جمع واژۀ هبنق و هبنیق و هبنیق و هبنوق و هبینق و هبانق. (معجم متن اللغه). رجوع به هر یک از این مدخل ها شود. لبید گوید: والهبانیق قیام معهم کل محجوب اذاصب همل
جَمعِ واژۀ هُبنُق و هَبنیق و هِبنیق و هُبنوق و هَبَینَق و هُبانِق. (معجم متن اللغه). رجوع به هر یک از این مدخل ها شود. لبید گوید: والهبانیق قیام معهم کل محجوب اذاصب همل
جمع واژۀ غرنوق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (دهار). جوانان زیباشکل. (از غیاث اللغات). جمع واژۀ غرنیق و غرنیق و غرنوق و غرونق و غرناق و غرانق. (از اقرب الموارد). غرانق. غرانقه. (اقرب الموارد). رجوع به کلمات مذکور شود، غرانیق العلی ̍، مراد اصنام است. (غیاث اللغات). در کتب لغت معنی ذکر نکرده اند و این معنی تنها در داستان غرانیق آمده است. داستان غرانیق از داستانهائی است که از طرف مخالفین دین اسلام ساخته شده است و آن حاکی از این است که پیغمبر اسلام بتهای مشرکین را ستایش کرده است. طبری در این باره نویسد. وقتی پیغمبر دید خویشاوندانش از او رو برگردانده و از وی دوری می کنند آرزو کرد که خدا آیه بفرستد شاید به وسیلۀ آن به خویشاوندانش نزدیک شود، و با محبتی که به خانوادۀ خود داشت مایل بود این خشونت و دشمنی به نرمی و آشتی مبدل شود. نتیجۀ این آرزو و تلقین به نفس این شد که وقتی سورۀ نجم بر او نازل گشت و آن را در مجمع قریش خواند همین که به آیۀ ’افرأیتم اللات والعزی’ (قرآن 19/53) رسید شیطان از خیال درونی پیغمبر سوء استفاده کرد و به زبان او گذاشت که در ستایش بتها بگوید: تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن ترتضی (آنها بتان بزرگ اند، همانا میانجیگری آنها پذیرفته است). قریش از ستایش خدایان خود خرسند گشتند و پذیرفتند. مسلمانان هم تصدیق کردند. همین که پیغمبر به سجده رسید و سوره را پایان داد مسلمانان و مشرکان همه سجده کردند. خبر سازش قریش با پیغمبر به حبشه رسید دسته ای از آنان به مکه برگشتند و دسته ای باقی ماندند. از آنسو جبرئیل بر پیغمبرنازل شد و گفت: چه کردی ؟ آنچه خواندی من نیاوردم. سخنی گفتی که خدا نگفته بود! پیغمبر سخت اندوهناک شد، و خدا برای آرامش خاطر وی این آیات را نازل کرد: ’وماارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی الا اذا تمنی القی الشیطان فی امنیته فینسخ اﷲ ما یلقی الشیطان ثم یحکم اﷲ آیاته واﷲ علیم حکیم’. (پیش از تو پیغمبری نفرستادیم جز اینکه هرگاه آرزوئی میکرد شیطان در آن راه می یافت پس خدا آنچه را که شیطان القاء می کند نسخ کرده و آیات خود را محکم میسازد و خدا دانا و حکیم است). (قرآن 52/22). و پس از آن برای ابطال قول شیطان: تلک الغرانیق العلی... این آیات فرودآمد: ’الکم الذکرو له الانثی تلک اذا قسمه ضیزی ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و آباؤکم... تا... لمن یشاء و یرضی’. (قرآن 19/53- 27). و به قولی این آیات بر پیغمبر نازل شد: ’و ان کادوا لیفتنونک عن الذی اوحینا الیک لتفتری علینا غیره و اذا لاتخذوک خلیلا. (قرآن 73/17). و لو لا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئاً قلیلاً اذاً لاذقناک ضعف الحیوه و ضعف الممات ثم لاتجد لک علینا نصیراً’. (قرآن 75/17). ولی از همین آیات که ناقلین داستان ذکر کرده اند معلوم می شود این داستان بی اساس است وافسانه ای بیش