ج 1 ص 325 و 326 و حاشیۀ البیان و التبیین ج 2 ص 186 و قاموس الاعلام ترکی شود. در عقدالفرید چ محمدسعید العریان ج 3 ص 298 و تنقیح المقال و در حاشیۀ امتاع الاسماع ص 435 از ابن هشام و ابن کثیر و طبری نام او را حباب آورده اند. و رجوع به حباب بن یزید شود ابن عمرو انصاری برادر ابوسیر. صحابیست. و بعضی نام او را حباب بن عمرو گفته اند. رجوع به حباب بن عمرو شود
ابن یزید بن علقمه بن جری بن سفیان بن مجاشع دارم دارمی مجاشعی... ابن اسحاق و ابن کلبی او را در وفد بنی تمیم که به نزد پیغمبر آمدند برشمردند. ابن هشام گوید: او است که گفت: لعمر ابیک فلاتکذبن لقد ذهب الخیر الا قلیلاً لقد فتن الناس فی دینهم و ابقی ابن عفان شراً طویلاً. ابن عبدالبر از ابن اسحاق و ابن الکلبی نقل کرده است که: پیغمبر میان معاویه و حتات صیغۀ برادری خواند. پس حتات در زمان خلافت معاویه درگذشت و معاویه ارث وی را به برادری بُرد. پس فرزدق شعری در این باره بسرود. ابن هشام داستان شعر فرزدق را دگرگونه آورده گوید حتات در جنگها با معاویه می بود و چون از یک جنگ بازگشت و جوائزی دریافت پس از اندک مدت درگذشت و معاویه ارث او برگرفت و فرزدق قصیده ای در این موضوع بسرود. دارقطنی در المؤتلف و از طریق او ابوعمر از روایت نصر بن علی از اصمعی از حارث بن عمیر از ایوب نقل کند که حتات با جاریه بن قدامه و احنف بن قیس بر معاویهوارد شدند. پس به آن دو تن هر یک صدهزار درم و به حتات هفتادهزار درم جائزه داد، پس آن دو حتات را از تفاوت خبر دادند. حتات نزد معاویه شد و گفت: مرا در بنی تمیم مفتضح ساختی، آیا حسب من عالی نیست ؟ یا مُسّن نیستم ؟ یا در میان طائفه فرمانروا نیستم ؟ معاویه گفت: چرا؟ حتات گفت: چرا از من کاستی ؟ گفت: ایشان علوی مذهب بودند و من دینشان را خریداری کردم، و تو را به دین خود واگذاشتم. حتات گفت: خواهش دارم دین مرا خریداری کن. پس معاویه سی هزار درم دیگر بدو داد، و پس از چندی درگذشت و معاویه ارث او برد، و فرزدق آن قصیده بسرود: ابوک و عمی یا معاوی اورثا تراثاً فتختار التراث اقاربه فما بال میراث الحتات اکلته و میراث حرب جاء ذلک أکثره. پس معاویه حق فرزدق بداد. ولیکن ابوعمر گفته است که: حتات فرزندانی به نام عبدالله و عبدالملک و جز آنها داشت، و بنی حتات موالی بنی امیه شدند. عسقلانی گوید: باید دقت کرد که این موضوع با بردن معاویه ارث او را چگونه جمع شود؟ رجوع به الاصابه ج 1 ص 325 و 326 و حاشیۀ البیان و التبیین ج 2 ص 186 و قاموس الاعلام ترکی شود. در عقدالفرید چ محمدسعید العریان ج 3 ص 298 و تنقیح المقال و در حاشیۀ امتاع الاسماع ص 435 از ابن هشام و ابن کثیر و طبری نام او را حباب آورده اند. و رجوع به حباب بن یزید شود ابن عمرو انصاری برادر ابوسیر. صحابیست. و بعضی نام او را حباب بن عمرو گفته اند. رجوع به حباب بن عمرو شود
ریزه و شکسته از هر چیزی. (منتهی الارب) : ماتفتت من الشی ٔ، ریزۀ نان را گویند. (اقرب الموارد). فتات، ریزۀ نان را گویند، و ریزۀ هر چیز را نیز گفته اند. (برهان). تحقیق اینکه واژۀ فوق اصلاً فارسی است یا عربی، میسر نشد
ریزه و شکسته از هر چیزی. (منتهی الارب) : ماتفتت من الشی ٔ، ریزۀ نان را گویند. (اقرب الموارد). فَتات، ریزۀ نان را گویند، و ریزۀ هر چیز را نیز گفته اند. (برهان). تحقیق اینکه واژۀ فوق اصلاً فارسی است یا عربی، میسر نشد
شکل، پیکر، وضع طرز صورت ظاهر: باید که داعی برهیت جمیله باشد، مراد از هیات در کلمات شیخ اشراق همان عرض است در کلمات فلاسفه مشا. ناصرخسرو گوید: اماهیات آن است که اشخاص بدان ازیکدیگر جداشوند خاصه اندر مردم باآنکه بصورت همه یکی اند. یا هیات ظلمانیه. مراد اعراض جسمانی است که مقولات نه گانه عرض باشد، یا هیات ظلمانیه جسمانیه. مراداعراض جسمانیه اند. یا هیات نوریه. مراد انوار عرضیه است، علمی است که بحث از احوال ستارگان یعنی بحث از وضع آنها نسبت بیکدیگر و شکل آنها و قوانین ثابت حرکت آنها می نماید
شکل، پیکر، وضع طرز صورت ظاهر: باید که داعی برهیت جمیله باشد، مراد از هیات در کلمات شیخ اشراق همان عرض است در کلمات فلاسفه مشا. ناصرخسرو گوید: اماهیات آن است که اشخاص بدان ازیکدیگر جداشوند خاصه اندر مردم باآنکه بصورت همه یکی اند. یا هیات ظلمانیه. مراد اعراض جسمانی است که مقولات نه گانه عرض باشد، یا هیات ظلمانیه جسمانیه. مراداعراض جسمانیه اند. یا هیات نوریه. مراد انوار عرضیه است، علمی است که بحث از احوال ستارگان یعنی بحث از وضع آنها نسبت بیکدیگر و شکل آنها و قوانین ثابت حرکت آنها می نماید