جدول جو
جدول جو

معنی هت - جستجوی لغت در جدول جو

هت
(قَسْ وَ)
پی هم نقل کردن کلام و حدیث را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) ، نیکو راندن کلام را بسلامت. (منتهی الارب). نیکو بیان کردن کلام و حدیث را. (ناظم الاطباء). نیکو راندن کلام را. (از اقرب الموارد). سخن نیکو راندن. (زوزنی) ، پاره کردن جامه. (ناظم الاطباء). جامه پاره کردن. (منتهی الارب). پاره پاره کردن جامه. (اقرب الموارد) (تاج العروس) (معجم متن اللغه) ، دریدن عرض کسی را. (ناظم الاطباء) (تاج العروس) (معجم متن اللغه). روی گردانیدن. (منتهی الارب) ، ریختن آب را. (از اقرب الموارد). ریختن آب و مانند آن را. (ناظم الاطباء). پی در پی ریختن آب را. (از معجم متن اللغه) (تاج العروس). ریختن. (منتهی الارب). هت ّالسحابه المطر، پی در پی بارید. پیاپی بارید، فرود افکندن از مرتبه در اکرام. (منتهی الارب). پایین آوردن مرتبۀ کسی را در اکرام. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (تاج العروس) ، پی در پی رشتن زن. (از معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) (تاج العروس). متابعت کردن زن در غزل. (منتهی الارب). متابعت کردن زن در دوک رشتن. (ناظم الاطباء) ، فروریختن برگ درخت را. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). فروافتادن برگ درخت. (منتهی الارب) ، شکستن و خرد کردن چیزی را. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (تاج العروس). شکستن. (منتهی الارب) (دهار) (زوزنی) ، بشتاب سخن گفتن. (معجم متن اللغه).
- هت همزه، تلفظ کردن همزه را در کلام. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه).
- هت قوائم بعیر، صدا کردن پاهای شتر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هت
(هََ2تْ تَ)
از اندازه های هند بوده که معادل یک قبضه و بیست و چهار انگشت باشد و آن یک ذرع است. و ’دست’ نیزنامیده میشده. (از ماللهند ابوریحان بیرونی ص 79)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هتاک
تصویر هتاک
کسی که پرده از کارهای نهفته و عیب های پوشیدۀ مردم بردارد، کسی که مردم را رسوا و بی آبرو کند، پرده در، بدزبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هتل
تصویر هتل
مکانی که در مقابل دریافت هزینه، به اشخاص جای خواب و خدمات دیگر از قبیل غذا و امثال آن ها ارائه می شود، مهمان خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هتک
تصویر هتک
پرده دریدن، پاره کردن پرده، کشیدن و کندن پرده از جای خودش، مفتضح ساختن، رسوا کردن کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هتشه
تصویر هتشه
یخ، آبی که از شدت سردی بسته و سفت شده باشد، هسر، هسیر، کاشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هتک حرمت کردن
تصویر هتک حرمت کردن
بی اعتبار کردن، رسوا کردن، بی آبرو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتک حرمت
تصویر هتک حرمت
نهشت شکوه
فرهنگ لغت هوشیار
فاش شدگی عیب، افتضاح و بد نامی، پرده دریدن نیمی از شب نیمه شب پاره پاره: جامه پرده دری -1 دریدن پرده ومانندآن، رسواکردن مفتضح ساختن، پرده دری، رسوایی افتضاح: (چون شخص به هتک استار وافشای اسرارمردم مشهوراست)، ربودگی ناموس بی عفتی. یا هتک احترام. بی احترامی کردن، یا هتک حرز. شکستن حصاروپناهگاه ومانندآن، عباتست ازتخریب سوراخ کردن شکافتن حرز وحصارو دروقفسه وغیره. یا هتک حرمت. شکستن حرمت بی احترامی: (اگرتوپرده برآن زلف ورخ نمی پوشی به هتک حرمت صاحبدلان همی کوشی) (سعدی) یا هتک حرمت منازل. داخل شدن بقهروغلبه درملکی که درتصرف دیگری است. یا هتک ستر. دریدن پرده پرده دری. یا هتک عرض. برباد دادن آبروو عرض هتک احترام. یا هتک عفاف. لکه دارساختن گوهرعفت زن. یا هتک ناموس. تجاوز بعفت وناموس دختر یا زنی، بی ناموسی، تفرق اتصال که برکناره عضله افتد، نشیمن کون. کون مقعد. یاهتک کسی پاره شدن، کوشش پاره ودریده شدن، دچارکارهای طاقت فرساشدن وی. یا هتک کسی راپاره کردن، کون را دریدن، ازوی کارهای طاقت فرسا کشیدن، سوت صفیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتل دار
