- هباکردن
- نابودکردن تباه ساختن: (اسب بچارصولجان گوی زمین کندهبا طاق فلک بیاگندهم بهبای معرکه) (خاقانی)
معنی هباکردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اصطلاح قهوه خانه های قدیم پیاله (قهوه) خود را از راه دوستی و تواضع بدیگری دادن
بخشیدن بذل کردن
نابود ساختن، ضایع کردن
نکوهیدن زشت گفتن زشت خواندن
سر باز زدن امتناع کردن سرباز زدن ابا داشتن ابا آوردن
گزاردن توختن تختن
گداختن وکنایه از فروختن جنس خراب با حیله
گشودن، فراز کردن، وا کردن
قیمت کردن
ستایش کردن مدح گفتن، حمدگفتن محمدت کردن
گویکاندن گویه ساختن دارویی را بصورت حب در آوردن حب ساختن
تب گرفتن
شب را به روز آوردن، صحبت داشتن (بشب)
گشادن، گشودن، گشاده کردن، گشوده کردن، واکردن
از طلا تازی مالیدن به کار بردن دارو های مالیدنی اندودن
کپاه کردن چاک کردن جامه گریبان دریدن پیراهن (پیرهن) (را) قباکردن، چاک کردن پیراهن
پشت کردن روی برگرداندن
سلاک کردن، ارزیدن
ندادادن خطاب کردن ظوازدادن: مبشران سعادت برین بلندرواق همین کنندندابرممالک آفاق. (سلمان ساوجی. آنند)
عمل نشاراانجام دادن کاشتن تخم گیاهان درمحوطه ای محدودوپس ازآنکه اندکی نموکنندآنهاراجداکرده درجاهای مختلف کاشتن
تاراجیدن غارت کردن یغما کردن: (لشکریان قصد خیمه مجد الملک کردند و... خیلخانه او نهب و غارت کردند)
گرم کردن دست یا هر چیز سرد به وسیله حرارت نفس
بخشیدن دهش کردن ارمغان کردن
بنشاط آوردن، ستوربرای تند رفتن: (گرچه اوراحالت مهمازنیست راندمی چون شب هبابش کردمی) (خاقانی)
دود شدن، تباهیدن نابود شدن
کسی را بمال و جاه پرودن که ازحد خود پا فراتر نهد
از کار انداختن قفل و جزآن
کسی رابدگفتن (مخصوصابعشر)
بد گفتن، ذم کردن، دشنام دادن، باز کردن حروف الفبا، تقطیع کردن لفظ را به حروف
بیدار کردن، هشیار کردن، بانگ صاحب حیوان چهارپا برای راندن او
کسی را بد جلوه دادن و مایه آبروریزی او را فراهم ساختن
کار مهم کردن