جدول جو
جدول جو

معنی هبائب - جستجوی لغت در جدول جو

هبائب(هََ ءِ)
ثوب هبائب، جامۀ پاره پاره شده. (ناظم الاطباء). جامۀ کهنۀ دریده شده. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
هبائب
هبایب در فارسی پاره پاره دریده: جامه پاره پاره شده دریده شده
تصویری از هبائب
تصویر هبائب
فرهنگ لغت هوشیار
هبائب((هَ ئِ))
پاره پاره شده (ثوب)، دریده شده
تصویری از هبائب
تصویر هبائب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هائب
تصویر هائب
ترساننده، کسی یا چیزی که دیگری را بترساند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هباب
تصویر هباب
به نشاط آمدن، تند و تیز رفتن
فرهنگ فارسی عمید
(ءِ)
ترسان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ترسنده. بیمناک. (از غیاث اللغات) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ ئی ی)
جمع واژۀ هبی ّ. (لسان العرب). رجوع به هبی ّ شود
لغت نامه دهخدا
(قَرْ / قُرْ رَ)
به نشاط رفتن هر رونده ای و تیز رفتن آن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (معجم متن اللغه). گفته میشود: ’من این هببت هباباً’،ای من این جئت ؟ (اقرب الموارد) ، بیدار شدن از خواب. (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه) ، بانگ کردن تکه وقت گشنی. (منتهی الارب) (معجم متن اللغه) ، تیز شدن تکه. (منتهی الارب) ، بلند شدن شتر برای حرکت، گریختن. بهزیمت شدن، شروع کردن. (معجم متن اللغه) ، مدتی غایب بودن. (المنجد). گفته میشود: ’هب فلان حیناً ثم قدم’، مدتی غایب بود. ’این هببت عنا؟’، یعنی کجا غایب شدی. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
گرد و غبار هوا که از روزن در آفتاب پیدا آید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هباء. (اقرب الموارد) (تاج العروس) (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(هََ بْ با)
به صورت صیغۀ مبالغه از هب، بادی که بسختی و شدت میوزد. (ناظم الاطباء) ، بسیاروزش. کثیرالهبوب. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
گوشۀ عالم مابین مغرب و شمال و این لفظ هندی است. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(هََ هَِ)
جمع واژۀ هبهب. (ناظم الاطباء). رجوع به هبهب شود
لغت نامه دهخدا
(هََ ءِ)
جمع واژۀ هبوط. (ناظم الاطباء). رجوع به هبوط شود
لغت نامه دهخدا
(شَ ءِ)
ج شبیبه و شابه است. به معنی زنان جوان. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به شبیبه و شابه شود
لغت نامه دهخدا
(زَ ءِ)
جمع واژۀ زبیبه (واحد زبیب: مویز). (دهار). رجوع به زبیب و زبیبه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ ءِ)
جمع واژۀ ربیبه. (منتهی الارب) (متن اللغه) (اقرب الموارد) (ترجمان علامۀ جرجانی) (دهار). رجوع به ربیبه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ ءِ)
جمع واژۀ سبیبه. رجوع به سبیبه شود. (ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ ءِ)
پاره پاره. قطعه قطعه. تکه تکه. منه: ثوب خبائب، ای ثوب مقطع. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از متن اللغه) (از معجم الوسیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هباب
تصویر هباب
سرمستی: شتر، تیز شدن نشاط شتردرفتن، نشاط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هائب
تصویر هائب
ترسان، بیمناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبائب
تصویر خبائب
پاره پاره، تکه تکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبائب
تصویر سبائب
جمع سبیبه، جامه های بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ربیبه، دایگان پرورندگان دختر زوجه شخص از شوهر سابق وی دختر زن دختراندر، دختر شوهر از زوجه دیگر دختر اندر، دایه پرستار کودک جمع ربائب (ربایب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هباب
تصویر هباب
((هِ))
نشاط شتر در رفتن، نشاط
فرهنگ فارسی معین