تصویر هتل دار
مهمانکده دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتفه
تصویر هتفه
جمع هاتف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتک زدن
تصویر هتک زدن
سوت زدن صفیرزدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتک کردن
تصویر هتک کردن
پرده دری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
دریدن پرده ومانندآن، رسواکردن مفتضح ساختن، پرده دری، رسوایی افتضاح: (چون شخص به هتک استار وافشای اسرارمردم مشهوراست)، ربودگی ناموس بی عفتی. یا هتک احترام. بی احترامی کردن، یا هتک حرز. شکستن حصاروپناهگاه ومانندآن، عباتست ازتخری
فرهنگ لغت هوشیار
دریدن پرده ومانندآن، رسواکردن مفتضح ساختن، پرده دری، رسوایی افتضاح: (چون شخص به هتک استار وافشای اسرارمردم مشهوراست)، ربودگی ناموس بی عفتی. یا هتک احترام. بی احترامی کردن، یا هتک حرز. شکستن حصاروپناهگاه ومانندآن، عباتست ازتخری
فرهنگ لغت هوشیار
دریدن پرده ومانندآن، رسواکردن مفتضح ساختن، پرده دری، رسوایی افتضاح: (چون شخص به هتک استار وافشای اسرارمردم مشهوراست)، ربودگی ناموس بی عفتی. یا هتک احترام. بی احترامی کردن، یا هتک حرز. شکستن حصاروپناهگاه ومانندآن، عباتست ازتخری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتکه
تصویر هتکه
پرده دریدگی رسوایی، پاسی از شب زهپرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتف
تصویر هتف
بانگ کردن آوای بلند -1 بانگ کردن، بانگ زنی، آوازبلند بانگ سخت
فرهنگ لغت هوشیار
مهمانخانه، مسافرخانه، خانه ای که برای پذیرائی از مسافران اختصاص دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتم
تصویر هتم
شکسته شدن دندان پیشین از بن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتل داری
تصویر هتل داری
مهمانکده داری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتل مبین
تصویر هتل مبین
از اتوموبیل بنگرید به اتومبیل اتومبیل
فرهنگ لغت هوشیار
نام کودک هوشیار وزبروزرنگی است که قهرمان یکی از افسانه های کودکانه است ودرآن افسانه باهوشیاری خودنقشه دشمن راحدس می زند وعقیم می سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتماء
تصویر هتماء
نیش شکسته زن
فرهنگ لغت هوشیار
هندی پیلتوف توف کوچک که بر پشت پیل برند توپ کوچک که برپشت پیل برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتنالچی
تصویر هتنالچی
پیلتوفگر کسی که هتنال رابکاراندازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتوء
تصویر هتوء
شکافتن دریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتول
تصویر هتول
باران دمریز باران پیاپی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتیان
تصویر هتیان
شتران ریزه، مردم فرومایه، افزونی در سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتره
تصویر هتره
گولی، استوار، استواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتاکی
تصویر هتاکی
ناسزاگویی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هتک
تصویر هتک
ناسزا، دشنام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هتک حرمت
تصویر هتک حرمت
آبرو ریزی، آبرو بری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هتل
تصویر هتل
مهمانسرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هتا
تصویر هتا
حتا، حتی
فرهنگ واژه فارسی سره