نیست، زیرا در آیه آمده: اگر ترا پابرجا نمیساختیم نزدیک بود به کافران بگرائی... پس معلوم می شود خدا پیغمبر را پابرجا ساخته و نگذاشته است به کافران متمایل شود و بتها را بستاید. (رجوع به تفسیر طبری جزء 17 ص 119 و 120 و تاریخ طبری ج 3 ص 1192 چ دخویه و الطبقات الکبری ج 1 صص 137- 139 و کتاب جنایات تاریخ ج 3 صص 19- 46 شود و در کتاب اخیر چگونگی داستان و رد آن با دلایل علمی به طور مبسوط آمده است). بت ستودن بهر دام عامه را همچنان دان کالغرانیق العلی ̍. مولولی (مثنوی)
جَمعِ واژۀ غُرنوق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (دهار). جوانان زیباشکل. (از غیاث اللغات). جَمعِ واژۀ غُرنَیق و غرنیق و غِرنَوق و غرونق و غرناق و غرانق. (از اقرب الموارد). غرانق. غرانقه. (اقرب الموارد). رجوع به کلمات مذکور شود، غَرانیق ُ العُلی ̍، مراد اصنام است. (غیاث اللغات). در کتب لغت معنی ذکر نکرده اند و این معنی تنها در داستان غرانیق آمده است. داستان غرانیق از داستانهائی است که از طرف مخالفین دین اسلام ساخته شده است و آن حاکی از این است که پیغمبر اسلام بتهای مشرکین را ستایش کرده است. طبری در این باره نویسد. وقتی پیغمبر دید خویشاوندانش از او رو برگردانده و از وی دوری می کنند آرزو کرد که خدا آیه بفرستد شاید به وسیلۀ آن به خویشاوندانش نزدیک شود، و با محبتی که به خانوادۀ خود داشت مایل بود این خشونت و دشمنی به نرمی و آشتی مبدل شود. نتیجۀ این آرزو و تلقین به نفس این شد که وقتی سورۀ نجم بر او نازل گشت و آن را در مجمع قریش خواند همین که به آیۀ ’افرأیتم اللات والعزی’ (قرآن 19/53) رسید شیطان از خیال درونی پیغمبر سوء استفاده کرد و به زبان او گذاشت که در ستایش بتها بگوید: تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن ترتضی (آنها بتان بزرگ اند، همانا میانجیگری آنها پذیرفته است). قریش از ستایش خدایان خود خرسند گشتند و پذیرفتند. مسلمانان هم تصدیق کردند. همین که پیغمبر به سجده رسید و سوره را پایان داد مسلمانان و مشرکان همه سجده کردند. خبر سازش قریش با پیغمبر به حبشه رسید دسته ای از آنان به مکه برگشتند و دسته ای باقی ماندند. از آنسو جبرئیل بر پیغمبرنازل شد و گفت: چه کردی ؟ آنچه خواندی من نیاوردم. سخنی گفتی که خدا نگفته بود! پیغمبر سخت اندوهناک شد، و خدا برای آرامش خاطر وی این آیات را نازل کرد: ’وماارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی الا اذا تمنی القی الشیطان فی امنیته فینسخ اﷲ ما یلقی الشیطان ثم یحکم اﷲ آیاته واﷲ علیم حکیم’. (پیش از تو پیغمبری نفرستادیم جز اینکه هرگاه آرزوئی میکرد شیطان در آن راه می یافت پس خدا آنچه را که شیطان القاء می کند نسخ کرده و آیات خود را محکم میسازد و خدا دانا و حکیم است). (قرآن 52/22). و پس از آن برای ابطال قول شیطان: تلک الغرانیق العلی... این آیات فرودآمد: ’الکم الذکرو له الانثی تلک اذا قسمه ضیزی ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و آباؤکم... تا... لمن یشاء و یرضی’. (قرآن 19/53- 27). و به قولی این آیات بر پیغمبر نازل شد: ’و ان کادوا لیفتنونک عن الذی اوحینا الیک لتفتری علینا غیره و اذا لاتخذوک خلیلا. (قرآن 73/17). و لو لا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئاً قلیلاً اذاً لاذقناک ضعف الحیوه و