جدول جو
جدول جو

معنی هباکردن - جستجوی لغت در جدول جو

هباکردن
نابودکردن تباه ساختن: (اسب بچارصولجان گوی زمین کندهبا طاق فلک بیاگندهم بهبای معرکه) (خاقانی)
تصویری از هباکردن
تصویر هباکردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

اصطلاح قهوه خانه های قدیم پیاله (قهوه) خود را از راه دوستی و تواضع بدیگری دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبهکردن
تصویر هبهکردن
بخشیدن بذل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبا کردن
تصویر هبا کردن
نابود ساختن، ضایع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجاکردن
تصویر هجاکردن
نکوهیدن زشت گفتن زشت خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبا کردن
تصویر هبا کردن
((هَ. کَ دَ))
تباه کردن، نابود ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابا کردن
تصویر ابا کردن
سر باز زدن امتناع کردن سرباز زدن ابا داشتن ابا آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اداکردن
تصویر اداکردن
گزاردن توختن تختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب کردن
تصویر آب کردن
گداختن وکنایه از فروختن جنس خراب با حیله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازکردن
تصویر بازکردن
گشودن، فراز کردن، وا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بها کردن
تصویر بها کردن
قیمت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثناکردن
تصویر ثناکردن
ستایش کردن مدح گفتن، حمدگفتن محمدت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب کردن
تصویر حب کردن
گویکاندن گویه ساختن دارویی را بصورت حب در آوردن حب ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تب کردن
تصویر تب کردن
تب گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب کردن
تصویر شب کردن
شب را به روز آوردن، صحبت داشتن (بشب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازکردن
تصویر بازکردن
گشادن، گشودن، گشاده کردن، گشوده کردن، واکردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طلاکردن
تصویر طلاکردن
از طلا تازی مالیدن به کار بردن دارو های مالیدنی اندودن
فرهنگ لغت هوشیار
کپاه کردن چاک کردن جامه گریبان دریدن پیراهن (پیرهن) (را) قباکردن، چاک کردن پیراهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفاکردن
تصویر قفاکردن
پشت کردن روی برگرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراکردن
تصویر کراکردن
سلاک کردن، ارزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
ندادادن خطاب کردن ظوازدادن: مبشران سعادت برین بلندرواق همین کنندندابرممالک آفاق. (سلمان ساوجی. آنند)
فرهنگ لغت هوشیار
عمل نشاراانجام دادن کاشتن تخم گیاهان درمحوطه ای محدودوپس ازآنکه اندکی نموکنندآنهاراجداکرده درجاهای مختلف کاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهب کردن
تصویر نهب کردن
تاراجیدن غارت کردن یغما کردن: (لشکریان قصد خیمه مجد الملک کردند و... خیلخانه او نهب و غارت کردند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ها کردن
تصویر ها کردن
گرم کردن دست یا هر چیز سرد به وسیله حرارت نفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبه کردن
تصویر هبه کردن
بخشیدن دهش کردن ارمغان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هباب کردن
تصویر هباب کردن
بنشاط آوردن، ستوربرای تند رفتن: (گرچه اوراحالت مهمازنیست راندمی چون شب هبابش کردمی) (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبا شدن
تصویر هبا شدن
دود شدن، تباهیدن نابود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هارکردن
تصویر هارکردن
کسی را بمال و جاه پرودن که ازحد خود پا فراتر نهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرزکردن
تصویر هرزکردن
از کار انداختن قفل و جزآن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجوکردن
تصویر هجوکردن
کسی رابدگفتن (مخصوصابعشر)
فرهنگ لغت هوشیار
بد گفتن، ذم کردن، دشنام دادن، باز کردن حروف الفبا، تقطیع کردن لفظ را به حروف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هش کردن
تصویر هش کردن
بیدار کردن، هشیار کردن، بانگ صاحب حیوان چهارپا برای راندن او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هو کردن
تصویر هو کردن
کسی را بد جلوه دادن و مایه آبروریزی او را فراهم ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هنرکردن
تصویر هنرکردن
کار مهم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابا کردن
تصویر ابا کردن
((اِ. کَ دَ))
سرباز زدن، امتناع کردن
فرهنگ فارسی معین