جدول جو
جدول جو

معنی هباران - جستجوی لغت در جدول جو

هباران
خزانمیان دو ماه رومی کانون یکم و دوم دویم دوماه میان زمستان ازماههای رومی، کانون اول وکانون دوم
فرهنگ لغت هوشیار
هباران
((هَ بّ))
دو ماه میان زمستان، از ماه های رومی، کانون اول و کانون دوم
تصویری از هباران
تصویر هباران
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهاران
تصویر بهاران
(دخترانه)
هنگام بهار، موسم بهار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بهاران
تصویر بهاران
هنگام بهار، فصل بهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهاران
تصویر بهاران
بهار، فصل بهار، هنگام بهار، در وقت بهار، برای مثال درخت اندر بهاران بر فشاند / زمستان لاجرم بی برگ ماند (سعدی - ۱۵۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزاران
تصویر هزاران
بسیار زیاد، برای مثال هزاران سر مردم بی گناه / بدین گفته ات گشت خواهد تباه (فردوسی - ۲/۳۴۹حاشیه)
بلبل، پرنده ای خوش آواز و به اندازۀ گنجشک با پشت قهوه ای و شکم خاکستری، صبح خوٰان، هزارآوا، بوبرد، فتّال، هزار، زندواف، بوبردک، مرغ سحر، شباهنگ، زندوان، عندلیب، زندباف، شب خوٰان، مرغ چمن، مرغ خوش خوٰان، زندلاف، هزاردستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزاران
تصویر هزاران
((هَ))
بلبل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هاران
تصویر هاران
(پسرانه)
معرب از عبری، کوه نشین، برادر ابراهیم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باران
تصویر باران
(دخترانه و پسرانه)
قطره های آب که بر اثر مایع شدن بخار آب موجود در جو زمین ایجاد می شود و بر زمین می ریزد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باران
تصویر باران
قطره های آبی که از ابر بر روی زمین میریزد، بارش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باران
تصویر باران
قطره های آب که در نتیجۀ سرد و مایع شدن بخارهای آب موجود در جو زمین حاصل می شود و بر زمین فرو می ریزد
باران بهاری: بارانی که در فصل بهار بیاید
باران مصنوعی: بارانی که با پخش کردن مواد شیمیایی بر فراز ابرها به وسیلۀ هواپیما به وجود آید
باران سرخ: بارانی که لکه های سرخ بر زمین باقی می گذارد و آن به علت وجود ذرات غباری است که از بعضی صحراها به خصوص صحراهای افریقا به طبقات بالای جو رفته و با قطره های باران به زمین فرو می ریزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باران
تصویر باران
قطره های آبی که به صورت پیاپی از ابر می بارد. مجازاً، ریزش فراوان و پیاپی چیزی
باران آمدن و خون شستن: کنایه از بلای عظیم آمدن و باعث قتل عام شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهوران
تصویر بهوران
(پسرانه)
وه وران، آنکه دارای روح و روان نیکوست
فرهنگ نامهای ایرانی
پرتاب کردن بمب از بالا بر روی زمین و ریختن بمبهای پیاپی بموضعی، بمباردمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبایان
تصویر آبایان
نام کوهیست که گویند ارتفاع آن چهل فرسنگ است
فرهنگ لغت هوشیار
معمور دایر بر پا مقابل ویران خراب: شهر آبادان کشور آبادان، مزروع کاشته، پر مشحون ممتلی، سالم تن درست فربه: (شتر به فربه و آبادان گشت) (کلیله)، مرفه در رفاه، ماء مون ایمن مصون یا آبادان بودن، بصفت آبادان متصف بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آباگران
تصویر آباگران
(پسرانه)
نام سردار شاپور دوم پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بارمان
تصویر بارمان
(پسرانه)
محترم، لایق، دارای روح بزرگ، نام سردار افراسیاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی و از سپاهیان افراسیاب تورانی، نام یکی از سرداران دوره ماد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بهارین
تصویر بهارین
(دخترانه)
منسوب به بهار، بهاری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بادران
تصویر بادران
حرکت دهنده باد، فرشته ای که باد را حرکت دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باردان
تصویر باردان
خورجین، جای بار
فرهنگ لغت هوشیار
لباسی که آب در آن نفوذ نکند و هنگام باریدن برف و باران آنرا بر تن می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارانه
تصویر بارانه
شاه تیر چوب بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از تیره گل سرخیان که خاردار است و دارای گلهای سفید و قرمز و صورتی میباشد. گل آذینش دیهیم است. میوه اش قرمز و کوچک و کمی تلخ مزه است. این گیاه دارای گونه های مختلفی است که در تمام جنگلهای شمالی ایران (طوالش و گیلان و کلارستاق و نور و کجور و گرگان) وجود دارد و بیشتر در ارتفاعات فوقانی جنگل دیده میشود می انز راج اربو الم دلی الندری گارن. ملج غبیرای بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برباران
تصویر برباران
کشت زاری که در هنگام باران کشته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبانران
تصویر زبانران
صاحب قیل و قال، پر گوی پرحرف، فضول، قصه خوان داستانسرا
فرهنگ لغت هوشیار
جوانی مقال شیب پیری، پرده ایست از موسیقی. آن جا که شب آرام گیرند، زیر زمین عمیق خانه که در تابستان برای خنکی از آن استفاده کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادران
تصویر بادران
فرشتۀ حرکت دهندۀ باد، برای مثال آدمی چون کشتی است و بادبان / تا کی آرد باد را آن بادران (مولوی - ۳۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هراسان
تصویر هراسان
ترسان، بیمناک، در حال ترس و بیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلباران
تصویر گلباران
عمل ریختن و افشاندن گل بر سر کسی یا چیزی
گلباران کردن: گل افشاندن بر سر کسی یا چیزی، گل ریختن، گل پاشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باردان
تصویر باردان
جای بار، هر چه در آن کالا یا باری می گذارند، خورجین، جوال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بمباران
تصویر بمباران
عمل پرتاب کردن بمب از هواپیما بر روی شهرها و هدف های نظامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
مربوط به باران مثلاً روز بارانی، کنایه از دارای اشک مثلاً چشم بارانی، دارای باران، لباسی که آب در آن نفوذ نمی کند و هنگام باریدن برف و باران بر تن می کنند
فرهنگ فارسی عمید
گزاره ها تعبیر کردن (کلام خواب و جز آن) شرح دادن، تکلم کردن، تعبیر شرح، تکلم، طرز بیان طریقه ادای سخن، انشا، مجموع چند جمله به هم پیوسته جمع عبارات. یا به عبارت دیگر 0 به عبارت اخری. یا فن عبارت. باری ارمینیاس. یکی از بخشهای علوم منطقیه. یا عبارت بودن از. شامل بودن متضمن بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبادان
تصویر عبادان
آبادان شهری است در خوزستان
فرهنگ لغت هوشیار