ضعف الممات ثم لاتجد لک علینا نصیراً’. (قرآن 75/17). ولی از همین آیات که ناقلین داستان ذکر کرده اند معلوم می شود این داستان بی اساس است وافسانه ای بیش نیست، زیرا در آیه آمده: اگر ترا پابرجا نمیساختیم نزدیک بود به کافران بگرائی... پس معلوم می شود خدا پیغمبر را پابرجا ساخته و نگذاشته است به کافران متمایل شود و بتها را بستاید. (رجوع به تفسیر طبری جزء 17 ص 119 و 120 و تاریخ طبری ج 3 ص 1192 چ دخویه و الطبقات الکبری ج 1 صص 137- 139 و کتاب جنایات تاریخ ج 3 صص 19- 46 شود و در کتاب اخیر چگونگی داستان و رد آن با دلایل علمی به طور مبسوط آمده است). بت ستودن بهر دام عامه را همچنان دان کالغرانیق العلی ̍. مولولی (مثنوی)
جمع واژۀ خانقه، وآن قسمی درد و ورم گلو است، و گویا جمع بمعنی مفرد خویش نیز مستعمل است. (یادداشت بخط مؤلف) : و توفی سکمان بن ارتق بعله الخوانیق فی طریق الفراهبین طرابلس و القدس. (وفیات الاعیان چ طهران ص 65)
جَمعِ واژۀ خانِقه، وآن قسمی درد و ورم گلو است، و گویا جمع بمعنی مفرد خویش نیز مستعمل است. (یادداشت بخط مؤلف) : و توفی سکمان بن ارتق بعله الخوانیق فی طریق الفراهبین طرابلس و القدس. (وفیات الاعیان چ طهران ص 65)
قریه ای از کوفه. و بروزگار زیاد بن ابیه، زیاد بن خراس العجلی یکی از خوارج با جمعی از آن طائفه با اهل کوفه جنگ کردند و هزیمت بر کوفیان افتاد و جماعتی از مردم کوفه کشته شدند. (معجم البلدان). حبانیه اکنون اردوگاه لشکریان انگلیس در عراق عرب است. و نزدیک آن محل اصطخر حبانیه را برای اندوختن آب فرات ساخته اند، که هنگام طغیان در آن جمع کنند و هنگام تابستان به نهر برمی گردانند. و آن بزرگترین انبار آب در خاور نزدیک است
قریه ای از کوفه. و بروزگار زیاد بن ابیه، زیاد بن خراس العجلی یکی از خوارج با جمعی از آن طائفه با اهل کوفه جنگ کردند و هزیمت بر کوفیان افتاد و جماعتی از مردم کوفه کشته شدند. (معجم البلدان). حبانیه اکنون اردوگاه لشکریان انگلیس در عراق عرب است. و نزدیک آن محل اصطخر حبانیه را برای اندوختن آب فرات ساخته اند، که هنگام طغیان در آن جمع کنند و هنگام تابستان به نهر برمی گردانند. و آن بزرگترین انبار آب در خاور نزدیک است
باطلها. (ناظم الاطباء) ، فروشی. قابل سودا. (فرهنگ فارسی معین). فروختنی. قیمتی: من گفتم یا هذا این ناقوس بهایی است گفت چه خواهی کردن این را. (تفسیر ابوالفتوح رازی). رجوع به بهائی شود، نوعی پارچۀ بغدادی. ظاهراً منسوب به بهاءالدین نامی. (فرهنگ فارسی معین)
باطلها. (ناظم الاطباء) ، فروشی. قابل سودا. (فرهنگ فارسی معین). فروختنی. قیمتی: من گفتم یا هذا این ناقوس بهایی است گفت چه خواهی کردن این را. (تفسیر ابوالفتوح رازی). رجوع به بهائی شود، نوعی پارچۀ بغدادی. ظاهراً منسوب به بهاءالدین نامی. (فرهنگ فارسی معین)
جمع زبنیه، دیوان دیوها، سرکشان، دوزخبانان، گماشتگان شاه، بد رفتاران سرکشان متمردان، مردم سخت و درشت، سرهنگان سلطانان، بعضی از ملائکه را بدین نام خوانده اند بسبب آنکه دوزخیان را به دوزخ رانند: فرشتگان شکنجه نگاهبانان دوزخ
جمع زبنیه، دیوان دیوها، سرکشان، دوزخبانان، گماشتگان شاه، بد رفتاران سرکشان متمردان، مردم سخت و درشت، سرهنگان سلطانان، بعضی از ملائکه را بدین نام خوانده اند بسبب آنکه دوزخیان را به دوزخ رانند: فرشتگان شکنجه نگاهبانان دوزخ