- هباله
- گولی، خواهش پروه (غنیمت)
معنی هباله - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیوند نامه
سرپاگرفتن
پوده کنه (فتیله)
آشغال
خار و خاشاک و خاکروبه
دام، جتک مرگ قید بند. یا حباله نکاح. قید ازدواج، دام
ترنج
خار و خاشاک و خاک روبه، چیزهای دورریختنی
فتیلۀ شمع یا چراغ، پنبۀ تابیده یا نوار نخی که در چراغ نفتی می گذارند، پنبه یا لتۀ تاب داده، فتیل، پلیته، پتیله
دام، قید، بند، حبالۀ نکاح مثلاً کنایه از قید زناشویی
نوشته یا سندی که به موجب آن کسی چیزی را بر ذمه گیرد، سند عقد معامله یا نکاح
شندف نوازی تبیره نوازی
سنگینی گرانی، ستبرگردیدن
مکتوبی که در آن می نویسند چیزی را که انسان ملتزم میگردد از کار و عمل و یا دین و جزآن، ضمانت نامه و معاهده، سند عقد معامله یا نکاح
نژادگی، تیز هوشی، گرامکی، تیر گری تیر اندازی ساز و برگ آمادگی
پوست درخت
شوخی لاغی
بال کوچک
شخص فتنه انگیز، مفسد، بدذات
دایرۀ روشن که گاهی گرداگرد قرص ماه ظاهر می شود، شاهورد، شایورد، شادورد، سابود، خرمن ماه،
حلقۀ نورانی که در اطراف چیزی دیده می شود
حلقۀ نورانی که در اطراف چیزی دیده می شود
خرمن ماه را گویند، حلقه و دایره باشد که بر گرد ماه بسبب بخارات ارضی پدید آید و گویند آن هاله علامت باران است
بوسه
کسب کننده و ورزنده حیله ساز
((لِ))
فرهنگ فارسی معین
اندام بال مانندی است در ماهیان و برخی جانوران دریازی که جهت شنا و حفظ تعادل به کار می رود، نمایش توأم با موسیقی و رقص
عدل، لنگه