فرود آوردن، خواری، در آمدن، کم شدن، به بدی در افتادن فرودآوردن چیزی را، درآوردن درشهری داخل کردن کسی را درشهر، فرودآمدن ازمقام و منزلت سقوط کردن، درآمدن بشهری، نزول بجایی، دخول در شهری، خواری ذلت
فرود آوردن، خواری، در آمدن، کم شدن، به بدی در افتادن فرودآوردن چیزی را، درآوردن درشهری داخل کردن کسی را درشهر، فرودآمدن ازمقام و منزلت سقوط کردن، درآمدن بشهری، نزول بجایی، دخول در شهری، خواری ذلت
گرفتن و نگه داشتن، حفظ کردن، محکم کردن، نگه داری، بایگانی، تصرف کردن ضبط صوت: دستگاهی که با برق یا باتری کار می کند و به وسیلۀ آن اصوات را بر روی نوار ضبط می کنند ضبط کردن: تصرف کردن، بایگانی کردن، یادداشت کردن، حفظ کردن در ذهن ضبط و ربط: انتظام، آراستگی، نظم و ترتیب، یادداشت کردن
گرفتن و نگه داشتن، حفظ کردن، محکم کردن، نگه داری، بایگانی، تصرف کردن ضَبط صوت: دستگاهی که با برق یا باتری کار می کند و به وسیلۀ آن اصوات را بر روی نوار ضبط می کنند ضَبط کردن: تصرف کردن، بایگانی کردن، یادداشت کردن، حفظ کردن در ذهن ضَبط و ربط: انتظام، آراستگی، نظم و ترتیب، یادداشت کردن
جای فرودآمدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فرودآمدن گاه. (ناظم الاطباء). آنجا که فرودآیند. فرودگاه. (یادداشت مؤلف). ج، مهابط. (ناظم الاطباء) : چون از مهبط رحم به محط ظهور آمد. (سندبادنامه ص 331). چاه صفاهان مدان نشیمن دجال مهبط مهدی شمر فنای صفاهان. خاقانی. یارب مرا برون بر زینجا که حیف باشد یوسف به مهبط چه عیسی به مربط خر. شرف الدین شفروه (از ترجمه محاسن اصفهان). امین خدا مهبط جبرئیل. سعدی (بوستان). تختگاه و محط دولت بود مهبط و بارگاه ایمان شد. ؟ (از ترجمه محاسن اصفهان). - مهبط وحی، آنجا که وحی آید
جای فرودآمدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فرودآمدن گاه. (ناظم الاطباء). آنجا که فرودآیند. فرودگاه. (یادداشت مؤلف). ج، مهابط. (ناظم الاطباء) : چون از مهبط رحم به محط ظهور آمد. (سندبادنامه ص 331). چاه صفاهان مدان نشیمن دجال مهبط مهدی شمر فنای صفاهان. خاقانی. یارب مرا برون بر زینجا که حیف باشد یوسف به مهبط چه عیسی به مربط خر. شرف الدین شفروه (از ترجمه محاسن اصفهان). امین خدا مهبط جبرئیل. سعدی (بوستان). تختگاه و محط دولت بود مهبط و بارگاه ایمان شد. ؟ (از ترجمه محاسن اصفهان). - مهبط وحی، آنجا که وحی آید
فرودآورنده. (آنندراج). کسی و یا چیزی که به پایین می اندازد و به جلدی و شتاب فرودمی آورد، کسی و یا چیزی که می کاهد و کم می کند از ارزش و قیمت چیزی. (ناظم الاطباء)
فرودآورنده. (آنندراج). کسی و یا چیزی که به پایین می اندازد و به جلدی و شتاب فرودمی آورد، کسی و یا چیزی که می کاهد و کم می کند از ارزش و قیمت چیزی. (ناظم الاطباء)
مرغی است خاکستری رنگ که به دوپای خود آویزد و بانگ کند ببانگی که گویا می گوید: ’اءنا اموت اءنا اموت’. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مرغی است چون جوجۀ ماکیان که از پای، خود را آویزد وآواز کند. شباهنگ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). برای تفعّل غیر از این مثالی نیست. (اقرب الموارد)
مرغی است خاکستری رنگ که به دوپای خود آویزد و بانگ کند ببانگی که گویا می گوید: ’اءَنا اموت اءَنا اموت’. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مرغی است چون جوجۀ ماکیان که از پای، خود را آویزد وآواز کند. شباهنگ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). برای تِفِعِّل ْ غیر از این مثالی نیست. (اقرب الموارد)
لغزش، کژ روی، ندانمکاری در تازی با آرش های دیگری به کار می رود بیراه رفتن کژ رفتن، بدون آگاهی و بصیرت در امری تصرف کردن، سهو کردن اشتباه کردن، کژ روی کج روی، سهو اشتباه: (خبط ایشان در غالب امور واضح و آشکاراست)، شوریدگی پریشانی آشفتگی: خبط دماغ
لغزش، کژ روی، ندانمکاری در تازی با آرش های دیگری به کار می رود بیراه رفتن کژ رفتن، بدون آگاهی و بصیرت در امری تصرف کردن، سهو کردن اشتباه کردن، کژ روی کج روی، سهو اشتباه: (خبط ایشان در غالب امور واضح و آشکاراست)، شوریدگی پریشانی آشفتگی: خبط دماغ
نخست آب چاه، غور مرد برآمدن آب ازچاه وزمین، بسیار شدن آب چاه، برآوردن آب چاه را، ظاهرکردن چیزی را، نشرعلم ومعرفت. نخستین آبی که ازچاه - بهنگام حفرآن - ظاهرشود، غورآب، غورمرد باطن وی
نخست آب چاه، غور مرد برآمدن آب ازچاه وزمین، بسیار شدن آب چاه، برآوردن آب چاه را، ظاهرکردن چیزی را، نشرعلم ومعرفت. نخستین آبی که ازچاه - بهنگام حفرآن - ظاهرشود، غورآب، غورمرد باطن وی